نبش قبر روان

23 فروردین 1402 - خواندن 8 دقیقه - 1248 بازدید

ریشه ی بسیاری از ناملایمات و اختلالاتی که انسانها در بزرگسالی دچار گشته اند ریشه در گذشته و کودکی دارد.روان تحلیل گری به کمک می آید و به تحلیل سازمان روانی بیماران می پردازد.روان تحلیل گری در سه معنا به کار می رود : یک روش درمانی ،یک روش پژوهشی و یک نظریه ی شخصیت .

انسانها با یک بخش از سازمان روانی به نام پایگاه بن به دنیا می آیند. بن،کاملا ناهشیار است و ما به هیچ وجه محتوای بن خود را به گونه ای هوشیار تجربه نمی کنیم .بن محتوی کشاننده هایی است و به دسته مرگ و زندگی تقسیم می شود.کشاننده مرگ در برگیرنده ی کشاننده های پرخاشگرانه است و کشاننده زندگی ،عمده ترین آن کشاننده ی جنسی است.

فروید معتقد بود کشاننده های جنسی به عنوان عامل پیشرفت یا تبدیل شدن به روان آزردگی است.به صورت کلی روانکاوی ،توصیف ذهن انسان است و یک روش درمانی برای اختلالات روانی و عصبی می باشد.یکی از نظریه های مطرح ،نظریه ناخودآگاه فروید که لازمه ی شناخت انسان است.

فروید عقیده داشت میان انسان و محیطش پیوسته تنش وجود دارد،به ویژه ،تنش ،یا تعارض ،بین غرایز و نیازهای انسان و خواسته های اجتماع.فروید در خصوص غرایز بشری کشفیات قابل توجهی دارد و از پیشگامان مهم جریان های طبیعت گرا ،می باشد.

منظور از غرایز بشری این است کارهای بشر همیشه مبنای عقلایی ندارد.انسان در حقیقت آن موجود خردمندی است که اصحاب عقل در سده 18 می پنداشتند نیست.تمایلات غیر عقلی ما غالبا اندیشه،رویا و کردار ما را دستخوش خود قرار می دهد.به عنوان مثال ،غریزه جسنی و شیرخواری کودک هردو به یک میزان اساسی اند.

فروید نشان دادنیازهای اساسی می تواند نهان یا تلطیف شود و اعمال انسان را بی آنکه خود آگاه باشد ،هدایت بکند.

فروید در حین روان درمانی به تمایلات جنسی کودکان پی برد.و انواع گوناگون روان نژندی یا اختلال های روانی ریشه در تعارض های دوران کودکی دارد.در این مسیر به گونه ای جدید درمان

رسید به نام "باستان شناسی روان " ،یا به قولی نبش قبر روان انسان .

باستان شناس لایه های مختلف فرهنگی را حفاری می کند و دنبال بقایای گذشته است.روانکاو با همکاری خود بیمار ژرفای ذهن او را مورد کنکاش قرار می دهد و تجربه هایی را که باعث اختلال روانی او شده را در می یابد.

به عقیده فروید ما خاطره ی تمامی تجربه هایمان را در کنه ضمیر خود نگه می داریم.

در اینجا روانکاو با پرده برداری از تجربه های ناگواری که بیمار سالیانی کوشیده تا آنها را سرکوب کند ولی در ژرفای نهان ضمیر باقی مانده ،ریشه ی هستی اش را می فرساید.روانکاو این تجربه آسیب رسان را به خود آگاه بیمار باز می آورد و آن را به اصطلاح به رخ او می کشدو کمکش می کند از شر آن خلاص شود و بهبود یابد.بن بر پایه ی اصل لذت عمل می کند به این معنی که هدف کشاننده های بن افزایش لذت و دوری از بی لذتی است،به عنوان مثال نوزادی که تازه به دنیا آمده و به هنگام گرسنگی گریه می کند ولی با دیدن شیشه شیر ساکت نمی شود.بن با قوانین زمانی سازگاری ندارد یعنی در کهن سالی نیز به همان شکل و ترتیب نوزادی ظاهر می شوند.

توصیف فروید از ذهن انسان با شناخت از نیازهای جسمی و روانی آشکار و بدون هر گونه رودر واسی کودک مطرح و این مواردرا "اصل لذت" و نهاد نامید.و کودک نوزاد چیزی جز نهاد نیست.و اصل را با خود به سرتاسر زندگی می بریم.کودک کم کم در می یابد که بسیاری از اوقات نمی تواند کشاننده هایش را بلافاصله ارضا کند،حدود یک سالگی بخشی از بن جدا می شود و پایگاه جدیدی به نام من شکل می گیرد.کم کم یاد می گیریم امیال خود را نظم بخشیم و خود را با محیط وفق دهیم.و سازگار کنیم اصل لذت با اصل واقعیت ، من بر اساس اصل واقعیت عمل می کند می تواند کشاننده را تا هنگام فراهم شدن موقعیت مناسب به تاخیر بیندازد.شاید دلمان چیزی می خواهد که دنیای خارج نمی پذیرد ،این تمایلات چه بسا در خود سرکوب کنیم.بخش عمده ای از من ،ناهوشیار و بقیه ی آن نیمه هوشیار و هوشیار است.من دو وظیفه ی اصلی به عهده دارد :یکی شناخت و دیگری دفاع.

شناخت در برگیرنده همه ی فعالیت های شناخت شامل یادداری ،اندیشه ،خردورزی ،استدلال ،منطق و مانند آن است. دفاع،مجموعه ای از مکانیزم های دفاعی است که به منظور مقابله با کشاننده های بن یا امیال ،آرزوها و خاطرات سرکوب شده به کار گرفته می شوند.

در شرایط عادی هر بخشی از محتوای ناهوشیار که به سمت هوشیار حرکت کند ،اضطراب را به عنوان زنگ خطر ایجاد می کند.

ناهوشیار دو نوع محتوا دارد :

یکی آنچه از هنگام تولد ناهوشیار بوده و جنبه ی سرشتی دارد مثل کشاننده ها.دوم :امیال ،خاطرات و آرزوهایی که روزی هوشیار بوده اند و به دلیل مخالفت اجتماع به ناهوشیار سپرده شده اند و ارزش های اخلاقی والدین وجامعه که در سومین پایگاه روانی یعنی فرامن جای گرفته اند وجنبه ی سرشتی ندارند.

فرامن

در حدود 4تا6 سالگی از راه همسان سازی با والد همنجس ،پایگاه سوم سازمان روانی عمدتا ناهوشیار به همراه بخش کوچکی نیمه هوشیار با نام فرامن شکل می گیرد. 

فرامن یا فراخود از دو بخش عمده تشکیل شده است :

من آرمانی که در بر گیرننده ی ارزش های اخلاقی و اجتماعی است .و در واقع می توان گفت

 انتظارات اخلاقی جهان ،پاره ای از وجود ما گردیده است،که فراخود می باشد .بحش دیگر وجدان است.فروید مدعی است که تمایلات ما کجا بد یا ناپسند است، به ویژه در مورد تمایلات جنسی و شهوانی.

اینکه اکثریت مردم سراسر دنیا درباره ی امور جنسی احساس گناه می کنند ریشه در این تمایلات در همان مراحل اولیه ی کودکی دارد و برخورد و تنبیه از سوی بزرگترها .فروید نشان داد که نیاز و تمایل جنسی برای آدمی طبیعی و حیاتی است.تعارض میل و گناه همه ی زندگی ما را در نوردیده است.

فروید به این نتیجه رسید ضمیر خودآگاه فقط بخشی کوچک از ذهن انسان را تشکیل می دهد و ضمیر خودآگاه را کوه یخی نامید که نوک آن سر از آب برآورده است.در زیر رویه ی آب ،در زیر سطح خودآگاهی ،ضمیر ناخودآگاه یا نیمه هشیار قرار دارد.که همه ی چیزهای اندرون نهاد است.

انسان همیشه هشیارانه کلیه ی تجربه های خود را در دسترس ندارد ولی اگر ذهن خود رابه کار اندازد به یاد می آورد و این پیش آگاهی است.

اصطلاح ناخودآگاه برای چیزهایی که سرکوب کرده ایم به کار برده شده ،چیزهایی که کوشیدیم فراموش کنیم چون ناخوشایند یا ناپسندیا ناگوار بوده اند.هرگاه میل و هوسی داریم که ضمیر ناخودآگاه ما نمی پذیرد ،فراخود ما آن را به پستوی شعور می فرستد و پنهان می کند.

این مسیر و مکانسیم در همه ی آدم های سالم در کار است.ولی سرکوب افکار نامطلوب و ممنوع از ضمیر خودآگاه برای بعضی چنان فشار آور است که به بیماری روانی می انجامد.

فرامن همه ی رفتارهای ما را با من آرمانی قیاس می کند و در صورت واگرایی ،از طریق وجدان ،اضطراب اخلاقی یا احساس گناه را در فرد بر می انگیزد.فرامن بر اساس اصل کمال عمل می کند واساسا در تعارض با کشاننده های بن است.