صادق چوبک از مترجمی کمپانی نفت انگلیس و ایران تا همکاری با منوچهر فرمانفرمائیان در شرکت نفت
صادق چوبک
از مترجمی کمپانی نفت انگلیس و ایران تا همکاری با منوچهر فرمانفرمائیان در شرکت نفت
برخی از چهره های شهیر ادبیات،فرهنگ و هنر ایران،بخشی یا تمامی ایام فعالیت کاری خود (به عنوان شغلی که بابت آن دستمزد دریافت می داشته اند)را در صنعت نفت مشغول به کار بوده اند.این چهره ها را می توان در دو گروه کلی معرفی کرد .نخست؛کسانی که کارگر یا کارمند صنعت نفت بوده و به تدریج استعداد خود در یک رشته علمی،فرهنگی یا هنری را یافته و در آن رشته به چهره ای شاخص تبدیل شده اند و دوم؛فعالان فرهنگی و هنری که قبل از استخدام در صنعت نفت،فعالیت هایی داشته و بعد از استخدام در این صنعت مدرن،کارهای ذوقی خود را توسعه داده اند.
در توضیح گروه دوم گروهی از کارشناسان معتقد هستند ، فعالیت در حوزه فرهنگ و هنر-جز در مواردی استثناء-هیچگاه ممر درآمدی مستمر نبوده(و نیست!)و کمتر کسی را می توان یافت که صرفا و تنها"نویسنده"،"شاعر"،"نقاش"و یا"هنرمند" بتوان او را نامید .همین امر باعث شد تا طی یکصد سال معاصر بسیاری از چهره هایی که بر تارک تاریخ فرهنگ و ادبیات کشور جایگاهی یافتند،به استخدام نفت درآیند و امروز به توان زیست و آثار آنان را از منظر یک شاغل در صنعت نفت مورد بررسی قرار داد.زمینه های فرهنگی،خانوادگی و زندگی آنان را بررسی کرد و از سوی مقابل،تاثیر فعالیت در صنعت نفت،به عنوان یک حیطه مدرن شغلی و زیستی را بر ایشان و آثارشان مورد دقت قرارداد.
نویسنده شهیر ایرانی،"صادق چوبک"یکی از این چهره های شاخص است که در معرفی او به اشتغال وی در شرکت نفت اشاراتی شده است .البته او از اوایل کودکی در زادگاه خود،بوشهر با حضور انگلیسی ها و مظاهر مدرنی که به واسطه حضور ایشان در این بندر ایرانی ایجاد شده بود آشنا شد و شاید همین امر،در تمایل وی به استخدام در کمپانی نفت انگلیس و ایران موثر بوده است.
توصیف روزگار کودکی
چوبک در توصیف روزگار کودکی خود می نویسد: در بوشهر زاده شدم به سال ۱۲۹۵خورشیدی برابر با ۱۹۱۶میلادی که گرماگرم جنگ جهانی اول بود.در آن دوران،بوشهر چنانکه از سن شش-هفت سالگی به یاد دارم،به گونه یک مستعمره انگلیس بود.ملل روس و آلمان و فرانسه و انگلیس و چند کشور دیگر در بوشهر کنسولگری داشتند،اما انگلیسی ها سرور بودند و خانه های خوبی در ییلاقات بوشهر،"دواس"و"سبزآباد"داشتند که به همه چیز مجهز بود.بیمارستان و باشگاه و زمین تنیس و فوتبال و حاکی و کریکت،کارخانه یخ سازی و گورستان پاکیزه همه را در آنجا داشتند و آدم خودش را در یک شهر نیمه اروپایی می دید.مغازه ها پر و پیمان از خوراک و نوشابه های الکلی و غیر الکلی،کنسروهای میوه جات گوناگونی که ما تازه و غیر کنسرو شده آن را ندیده بودیم.میوه هایی مانند؛موز و آناناس،انبه،لوز و میوه های غیربومی دیگر،فراوان در بازار فروخته می شد.
انواع و اقسام شکلات و آب نبات های فرنگی و بیسکویت های مختلف به حد وفور و ارزان در مغازه های هندی،عراقی و ارامنه و احیانا مسلمانان یافت می شد...اکثر مردم پول دار بودند.گدای بوشهری وجود نداشت،اما از اطراف گروهی ...با زن و بچه به گدایی به بوشهر می آمدند.(یاد صادق چوبک/به کوشش علی دهباشی/نشر ثالث۱۳۸۰ص۱۵)گزارشی که چوبک از روزگار کودکی خود،آن هم در شرایط جنگ جهانی و ایام پس از آن می دهد با کلان روایت اوضاع ایران و مناطق مختلف کشور در آن ایام متفاوت است و این تفاوت دیدگاه گویای سطح اجتماعی خانواده وی نیز هست.گو اینکه در ادامه زندگینامه خود آورده: خانواده من بازرگان و مرفه بود و من تا بعدها که ازدواج کردم مزه نداری و این گونه محرومیت ها را نچشیده بودم. (همان/ص۱۶)
تحصیل در کالج آمریکایی و آشنایی با فعالان ادبی
چوبک تحصیلات خود را در بوشهر و شیراز انجام و در کالج امریکایی تهران در مقطع متوسطه به اتمام می رساند.او در ایام نوجوانی و سپس در کالج با زبان های عربی و انگلیسی آشنا می شود و همین امر بعدها در شغل و ذوق به وی کمک فراوانی می کند.چوبک در مورد آشنایی خود با ادبیات و فعالان ادبی هم روزگار خود می نویسد: در سال۱۳۱۴ که شاگرد کالج بودم با مسعود فرزاد و پرویز ناتل خانلری آشنا شدم و سال بعد که صادق هدایت از هندوستان برگشت،به همراهی مسعود فرزاد به خانه او رفتم و با او آشنا شدم.این دوستی دراز مدت تا هنگام مرگ او انسی میان ما پدید آورد. (همان/ص۲۳)
نویسنده ای جوان و خلاق از حلقه صادق هدایت
چوبک مرداد۱۳۱۶ در تهران با همسرش قدسی خانم ازدواج و مهرماه همان سال به سمت دبیری استخدام و در دبیرستان شرافت خرمشهر مشغول به کار می شود.حضور وی در خرمشهر و آبادان منجر به آشنایی بیشتر وی با فضای نفتی ایران می شود.سال بعد به خدمت سربازی اعزام و با سمت مترجمی در رکن سوم ستاد ارتش مشغول به کار می شود.بعد از سربازی چند کار مترجمی و تدریس را تجربه می کند و در سال۱۳۲۴ یادداشت هایی که طی این سالها نوشته بود را در قالب مجموعه داستان؛"خیمه شب بازی"منتشر می کند.این کتاب پس از انتشار شهرت فوق العاده ای پیدا کرد و نام صادق چوبک را به عنوان نویسنده ای جوان و خلاق از حلقه صادق هدایت،بر سر زبان ها انداخت.
استخدام در کمپانی نفت انگلیس و ایران
سال۱۳۲۶ به دعوت"الون ساتن"شرق شناس انگلیسی و رئیس روابط عمومی سفارت انگلیس در تهران به سمت مترجم مشغول به کار می شود و دوسال بعد یعنی سال۱۳۲۸خورشیدی همزمان با انتشار کتاب،"انتری که لوطیش مرده بود"به عنوان مترجم به استخدام کمپانی نفت انگلیس و ایران در می آید.استخدام چوبک همزمان با آغاز بحث ملی شدن نفت در ایران بود و او نیز چون خیل ایرانیان مجذوب دکتر محمد مصدق شد.
چوبک در مورد آن ایام می نویسد؛ سالی بعد دکتر مصدق سرکار آمد و نفت ملی شد.من هم مثل اکثر ایرانیان شیفته این مرد و پیرو سیاست او بودم.من گمان می کنم که این شخص بزرگ ترین و وطن پرست ترین کسی است که در طول تاریخ ایران به زمامداری پرداخته و دومی ندارد.بدبختان طولی نکشید که کودتای 28مرداد پاگرفت و ایران عزادار شد....آمدن تانک ها و سربازان تخریبی خانه دکتر مصدق را از نزدیک شاهد بودم،زیرا در آپارتمانی در خیابان کاخ در طبقه چهارم روبروی خانه دکتر مصدق می زیستم که مشرف بر آن خانه بود و عملیات را می دیدم،تا اینکه چند گلوله به دیوار و ناودان خانه ما خورد که مجبور شدم دست زن و بچه را بگیرم و پیاده به سوی یوسف آباد به منزل پدر همسرم راهی شوم(یاد صادق چوبک/ص۲۴)
کودتای بیست و هشتم مرداد با تصویری که چوبک می دهد به وقوع پیوست و طبیعتا برای آندسته از کارکنان شرکت نفت که دل در گرو مهر مصدق داشتند،بدون تبعات نبود!محمد حبیبیان از فعالان حوزه ادبیات گزارشی از سال۱۳۳۳ یعنی یکسال پس از کودتا می دهد که نشان می دهد آقای نویسنده در شرایط یک کارشناس عادی در ساختمان شرکت نفت در میدان توپخانه مشغول به کار بوده است.
"۲۷اسفند۱۳۳۳جهت سفری به زادگاهم همدان به خیابان سپه رفتم.اتوبوس ساعت دو بعدازظهر عازم بود و من چند ساعتی بادخور و به عبارتی معطلی داشتم.قدم زنان به سمت میدان توپخانه رفتم که چشمم به بنای شرکت ملی نفت محل کار نویسنده محبوبم صادق چوبک افتاد.به خاطرم گذشت که از این فرصت استفاده کرده و بهترین دستاورد ممکن را فراهم آورم.تا آن زمان دو مجموعه داستان از او به نام های خیمه شب بازی و انتری که لوطیش مرده بود چاپ و منتشر شده بود...وارد ساختمان شرکت نفت شدم...نمی دانم در طبقه چندم به اتاق چوبک راهنمایی شدم.آن طور که به یاد دارم در اتاق سه میز کار براق قرارداشت.دو میز روبروی هم و یکی در صدر اتاق قرار داشت.پشت میزی که مقابل در ورودی اتاق بود جوانی لم داده بود که شباهتی به عکس چوبک در مجله سخن نداشت.گفتم به ملاقات چوبک آمده ام با نگاهی متعجب تنها صندلی کنار میز مقابل را نشان داده و گفت بفرمایید بنشینید الان تشریف می آورند.لحظه ای بعد چوبک با ته ریشی جوگندمی و سبیلی پر پشت و قامتی متوسط وارد اتاق شد.چهل و چند ساله می نمود و هیچ شباهتی به تصویر مجله سخن نداشت."(یاد چوبک/صفحه۳۲۶)چوبک ماند و نوشت. در سال های بعد از کودتا تا ایام بازنشستگی در نفت چندین کتاب و مجموعه داستان دیگر از او منتشر شد.سال۱۳۳۴ مجموعه داستان خیمه شب بازی پس از ده سال و با حذف و اضافه به چاپ دوم می رسد.
سال۱۳۴۲رمان تنگسیر را منتشر و دو سال بعد مجموعه داستان چراغ آخر از چوبک منتشر شد.سال۱۳۴۵رمان معروف سنگ صبور را منتشر کرد که با استقبال گسترده در داخل و خارج از ایران منتشر شد.رمان تنگسیر به فیلمی سینمایی تبدیل و در سینماهای کشور به نمایش درآمد.اثری ماندگار که به قول خود چوبک "برای درک واقعیت آن باید به شن زارهای جنوب،به دریا،به مردمی که هسته خرما می خورند متعلق باشی."
در چند جا آورده اند که چوبک در نفت به بازنشستگی رسید.سندی نیز در پرونده پرسنلی منوچهر فرمانفرمائیان وجود دارد که نشان می دهد صادق چوبک سال۱۳۴۷ با وظایف مخصوص در تیم کاری به سرپرستی او حضور داشته است.
صادق چوبک به گواه همکاران نفتی خود،سنگ صبور خیلی از دوستانش بود و سرانجام در تیرماه سال۱۳۷۷ در سن ۸۲سالگی در برکلی امریکا درگذشت،اما جریان سیال ذهن او تا همیشه در تاریخ ادبیات ایران مانا و پایا خواهد بود.