آب شور حواس

1 اردیبهشت 1404 - خواندن 2 دقیقه - 26 بازدید



[حسین بن منصور حلاج]

تا تو بحرف لا نکنی نفی هر دو کون - تو از کجا و منزل الا لله از کجا

مقصود هفت چرخی و سلطان هشت خلد - این پنج نوبه کوفته در دار ملک لا

از پنج حس و شش جهت آن دم که بگذری - لا در چهار بالش وحدت کشد ترا

عشق است پیشوای تو در راه بیخودی - پس واگریز از خودی و جوی پیشوا

در جان چو سوز عشق نباشد کجا برد - مشکات دل ز شعله مصباح دین ضیا

آن شهسوار بر سر میدان عاشقی - جولان کند که از همه عالم شود جدا

مهمیز شوق چون بزند بر براق عشق - از سدره نطع سازد و از عرش متکا

از کام عشق بگذر و راه رضا سپر - زیرا که از رضا همه حاجت شود روا

چون تو مراد خویش به دلبر گذاشتی - هر دم هزار گونه مرادت دهد عطا

سیراب شد چنانکه دگر تشنگی ندید - هر کس که راه یافت به سرچشمه رضا (1)

***

[مولانا]

گر خزینه ش پر متاع فاخر است - این چنین آبش نباشد نادر است

چیست آن کوزه تن محصور ما - اندر او آب حواس شور ما (2)

***

[یزدانپناه عسکری]

حس واسطه بین در ک مستقیم دنیا و هر آنچه می بینیم است. تاثیرات بی انتهای محسوسات، تبعیض ها را سبب می شود.

_______________

1 - حسین بن منصور حلاج، دیوان منصور حلاج، چاپخانه علوی - بمبئی، 1305 ق. ص 2

2 - مولانا جلال الدین محمد بلخی(مولوی)، مثنوی معنوی، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامی - تهران، چاپ: اول، 1373. ص 111