آب شور حواس

[حسین بن منصور حلاج]
تا تو بحرف لا نکنی نفی هر دو کون - تو از کجا و منزل الا لله از کجا
مقصود هفت چرخی و سلطان هشت خلد - این پنج نوبه کوفته در دار ملک لا
از پنج حس و شش جهت آن دم که بگذری - لا در چهار بالش وحدت کشد ترا
عشق است پیشوای تو در راه بیخودی - پس واگریز از خودی و جوی پیشوا
در جان چو سوز عشق نباشد کجا برد - مشکات دل ز شعله مصباح دین ضیا
آن شهسوار بر سر میدان عاشقی - جولان کند که از همه عالم شود جدا
مهمیز شوق چون بزند بر براق عشق - از سدره نطع سازد و از عرش متکا
از کام عشق بگذر و راه رضا سپر - زیرا که از رضا همه حاجت شود روا
چون تو مراد خویش به دلبر گذاشتی - هر دم هزار گونه مرادت دهد عطا
سیراب شد چنانکه دگر تشنگی ندید - هر کس که راه یافت به سرچشمه رضا (1)
***
[مولانا]
گر خزینه ش پر متاع فاخر است - این چنین آبش نباشد نادر است
چیست آن کوزه تن محصور ما - اندر او آب حواس شور ما (2)
***
[یزدانپناه عسکری]
حس واسطه بین در ک مستقیم دنیا و هر آنچه می بینیم است. تاثیرات بی انتهای محسوسات، تبعیض ها را سبب می شود.
_______________
1 - حسین بن منصور حلاج، دیوان منصور حلاج، چاپخانه علوی - بمبئی، 1305 ق. ص 2
2 - مولانا جلال الدین محمد بلخی(مولوی)، مثنوی معنوی، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامی - تهران، چاپ: اول، 1373. ص 111