عواقب بی مهری و مخاطرات بی تفاوتی عاطفی...از منظر روانشناسی جنائی

14 مرداد 1402 - خواندن 6 دقیقه - 1608 بازدید




 ریشه ی بسیاری از ناسازگاری های جوانان را باید در سلوک والدین آنان در محل اولیه کودکی جستجو کرد . اگر پدر و مادر بتوانند با سلوک خویش نیازمندیهای عاطفی کودکان خود را برآورند شاید مشکلاتی که بعدها در سنین جوانی خودنمائی میکند اصلا به وجود نیاید .؟

 جوان هنگامی که با مسائل زندگی روبرو می شود واکنشهائی از خود بروز می دهد که منبع الهام آنها ، واکنشهای والدین او در چنین شرایطی است . کودک در نخستین سالهای زندگی ، بیش از هر زمان دیگر ، احتیاج به امنیت و محبت دارد ، نیازمند نوازشگریهای آغوش مادر است .

 اشخاص بی عاطفه از کودکی محبت نچشیده اند ، از عطوفت پدر و مادر ، خاصه مادر ، بی بهره بودند یا دلبستگی مابین آنها وجود نداشت . ابراز حسادت نسبت به دیگران ، عشق ، رحم و احترام در نظر اشخاص بی عاطفه بی معنی است تا آخرین سرحد بی رحمی و شقاوت پیش می روند خود دلبستگی پیدا نمی کنند و از تنهائی خود نیز رنج نمی برند . تربیت در آنها تاثیر ندارد ولو آنکه مستمرا تحت نظر و مراقبت باشند ، خطرناکترین افراد تبهکار را تشکیل می دهند . بسیاری از جنایتکاران سنگدل و بی باک به این گروه تعلق دارند .

 در مرحله خفیف تر ، افراد مخالف و ناراضی قرار دارند و تظاهرات آنها بین شورش تا نافرمانی و حرف نشنیدن نوسان دارد . ( ژیلبر روبن ) به مرحله ای خفیف تر نیز اشاره میکند و از اشخاصی که از نظر اخلاقی سست و مسامحه کارند صحبت می دارد : اینان افرادی هستند که جنبه ی عاطفی آنان ضعیف است . ( لومبروزو ) جرم شناس معروف ایتالیایی در کتاب " مرد جنایتکار " تحت عنوان حساسیت عاطفی جنایتکاران ! چنین می نویسد : اولین شور و احساساتی که در این موجودات محو شده احساس رحم و عطوفت در برابر رنج دیگری است .

 بی تفاوتی عاطفی را باید مولفه ی قوام و شکل گیری شخصیت جنائی دانست که با ظهور آن جریان تحول و تکوین شخصیت جنائی تمام است .بی تفاوتی عاطفی از این نظر مدتهاست که مورد توجه می باشد .

 نظر به اینکه مفاهیم آن در قلمرو علوم اخلاقی رواج دارد ، تفرد آن به اعتبار خصلت روانی ، طولانی و دشوار بوده است و ما برسی آن را به مطالعه ی سیر تاریخی جرم شناسی وامی گذاریم . 

 در جرم شناسی دوره ی معاصر ، مطالعات گوناگون در باره بی تفاوتی عاطفی از جهات مختلف زیست شناسی ، روانپزشکی ، جامعه شناسی ، روانکاوی و روانشناسی صورت گرفته است . روانپزشکی ، بی تفاوتی عاطفی را در جنب انحرافات و مفاسد قرار می دهد مشخص اصلی آن بدجنسی و شقاوت و موزی گری است . در عمق روح اشخاص بی تفاوت ذره ای تاثر نسبت به رنج و مشقت دیگران وجود ندارد . این قبیل اشخاص را گروهی از محققان فرانسوی و آلمانی و سوئیسی " پسیکوپات " خوانده اند . ( پسیکوپاتها _ یک دسته از نامتعادلان روانی و گروه بسیار خطرناک هستند که در تقسیم بندی پنجگانه انجمن روانپزشکان به سال 1968 در رده ی مبتلا به اختلال منش قرار دارند . پسیکوپاتها از نظر عاطفی بی تفاوت هستند ، محبت و خشم برای آنها یکسان است در دوستی ناپایدارند هیچگونه احساسی مسئولیتی نمی کنند به اصول اخلاقی پایبند نیستند شاید از همین رهگذر است که این گروه را منحرفان اخلاقی نیز نامیده اند . ) برسی روانشناسی راجع به بی تفاوتی عاطفی تبهکاران از تحقیقات دانشمند فقید بلژیکی " دکتر اتین دوگریف " در باره تبهکاران باسابقه که دست به تکرار جرم زده اند و کسانی که نتوانسته اند وضع خود را با جامعه منطبق سازند و دزدان آغاز گردیده است طبق تحقیق این دانشمند واکنش این قبیل تبهکاران نه فقط ثمره ی خودبینی آنها بوده بلکه بی تفاوتی عاطفی آنها نقش مهمی داشته است . این دانشمند پس از تجزیه و تحلیل حس اخلاقی به این نتیجه می رسد : چه بسیارند از مجرمان که در آنها تشخیص خیر از شر و معروف از منکر قوی است ولی به علت این که فاقد عواطف اخلاقی هستند دست به تبهکاری می زنند .

 " میرالی لوپز ) پس از آزمایش های متعدد تستهای رفتار اخلاقی چنین نتیجه گرفت : 

 1_ رفتار اخلاقی وابسته به یک عامل کاملا معین نیست .

 2_ تاثیر عوامل عاطفی در رفتار آدمی بیش از تاثیر احکام عقلی و منطقی است .

 3_ استانداردهای اخلاقی وجود ندارند که به وسیله آنها بتوان واکنشهای ممکن را در برابر محرکهای معین ارزیابی کرد .

 4_ استاندارد نه فقط برای افراد مختلف تغییر می کند بلکه در مورد فرد معین نیز ثابت نیست زیرا رفتار آدمی تابع اوضاع و احوال بوده و متغیر است .

 5_ اشخاصی که دچار کمبودهای اخلاقی هستند کمتر از افراد بهنجار خودخواه هستند .

 بی تفاوتی عاطفی از این نظر که مولفه های شخصیت جنائی است و به آن قوام و استحکام می بخشد مورد بحث مفصلی قرار گرفته و از جهات عدیده ای در باره آن به مطالعه پرداخته و اظهار نظر کرده اند . روانکاوان گفته بودند اشخاص بی تفاوت فاقد من برتر یا " فرا خود " هستند ولی پس از انتشار نظریه ملانی کلن معتقد شدند که بی تفاوتی عاطفی تجدید حیات وجدان اخلاقی دوران باستانی در افراد بی تفاوت است که طرز رفتار آنها را نسبت به خود و دیگران توام با خشونت فوق العاده و بیرحمی شدید خانه برانداز می کند و این وضع را سادومازوشیسم می گویند که هم خود را می آزارد و هم دیگران را . .....


منبع:

مبانی جرم شناسی جلد دوم تالیف دکتر مهدی کی نیا ص 609