لذت طلبی انسان و حیوان ؟

29 دی 1403 - خواندن 15 دقیقه - 4315 بازدید

فصلنامه پژوهش در مسائل تعلیم و تربیت


 لذت طلبی و کامجویی از تمایلات ، طبیعی حیوان و انسان است . تمام حیوانات و انسانها به انگیزه جلب لذت و دست یافتن به مشتهیات نفسانی خود ، به جنبش و حرکت می آیند ، تلاش و کوشش می کنند تا به مراد خویش نائل گردند و خشنود و کامروا شوند ، با این تفاوت که چون حیوان در چهارچوبه ی غرائز خود محصور است و آزادی عمل ندارد ناچارا لذتش نیز منحصر در لذائذ طبیعی، به مقدار طبیعی، و از مجاری طبیعی است و نمی تواند خارج از محدوده طبیعت برای خود لذتی ایجاد نماید ، ولی انسان که دارای عقل و هوش است و آزادی عمل دارد از پدیده های طبیعی و ساخته های مصنوعی خود و همچنین از مجاری طبیعی و غیر طبیعی انواع لذت ها را به سوی خود جلب می کند. 

بهره مندی حیوان از غذا و عمل جنسی به شکل طبیعی و طبق برنامه ی آفرینش است . پرندگان از دانه و چرندگان از گیاه و درندگان از گوشت شکار تغذیه می کنند ، و لذت می برند و همچنین در اعمال غریزه جنسی ، هر حیوانی طبق برنامه ای که در سرشتش آفریده شده با جفت خود می آمیزد و کامیاب میگردد ، ولی انسان آزاد ، در تغذیه و عمل جنسی تنها به برنامه های طبیعی قانع نیست ، بلکه برای لذت بیشتر به روش های غیر طبیعی نیز دست میزند و به شکل های مختلف خود را کامروا می سازد . انسان مانند حیوان از خرما و انگور و سیب به طور طبیعی تغذیه می کند ولی از آنها شراب هم میسازد تا از لذت کاذب مستی نیز کامیاب گردد . از شاهدانه و خشخاش و دیگر گیاهان استفاده طبیعی می کند ، ولی از آنها مرفین و حشیش و ماری جوانا و آل. اس . دی هم تهیه می کند تا لذت بیشتری نصیبش گردد .


انسان مانند حیوان غریزه جنسی خود را در مجرای طبیعی ارضاء میکند ، ولی برای جلب لذت زیادتر به انحراف جنسی هم میگراید و خواهش خود را از راه های نامشروع و غیر طبیعی نیز برآورده میسازد .

لذت طلبی حیوان که در کادر غرائز صورت می گیرد خطری به بار نمی آورد زیرا اراده خداوند ، تمایلات غریزی حیوان را محدود آفریده و بر وفق مصلحت زندگی فردی و نوعی آنها اندازه گیری کرده است ، ولی انسان که آزادی عمل دارد و می تواند از لذائذ طبیعی و غیر طبیعی بهره مند گردد باید لذائذ خود را با معیارهای اخلاق و قانون اندازه گیری کند و خواهشهای لذت را در حدود مصلحت برآورده سازد و از لذت های مضر و خطرناک چشم پوشی نماید وگرنه باعث سیه روزی و بدبختی خود و جامعه خواهد شد .

ریموئدبیچ می گوید: یکی از خواص جوانان این زمان این است که هر وقت هرچه دلشان می خواهد می کنند بدون آنکه نگران نتایج کار خود باشند . اما قوانین اخلاقی انعطاف ناپذیرند ، قراردادهای اجتماعی بر اساس تمیز خوب از بد ایجاد شده اند نه از روی هوس و دلخواه ، و به همین دلیل زمان هم قادر نیست آنها را تغییر دهد . رعایت این قراردادها موفقیت و خوشبختی افراد را تضمین می کند. کسانی که به هواداری از تمایلات آنی خود ، از این راه منحرف میشوند بعدها ، هنگامی که دیگر خیلی دیر است ، پی میبرند که از منبع خوشبختی خود ، برداشت بیهوده ای کرده اند و هر گاه به نامه ی اعمال خویش رسیدگی کامل کنند متوجه می شوند که زندگی آنها هرگز نیازمندیهای عمیق قلبشان را برآورده نکرده است . در حالی که دسته دیگر که همواره پایه های زندگی را محکم می کنند نه تنها از شادی های قلبی لذت سرشاری می برند بلکه از دوران جوانی که مقدمه آغاز زندگی حقیقی است نشاط و حظ وافری میگیرند .

یکی دیگر از تفاوت های اساسی بین حیوان و انسان این است که تمایلات حیوانات در حدود احتیاجات طبیعی و نیازمندیهای ضروری حیات است ، ولی تمایلات آدمی از مرز ضروریات زندگی می گذرد و در خارج از احتیاجات طبیعی در شعاع بسیار وسیعی گسترش می یابد. جالب آنکه تمایلات غیر ضروری در انسان حد معینی ندارد و در هر مرحله که ارضاء میگردد مرحله ی بالاتری را تمنا می کند. مثلا پول وسیله تامین نیازمندیهای زندگی و تهیه غذا و مسکن و دیگر احتیاجات حیاتی است ، ولی آدمی در گردآوری ثروت در مرز ضروریات زندگی متوقف نمی گردد و هرگز از جمع مال سیر نمی شود و هرقدر بیشتر ذخیره می کند حرصش فزونتر میگردد .

قسمت اعظم تحرک و جنبش حیوانات از دو تمایل اساسی سرچشمه میگیرد : یکی بدست آوردن غذا و دیگری ارضاء تمایل جنسی . موقعی که حیوان گرسنه می شود تلاش و کوشش می کند تا طعمه ی خویش را بیابد و خود را از گرسنگی برهاند . موقعی که تمایل جنسی در وجودش بروز میکند و به جوش و خروش می آید تا به جفت خود برسد و با وی بیامیزد . این دو تمایل به قضاء حکیمانه الهی در نهاد حیوان آفریده شده است ، اثر تمایل اول حفظ حیات فردی و نتیجه تمایل دوم حفظ حیات نوعی حیوانات است . زمانی که شکم حیوان سیر شد و خواهش جنسی اش برآورده گردید با خشنودی و رضایت خاطر به استراحت می پردازد و با آرامش درون ، قرار و آرام میگیرد و تا دوباره نیاز خود را به غذا و عمل جنسی احساس نکند به فعالیت و کوشش دست نمی زند . این دو تمایل در نهاد بشر نیز آفریده شده و حفظ حیات فردی و نوعی انسان هم وابسته به ارضاء این دو تمایل است . انسان همانند حیوانات برای دست یافتن به غذا و برآوردن خواهش جنسی تلاش و کوشش می کند ، ولی در آدمی تمایلات دیگری نهفته است که بسیاری از آنها اساسا در حیوانات و جود ندارد و بعضی که وجود دارد به اندازه تمایل انسان دامنه وسیع و گسترده ندارد .حب جاه و محبوبیت ، فرمانروایی ، و ریاست طلبی ، جلب توجه و شهرت ، نیرومندی و قدرت ، جمع مال و ثروت ، تخریب و تهاجم ، و دیگر تمنیاتی نظائر اینها خواهشهای نیرومندی هستند که در ضمیر انسانها وجود دارد . بشر موقعی که شکمش سیر شد و خواهش جنسی اش برآورده گردید برای دست یافتن به آن تمایلات ، فعالیت خود را آغاز می کند و در راه برآوردن آن خواهشها به تلاش و کوشش دست میزند .

راسل می گوید: میان انسان و حیوانات اختلافات گوناگونی وجود دارد که برخی از آنها مربوط به قوای عقلانی و بعضی دیگر مربوط به قوای احساسی است . یکی از مهمترین تفاوت های اساسی بین انسان و حیوانات این است که تمایلات بشری بر خلاف تمنیات حیوانی اصالتا نامحدود بوده و اقناع کامل آنها میسر نیست.

آیا بشر میتواند در ارضای تمنیات نامحدود و خواهشهای بی حساب خود آزاد باشد ؟ آیا انسان قادر است همه ی تمایلات خویش را آنطور که می خواهد ارضاء نماید و به تمام آمال نفسانی خود جامه عمل بپوشاند؟ قطعا جواب این سوآل منفی است ، و هرگز ممکن نیست آدمی تمام آرزوهای خود را برآورده سازد ، زیرا دو مانع بزرگ و غیر قابل اجتناب بر سر راه بشر وجود دارد که از وی سلب آزادی میکند و سد راه پیشرفتش می گردد . مانع اول قوانین طبیعت است ، و مانع دوم نظامات اجتماعی .

کسانی که طرفدار آزادی بی قید و شرط انسانند و عقیده دارند که تمایلات طبیعی بهتر از تمام معیارهای قانونی و اخلاقی است باید به این نکته متوجه باشند که اگر بر فرض مثال روزی به تمام مقررات اخلاقی و قانونی پشت پا بزنیم و خود را از کلیه قیود و حدود آزاد سازیم و تصمیم بگیریم که پیرو قوانین طبیعت باشیم باز هم نمی توانیم مانند حیوان زیست کنیم و نمی شود غرائز خود را بی قید و شرط ارضاء نمائیم، زیرا تمایلات طبیعی ما منحصر به شئون حیوانی نیست بلکه کششهای اخلاقی نیز در وجودمان ریشه فطری دارد و پیروی از قوانین طبیعت ایجاب می کند که دوباره به مسائل اخلاقی توجه نمائیم و سجایای انسانی را بپذیریم و این خود یکی از تفاوت های اساسی حیوان و انسان است .

خداوند حکیم بشر را آزاد آفریده و با اعطاء آزادی زمینه تعالی و تکامل را مهیا نموده است . ولی برای آنکه آزادی مایه تیره روزی و بدبختی انسان نشود و باعث تباهی و سقوطش نگردد ، او را به سرمایه های گرانقدر وجدان اخلاقی و عقل مجهز نموده تا به وسیله این دو نیروی فطری ، آزادی خود را محدود کند و غرائز و تمایلات خویش را در حدودی اعمال نماید و به سعادتش آسیب نرسد . وجدان اخلاقی یکی از ودایع پر ارج الهی است که به قضاء حکیمانه خداوند در نهاد آدمی آفریده شده و با وجود بشر آمیخته است . وجدان اخلاقی راهنمای پاک و منزهی است که ما را به مسیر سعادت و خوشبختی رهبری میکند و از اخلاق خوب و بد آگاهمان میسازد . وجدان اخلاقی غرائز ما را تعدیل میکند و از افراط و زیاده روی های مضر و خطرناک باز می دارد، وجدان اخلاقی زندگی انسان را از زندگی حیوان جدا می کند و به آن پاکی و فضیلت می بخشد و موجبات تعالی و تکامل بشر را فراهم می آورد.

خلاصه وجدان اخلاقی یکی از عطایای الهی است که در وجود آدمی نهفته و با سرشت بشر آمیخته است. اگر بخواهیم در زندگی پیرو کششهای طبیعی و تمایلات فطری خود باشیم باید از فرمان وجدان اطاعت کنیم ، آزادی خویش را با معیارهای اخلاق اندازه گیری نمائیم ، و خواهشهای غریزی خود را با توجه به ندای وجدان اخلاقی برآورده سازیم .

عقل نیز مانند وجدان اخلاقی از سرمایه های اختصاصی بشر است و حیوانات از آن بی بهره هستند ، عقل مشعل فروزانی است که مسیر زندگی انسان را روشن می کند و راه را از بیراهه تمیز میدهد ، عقل با محاسبه صحیح ، تمایلات نامحدود بشر را با قوانین طبیعی و نظامات اجتماعی می سنجد و موارد ناسازگاری و تضاد آنها را تعیین می کند، عقل آزادی بشر را اندازه می گیرد و موارد صلاح و فساد آن را ارائه می نماید ، و خلاصه عقل قاضی واقع بین و مآل اندیشی است که حدود ارضاء غرائز و تمایلات را مشخص می کند و مرزهای روا و ناروا را تمیز میدهد و آزادی بشر را محدود میسازد و این خود معنی قانون است .

به کار بستن دستور عقل ، بشر را با حیات انسانی زنده نگاه می دارد و به آدمی آزادگی و عز و شرف اجتماعی می بخشد و برعکس بی اعتنایی به ندای عقل و پیروی بی قید و شرط از هوای نفس ، ارزش انسانی را پایمال می کند، آدمی را به راه حیوانیت سوق می دهد و او را بنده ی تمنیات نفسانیش قرار میدهد .

عقل راهنمایی است که به فرمان الهی در نهاد ما مستقر شده و با سرشتمان آمیخته است ، اطاعت از فرمان عقل. پیروی از قانون خلقت و فطرت است ، و سرپیچی از دستور عقل ، تخلف از آیین آفرینش و ندای طبیعت است ، به کار بستن مقررات عقلی مایه خوشبختی و سعادت و مخالفت با قوانین آن موجب بدبختی و ندامت است .

بی اعتنایی به ندای عقل و وجدان اخلاقی، بی اعتنایی به آئین فطرت و تخلف از نظام آفرینش است . کسانی که از سرمایه های انسانی خود چشم می پوشند و از اطاعت وجدان و خرد سر باز میزنند ناچار باید مانند حیوان ، بنده ی هوای نفس خود باشند . غرائز سرکش و لجام گسیخته در وجود اینان بی قید و شرط حکومت می کند و آنها را به راه خودپرستی ، جاه طلبی ، انتقام جوئی ، کینه توزی ، ستمگری ، تخریب ، تجاوز ، تهاجم و دیگر سیئات اخلاقی و اعمال ضد انسانی سوق می دهد. 

بسیاری از ناسازگاری ها و اختلافاتی که در خانواده ها و اجتماع بروز میکند و باعث جنگ و ستیز می شود و در پاره ای از مواقع منجر به جرم و جنایت میگردد بر اثر این است که بزرگسالان یا جوانان یا هر دو گروه ، مطیع تمایلات غریزی و خواهشهای نفسانی خود شده و نخواسته اند از فرمان عقل و وجدان اخلاقی پیروی نمایند ...

ناگفته نماند که عقل گرچه راهنمای بشر و چراغ هدایت انسانها است ، ولی از دو جهت نارسا و کوتاه است : اول آنکه عوامل مختلفی از قبیل شهوت و غضب ، دوستی و دشمنی ، آداب و رسوم ، عادات و تقلید ، آموزش و پرورش ، و عواملی نظائر اینها میتواند عقل را تیره کنند و در شناخت خوب و بد از واقع بینش باز دارند و بر اثر آن به غلط ، مقدماتی را تنظیم کند و نتیجه نادرستی بگیرد. و دیگر آنکه عقل قادر نیست به تمام حقایق غیب و شهود احاطه پیدا کند و نمی تواند به هر پرسشی پاسخ بگوید و تمام نیازمندیهای مادی و معنوی ، دنیوی و اخروی و ظاهری و باطنی بشر را برآورده سازد، ناچارا از راهنمایی همه جانبه عاجز و ناتوان است . وجدان اخلاقی نیز از طرفی قضاوتش محدود است و تنها در باره کمی و کیفی فضائل و رذائل حکم می کند و از شناخت خلقیات خوب و بد عاجز است ، و از طرف دیگر بر اثر تکرار گناه تیره و تار می شود و رفته رفته به کارهای ضد وجدان بی تفاوت میگردد و از ملامت و شکنجه ی گناهکار باز می ایستد . برای آنکه بشر بر اثر نارسائی عقل نظری و عقل عملی ، وجدان اخلاقی، از مسیر سعادت منحرف نشود و در بیراهه قدم نگذارد خداوند پیامبران خود را بین مردم فرستاد تا نیروی خرد با نور وحی تقویت شود و بدینوسیله کمبود عقل نظری و عقل عملی جبران گردد و در نتیجه مردم با راهنمایی این دو حجت الهی از هدایت کامل و جامع برخوردار شوند و به سعادت واقعی و کمال حقیقی خویش دست یابند ...


سعید کیوان پور:شیرانی بیدآبادی 

چه میدانم جنایت ؟ ص ۱۷

راه و رسم زندگی ص ۳۸

اندیشه های فروید ص ۵۱

بزرگسال و جوان ، گفتار فلسفی ص ۱۷۰