نقش خانواده ؟ 👪 روانشناسی محبت و تامین ارزشها ...

18 خرداد 1402 - خواندن 15 دقیقه - 1885 بازدید


( یکی از نهادهای اصلی اجتماعی ؟ خانواده است .)

دانشمندان همه اعتراف دارند که یکی از مراکز حساس پرورشی کودکان محیط خانواده است . این محیط تربیتی از نظر محتوا میتواند آموزنده و سازنده باشد ؟ چنانچه می تواند بدآموز و گمراه کننده نیز باشد !


 تعریف خانواده و نقش اساسی آن از دیدگاه دکتر مهدی کی نیا و دیگر روانشناسان حاذق در این باره ؟


 فرموده اند خانواده از نخستین " نظام نهادی " ( 1 ) عمومی و جهانی است که برای رفع نیازمندیهای حیاتی و عاطفی انسان و باقی جامعه ضرورت تام دارد و از همه نهادهای اجتماعی طبیعی تر و خودی تر است . خانواده در عین حال که کوچکترین واحد اجتماعی است ، هسته اصلی جامعه ، مبنا و پایه هر اجتماع بزرگ است .

 خانواده نهادی است که در طی تاریخ و در هر جامعه شکل یا ساخت و کار کرد یا کنش معین داشته و دارد .

 ساخت ( 2 ) مراد از ساخت هر نهاد ، شکل مشخص و معین آن در یک جامعه به خصوص است .

 کنش ( 3 ) مراد از کنش یا عمل یا کارکرد هر نهاد ، عمل یا نقشی است که بر عهده دارد تا ارزش یا ارزشهائی را تامین کند .

 ساخت خانواده در طی قرون و اعصار و در میان قبایل و جوامع گوناگون مورد بحث ما نیست و گفتگو در باره خانواده زیستی ، خانواده هسته ای ، خانواده پیوسته ، خانواده گسترده ، پدرسالاری مادرسالاری و غیر آن را به جامعه شناسی عمومی می سپاریم که ترجمه های مفید و ارزنده و تالیفات و تصنیفات پر مایه ، در این زمینه در ادب شیوای فارسی فراوان است . اگر در این گفتار سخن از شکل خانواده به میان آید دور از این عوامل مادی وصوری است که در جای خود واجد اهمیت است . شکل خانواده در جرم شناسی بر اساس عوامل گوناگون جرم زا طبقه بندی می شود که به موقع از آن گفتگو خواهیم کرد .

 کنش خانواده :- اولین و مهمترین کنش خانواده ، تامین ارزش محبت در میان اعضای خود و سپس اشاعه و ترویج این ارزش از راه ایجاد روابط محبت آمیز و دوستی های ژرف در میان افراد جامعه است " وظیفه خانواده به عنوان مرکز اخلاقی جامعه و روابط پیوند دهنده ی آن ناشی از خاصیت ایجاد وحدت انسانی آن است ."

 کانون خانواده آموزشگاه و پایگاه مقدس محبت است . با محبت والدین شایسته و نیکوکار ، همه احساسات و عواطف عالی در نهاد کودک شکفته می شود . کودک درس محبت ، رحم و شفقت ، نیکوکاری ، وفاداری ، صفا ، خلوص ، پاکی ، راستی ، صراحت لهجه ، رشادت ، شهامت ، شجاعت ، از خودگذشتگی ، فداکاری ، ادب ، فروتنی ، تواضع ، عزت نفس ، تعاون ، سخاوت ، احسان ، ایثار ، حیرت ، تقوا ، عشق به کمال ، و سایر سجایا و ملکات انسانی را در نخستین سالهای زندگی خود در دامن پر مهر و محبت پدر و مادر می آموزد . اکنون خانواده تنها پناهگاه فرزند و تکیه اگه امید اوست .

 محبت محبت می آفریند ؛ ارزش محبت موجب افزایش میزان و توسعه حوزه آن می گردد . محبت کلید پیروزی است ؛ با محبت میتوان بر دلها راه یافت و در آن برای همیشه مستقر گردید . محبت ، درهای بسته اسرار را می گشاید. فروغ محبت وجود انسان را گرم و شاداب و پر تحرک می سازد . محبت آدمی را به زندگی امیدوار می سازد و به او درس فداکاری می آموزد ، محبت منشاء احترام است . در پایه ریزی شخصیت و چگونگی رشد عواطف اشخاص ، هیچ عالم اجتماعی به پایه محیط کوچک خانواده نمی رسد . تار و پود حیات روانی اشخاص را در کانون خانواده به هم می تنند .


 والدین با عشق و محبت خود در تکوین شخصیت سالم و توانا و سازنده و مفید و با تقوی و موثر و مورد احترام فرزندان خود نقشی انکار ناپذیر دارند . خانواده با تشکیل ارکان و مبنای اولیه شخصیت در تامین انواع ارزشهای اجتماعی چون قدرت ، دانش ، ثروت ، تقوی ، احترام ، موثر است .

خانواده محیط عاطفی و مدرسه حقیقی عشق و محبت است . خانواده بهترین وسیله گسترش ارزش محبت در میان افراد جامعه است . محبت در همه جا از ارزشهای مطلوب اجتماعی است . محبت منبع الهام شاعران و آهنگسازان و مجسمه سازان و نویسندگان و دیگر هنرمندان است .بهترین آثار بدیع ادبی و هنری از محبت بی شائبه مایه گرفته است . محبت راز بقای فرد و جامعه است . ذوق همدمی و شوق همدلی معلول محبت در میان اعضای یک خانواده و علت بستگی و دیرپائی این نهاد اجتماعی است . 

خانواده آئینه شخصیت کودکان است : خانواده نماینده روانی جامعه ، هم معلول و هم علت پیدایش منش اجتماعی است . منش اجتماعی نتیجه تطبیق نیازهای انسانی با شکل زندگی در یک جامعه بخصوص است . 

 روش زندگی یک جامعه ، محصول عوامل تاریخی ، اقتصادی ، اجتماعی و روانی است که به نحو پیچیده ای درآمیخته اند . این روش زندگی به صورت عقاید و روایاتی در می آید که به وسیله پدر و مادر و بعد سایر عوامل در مراحل مختلف تربیتی به کودک منتقل می شود و منش اجتماعی او را به وجود می آورد .

 در تربیت رفتار و شخصیت کودک ، ضمن رشد هماهنگ تمام نیروهای انسانی او به سوی کمال دستیابی و دستیابی وی به آرمانهای تائید شده انسانی ، عقاید رایج و مستحسن در جامعه انعکاس می یابد و این عقاید به علت وضع طبقاتی و مقام و موقعیت فرد تعدیل پیدا میکند .


خانواده تعیین کننده پایگاه اجتماعی خویش است : 

 چون خانواده یک نهاد اجتماعی است ، کنش اجتماعی آن برای جامعه حائز اهمیت بسیاری است و به گفته " ویل دورانت " در لذت فلسفه ، خانواده مهد نجات بخش سنن و آداب و رسومی است که مایه میراث بشری و ملاط بنای تشکیلات اجتماعی است . خانواده اولین وسیله انتقال میراث فرهنگی به کودکان خود است که مردان و زنان و سازندگان کشورند . رسم ها ، میثاقها ، آداب ، تشریفات ، شعائر ، مناسک ، اخلاق ، قانون و مقررات اجتماعی همه در خانواده از راه تلقین و تقلید و دادن الگوهای صحیح به کودک آموخته می شود . همانگونه که دورانت گفته است : " کودک سرکش است و پایبند به هیچ قانون و قراردادی نیست و هرچه ممنوع است مورد توجه و میل طبیعی اوست... نخستین وحدت اجتماعی که این موجود خودخواه و سرکش بدان علاقه پیدا میکند خانواده است و رشد اخلاقی او با محبت و وفاداری به وحدت بزرگتر توسعه می یابد تا آنکه وطن پهناورش نیز در نظر او تنگ مینماید ." خانواده ، کودک را برای قبول مسئولیت و جانشینی خود آماده می سازد ، به افکار و عواطف و اراده و فعالیت وی شکل خاص می بخشد و او را اجتماعی می سازد بدین معنی که در اثر پیش قدمی و روش زندگی و تمرین به او می آموزند که چگونه خود را بر هنجارهای اجتماعی منطبق سازد تا در زمره ی انسانهای بهنجار اجتماعی، سعادتمند محسوب گردد . بنابراین خانواده ها برای تامین سعادت فردی و اجتماعی باید تجهیز و نیرومند ساخت تا خود از کجی و آسیب پذیری مصون مانند و در سازندگی آینده و تعالی نقش فعال و دلپذیر خود را بدون مانع و انحراف ایفا نمایند . خانواده هم محل کار ، هم اکنون عبادت ، هم دیوان قضا، هم مرکز تعلیم و تربیت برای زندگی متعالی ، هم خود نوعی شیوه زندگی است . زندگی پرحلاوت و برخوردار از تفاهم و تعاون محض که تنها قانون حاکم بر آن ، قانون اخلاقی و روانی محبت و فداکاری است .خانواده اکنون صمیمی ترین روابط است ، روابطی که شخصیت زن و مرد به عمیق ترین وجه در آن تجلی میکند و به کاملترین شکل در معرض آزمایش قرار میگیرد. خانواده اولین عاملی است که به عادتها و تلقی های بشر از زندگی شکل می دهد . خانواده فکر و روح کودک این موجود ضعیف و بی شکل را ، در طی سالیان دراز کودکی شکل می بخشد و او را به رفتارهای اجتماعی رهنمون می دارد و در وجود تاثیر پذیر او عاداتی ایجاد میکند که اساس تمام فعالیت های بعدی او خواهد گردید . اجمال کلام ، پدران و مادران در خانواده نقش چند گانه ای بر عهده دارند : هم پاسدار آداب و رسوم زندگی خانوادگی و اجتماعی هستند هم راه و روش زندگی می آموزند و هم الگوی اخلاقی هستند هم موعظه اخلاقی می کنند و هم در نقش پزشک درمانگر ظاهر میشوند و هم راز بقای خود و خانواده و جامعه را می آموزند و او را برای ورود به اجتماع به عنوان عضو فعال و مفید و وارث فرهنگ قومی و مذهبی آماده می کنند....

 ( در نتیجه مشکلات تربیتی ، در مواردی ناشی از نادرست بودن رفتار تربیت کنندگان است . بسیاری از پدران و مادران در اثر بار آمدن در محیط های تربیتی ناقص و ناسالم ، به طور ناخودآگاه کودکان را به طور صحیح و اصولی تربیت نمیکنند . پدران و مادرانی که در کودکی با زور و تهدید تربیت شده اند بطور مسلم ، در تربیت فرزندان خود متوسل به خشونت خواهند شد .و از همینجا میتوان یک قانون کلی تربیتی را استنباط کرد و آن این است که از رفتار افراد نسبت به دیگران می توان فهمید که خود در چه محیطی تربیت شده و کیفیت تربیتی آنان چگونه بوده است . )... رفتار پدر و مادر در محیط خانه ، هرچه باشد سرمشقی برای کودکان خواهد بود ، زیرا آنان فاقد آنگونه رشد عقلی هستند که بتوانند خوبی و بدی را تمیز دهند . از این گذشته فرزندان به پدر و مادر خود علاقه دارند و بر اساس همین علاقه و پیوند ، پدر و مادر را نمونه و سرمشق خود قرار داده می کوشند رفتارشان را با افعال آنها انطباق دهند ؛ روی این اصل معلوم می شود ، که پرورش اخلاقی کودکان در محیط خانه ، به طور عملی صورت میگیرد . پدر و مادری که به تربیت فرزند خود علاقه مندند در درجه اول باید بکوشند که خود دارای فضائل اخلاقی باشند تا فرزندشان نیز ، روحیات پسندیده آنان را تقلید کرده و جزء اخلاق و خوب خود قرار دهند . با پند و اندرز نمیتوان درستی و راستی و سایر صفات اخلاقی را که در محیط خانه کمتر مراعات می شود در آنها بوجود آورد . بنابراین پدران و مادران باید به تدریج در محیط خانه روحیات اجتماعی را در کودکان پرورش دهند . پس از محیط خانه ، مدرسه وظیفه دشواری در تربیت اجتماعی کودکان به عهده دارد . به عقیده یکی از دانشمندان تربیتی ، مدرسه نباید از جامعه دور باشد . شاگرد یکی از افراد جامعه است . مدرسه باید جدیت و کوشش کند که استعداد هر فرد را استخراج نموده ، با راهنمایی موثر ، از قوایی که خداوند در نهادش به ودیعه گذارده است حداکثر استفاده را بعمل آورد و او را فرد ارزنده و مفید اجتماعی به جامعه تحویل دهد...

از هم پاشیدگی کانون خانواده :

 در این باره ، دکتر علی قائمی می فرماید : ( ما متاسفانه در مواردی با خانواده هایی مواجهیم که به دلائل و عللی کانونشان از هم پاشیده و آشیانه شان در عین آبادی ظاهری، ویران است . در خانواده ای که ادب و تعهد نباشد ، زن و مرد نسبت به وظایف خود احساس مسئولیت نکنند، وقار و فتوت ، مدارا و گذشت ، مهر و محبت ، در آن موجود نباشد خانواده از هم پاشیده است اگرچه افرادی در آن ادای زندگی را در آورند . ) در خانواده ای که زن و شوهر و حتی فرزندان هر یک برای شخص خود زندگی کنند و جناب دیگری را مراعات ننمایند اکنون از هم پاشیده است اگرچه همه در زیر یک سقف زندگی نمایند . و بالاخره در کانونی که کمبود محبت باشد ، عدم حضور کافی والدین در عرصه خانواده باشد ، نارسائی و کمبود در اعمال محبت و یا در اشکال وحدت باشد ، اکنون از هم پاشیده است و باید منتظر پی آمدهای وخیم و نگران کننده آن بود .

منبع : 

مبانی جرم شناسی دکتر مهدی کینیا :

 خانواده مرکز وحدت است ، محل انس است ، محیط تفاهم است ، و زن و شوهر چون دو بالی هستند که فرزندان را زیر بال خود می گیرد و ضمن گرم کردن آنها و نفوذ تربیتی در آنان سعی دارند آنها را از خطرات و عوارض صیانت نمایند و این کار از یک سو حق کودک است و از سوی دیگر تکلیف والدین و این دو گروه در برابر هم حق و تکلیف ، و طلب و مسئولیتی الهی دارند . عوامل از هم پاشیدگی : اینکه چه عاملی سبب از هم پاشیدگی کانون خانواده میشوند به عوامل و انگیزه های بسیاری میتوان اشاره کرد که برخی از آنها را دکتر علی قائمی در کتاب خانواده و مسائل همسران جوان ، بدین قرار نگاشته است ._ مسامحه و اهمال در رعایت معیارها برای انتخاب همسر ، کوته بینی ها و سطحی اندیشی در گزینش او ، خودخواهی ها ، حسادت ها ، بدبینی ها ، بدگمانی ها ، لجاجتها ، تزلزل ایمان و اخلاق ، فقر و ناداری ، خست و لآمت ، تجمل پرستی ، فقدان عزت نفس ، ناپختگی ها ، تعصب های بیجا ، به رخ کشیدن رتبه و مقام و حسب و نسب ، عدم رعایت حقوق یکدیگر ، انحراف و لغزش زوجین با یکی از این دو ، اسارت نفس و هوای دل ، اختلاف در ایمان و ایدئولوژی ، عدم درک زبان هم ، عدم تفاهم ، انحطاط اخلاقی ، وضعیت کار و اشتغال آنان ، نادیده گرفتن ارزشها ، آلودگی های اجتماعی ، تفاوت فکری و طبقه ای ، عدم تناسب سنی و علمی ، کم سالی ، بیماری های ساری ، اختلالات عصبی و روانی و .... گاهی هم ممکن است عواملی دیگر را از هم بپاشد و آشیانه ای را ویران و بی فروغ سازد بدون اینکه زن یا شوهر را در این امر تقصیری باشد . مثل از هم پاشیدگی کانون در اثر مرگ زن یا مرد که میتواند برای خانواده و فرزندان ضایعاتی پدید آورد .


پایگاه اجتماعی نقش خانواده