سعید کیوان پور:شیرانی بیدآبادی
361386 : Researcher ID نویسنده و پژوهشگر مبانی جرم شناسی و روانشناسی اجتماعی Author and resear
192 یادداشت منتشر شدهفرق بین آفرینش و پیدایش ؟

اساسا فلسفه آفرینش و پیدایش اگرچه مانند دو خط موازی در امتداد یک بی نهایتند ؛ اما اصل آنها از هم جدا و امری چون علت و معلولی. با این همه چنانچه بخواهیم مفهوم آفرینش را اجمالا و به طور فشرده تعریف نمائیم ، آفرینش در یک کلام یعنی فعل و اراده خداوند ؟ یعنی قوانین هستی . آفرینش به معنای اخص و کامل کلمه یک امر عظیم ازلی است و مطلق آن هم مختص ذات خداست . به بیانی دیگر آفرینش عبارت از یک سلسله علل و اموری است که آن را قوانین آفرینش می نامند. این قوانین را خداوند از همان روز ازل و حتی قبل از پیدایش این عالم مقدر و در نهاد هستی قرار داده است . حال ذات هستی چه عبارت از یک ذره باشد و چه همه ی این عالم هیچ فرقی نمی کند ، چرا که این امر خود یک قانون و یک حکم ازلی است . در حالی که پروسه پیدایش مرحله ای بعد از آفرینش و امری برآمده از درون علت خویش است ؟ که همان خود می تواند روح زایش و پیدایش در یک پدیده باشد . آری خداوند ، ،ابتدا قوانین آفرینش یعنی علت هر چیزی را آفریده است . همان گونه که مقدرات پیدایش این عالم را آفرید ؛ همانگونه که علت امور مقدم بر وجود انسان را آفرید و در سرشت او شمه ای از روح و جوهر ذات خود را دمید تا موجودی کاملا متفاوت ، ممتاز و صاحب اختیار در عرصه زمین باشد . لذا انسان شایسته است که این وجهه الهی و این فروزه ازلی را در وجود خود به مرور زمان تقویت و هدایت نموده و با نیروی درک و دانش خود به آفریدگار خویش پاسخی کائنات بدهد ؛ یعنی به این علم برسد و روزی بتواند بر بسیاری از اسرار حتی مرگ و زندگی چیره شده و امور این جهان را در ید اختیار و کنترل کامل خویش درآورد وانگهی امر دیگری که لازم است انسان ضمن آنکه به عظمت آفرینش و آهنگ آرام پیدایش پی می برد توجه نماید ، ، این است که بداند فی المثل یک پدیده ای در چرخه طبیعی حیات خود به طور علمی چگونه بوجود می آید و چرا از بین میرود ؟ به راستی چه نیرویی در ماهیت ذات زندگی است که یک پدیده یا موجودی مثلا انسان از روز تولد و از همان لحظه پیدایش خود در حالی که همه اعضاء و ارگانیسم وجودش به سمت رشد و شکوفا شدن پیش می رود ، ،درست از همان لحظه نیز نیروی نهفته دیگری در وجودش آرام آرام و به مرور زمان شروع به فعال شدن می کند و سرانجام موجب مرگ و نابودی کل وجود او میگردد و این چه انگیزه مبهم و مرموزی است در ذهن انسان، که مضاف بر آن عامل فرسایش دهنده که در وجود اوست خود او هم گاه برای رسیدن به یک هدف و آرزویی علیرغم میل باطنی خویش بی صبرانه مایل و مشتاق به گذشتن سریع روزهای زندگیش می شود و ناخواسته و غیر مستقیم به استقبال مرگ و لحظه های پایانی عمر خود می رود لذا شکی نیست چنانچه بخواهیم درست و آگاهانه به گوشه ایی از این جهان پر رمز و راز حیات که فاصله کوتاهی بین مرگ و زندگی است پی ببریم . اولین گام آن است که بدانیم و بپذیریم که علت عدم و وجود هر چیزی در خود آن چیز است ؛ حتی آن پدیده در هیچ مکان و هیچ نقطه ای از این عالم وجود نداشته باشد . البته این سوآل همچنان وجود دارد و ممکن است مطرح شود که وقتی یک پدیده یا یک امری اصلا نیست واقعا وجود ندارد چگونه ممکن است علت عدم و وجود خویش قرار گیرد ؟ پاسخ این است که آری پرسش کاملا منطقی و درستی است وقتی یک چیزی واقعا در هیچ جایی در این جهان نباشد . طبیعتا هم نمی تواند منشا و علت عدم و وجود خود واقع شود ؛ اما یک قانون ازلی و یک واقعیت انکارناپذیر اینجا هست که از دیدگاه آفرینش د د گردش روزگار چه به ظاهر ، ،چه به ذات عملا و به صراحت می گوید حتی آن پدیده ای هم که در این جهان نیست و اصلا وجود ندارد در ذات خود میتواند علت عدم و وجود خویش باشد ؛ زیرا همانگونه که در آغاز سخن گفته شد خداوند ابتدا قوانین آفرینش یعنی علت عدم وجود هر چیزی را آفریده است بر همین اساس نیز علم و علت عدم و وجود هر چیزی در این عالم همیشه امری ممکن و تا بی نهایت مقدر و موجود خواهد بود . لذا هست و نیست یا بود و نبود فیزیکی یک چیزی ذاتا نمی تواند منکر این واقعیت باشد .، زیرا پدیده ای که در این عالم نیست و اصلا وجود ندارد به محض آنکه علت تامه و امور مقدم بر وجودش فراهم آید قطعا موجود و به عالم هستی خواهد پیوست همانگونه که هر چیزی هم که فعلا هست و هم اکنون وجود دارد یک ضمیر ضد خود که همان علت عدم اوست در وجودش نهادینه شده است . که به مرور زمان سرانجام روزی ناگزیر به پایان عمر خود میرسد و از صحنه روزگار خارج میگردد ؛ در حالی که علت وجود مجددش نیز همچنان باقی و همیشه وجود خواهد داشت و این منشور ازلی آفرینش است که خلایق همواره می آیند و می روند تا زمانی که به اصل ذات خود برسند . اما انسان ، انسانی که در این جهان و در بین تمام کائنات تنها موجود ممتاز و منحصر به فرد روی زمین است . قطعا نسل او در آینده به نیروی علم و به اتکای همان روحی که در فطرت او نهادینه شده و خود شمه ای از روح و جوهر ذات خداست می رود ، که حتی گردش زمین و مدیریت آسمانها را به عهده بگیرد لذا شکی نیست که انسان در آینده نه تنها به علم و علت عدم و وجود خویش پی می برد بلکه بر بسیاری از امور و اسرار آفرینش این جهان آگاهی خواهد یافت و سرانجام هم به علم ، راهی آسمان و جهانی دیگر خواهد شد . چراکه اساسا جایگاه و آینده انسان نیز نهایتا در آسمان است . معنای واقعی عروج و رسیدن به قرب الهی هم همین است . آری چه رازها و اعجازها که در فطرت خود انسان است و از ذهن توانمند و مستعد او سرچشمه میگیرد .

در پیشگاه آفرینش
مصطفی لطفی