می ارزد از خودمان بپرسیم که برای مشتاقانه چشم داشتن به آینده ناگزیر بوده ایم از خیر چه چیزی بگذریم؟

16 تیر 1403 - خواندن 2 دقیقه - 642 بازدید

ما را طوری بار می آورند که حس خاص بودن کنیم، سپس از ما انتظار می رود از جهانی لذت ببریم که در آن خاص نیستیم.

پس از داروین باید دریابیم چه چیزی، به غیر از خاص بودن، می تواند به زندگی ما ارزش زیستن ببخشد.

می توان گفت پس از داروین، که انسان ها می دانند تا چه اندازه حاصل اتفاقاتی تصادفی اند،

 وسوسه می شوند خود را در قالب موجوداتی برگزیده ببینند.

بدون شک، ما معمولا در زندگی های(تخیلی و) نازیسته مان، دست کم از دید خودمان، موجودات خاص تری هستیم.

بنابراین جا دارد از خودمان بپرسیم که نیاز به خاص بودن مانع دیدن چه چیزی در مورد خودمان می شود؟

_چه چیزی به جز ناپایداری محتوم زندگی مان؟ این نیاز به خاص بودن ما را از تبدیل شدن به چه چیز بازمی دارد؟


خودشیفتگی، در ادبیات روانکاوی خانم کارن هورنای تفسیر قشنگی دارد:

«تلاشی برای گریز از خود ویران شده ای که توان برگشت به آن را ندارد،

یا یک جور سرپوش گذاشتن بر زخم پذیرفته نشدن است.»

پس خودشیفتگی در تقابل کامل با عزت نفس واقعی ست ..


خود شیفتگی به خاطر زخمی پیش می آید که بر حس ارزشمند بودن شخص وارد می شود و 

آن شخص آن قدر احساس بی مقداری می کند که تصویر اغراق شده ای از ارزش را می سازد و 

خودش را زیر آن پنهان میکند دفاع از چنین تصویر شخصی متزلزلی به بسیاری از رفتارهای تدافعی افراطی می انجامد 

و اغلب باعث می شود که فرد خود شیفته برای بی اعتبار کردن هر کسی که این تصویر را تهدید می کند حمله همه جانبه ای کند.

اگر موفق شوید شرم پنهانی فرد خود شیفته را بیدار کنید او با کینه توزی ، هر کاری برای تخریب شما خواهد کرد.