اصول حاکم بر داوری
1. اصول رسیدگی حاکم بر داوریاگرچه دادرسی ها بر پایه تشریفات بنیان نهاده شدهاند ولی اصول دادرسی جدا از تشریفات دادرسی هستند. اصول دادرسی واجد ویژگیهای کلی، دائمی، انتزاعی و ارزشی بودن هستند و لذا تشریفات دادرسی از حیث خاستگاه، ماهیت، مبنا و آثار متمایز از اصول دادرسی هستند. قانونگذار به جهت تسریع در رسیدگی، رعایت مقررات تشریفاتی را در رسیدگی به برخی دعاوی لازم ندانسته است. در چنین مواردی داشتن معیاری برای شناخت و تفکیک اصول از تشریفات اهمیت پیدا میکند، مسالهای که در قانون مغفول مانده است. بر اساس مقررات آیین دادرسی مدنی، داوران در رسیدگی و صدور حکم تابع مقررات آیین دادرسی نیستند، لیکن باید مقررات داوری را رعایت کنند. این امر موجب اختلاف نظر زیاد میان حقوقدانان شده است. بر اساس نظر عدهای از ایشان از آن جا که داوری نوعی قضاوت خصوصی است و تابع مقررات آیین دادرسی نیست، داور میتواند راسا به درخواست طرفین در جریان داوری، علاوه برتشریفات قانونی اصول مسلم حقوقی را نیز زیر پا بگذارد و به آن توجه نکند. در تقابل با این عقیده، عده ای دیگر از حقوقدانان بیان میکنند از آن جا که اصول دادرسی دائمی، کلی، ارزشی و انتزاعی هستند، رعایت آن بر داوران و قضات دادگاهها الزامی است، به این دلیل داور حق ندارد به بهانه خصوصی بودن داوری از پایبندی و التزام به این اصول خودداری کند.
لزوم توجه و سرعت، ملازمه با کمتر شدن تشریفات قانونی دارد. تشریفاتی که در جریان رسیدگی قضاوت دولتی به دلیل ماهیت خاص آن و حفظ حقوق افراد و نظم عمومی جنبه آمره دارد وعدم رعایت آن میتواند منجر به بیاعتباری جریان رسیدگی و رای صادره گردد.
اصول حقوقی ناظر بر رعایت حقوق طرفین دعوا است و لازمه یک دادرسی عادلانه است. بدین ترتیب علیرغم ماهیت داوری که آیین دادرسی سادهای را میطلبد رعایت حداقل های لازم ضروری است.2. اصول حاکم بر حل و فصل اختلافدادرسی قضایی در سیستم سنتی دادگاه های دولتی، یک روش اجباری و الزام آور برای حل و فصل اختلافات طرفین متنازع به شمار می رود.
در این روش طرف ثالثی به نام قاضی به بررسی موضوع و صدور حکم مبادرت می ورزد مضاف بر این که روند دادرسی بسیار طولانی و پرهزینه خواهد بود.
در دعاوی مرتبط با منافع عمومی یقینا دادرسی قضایی مناسب ترین راهکار برای رسیدگی و حل اختلاف خواهد بود.
مهمترین تفاوت بین دادرسی قضایی و دیگر روش های حل اختلاف را باید در این نکته جستجو کرد که دادرسی قضایی هیچگاه تنها به بررسی یک نوع، طیف و یا نمونه از اختلافات نمی پردازد بلکه شمار زیادی از اختلافات با ویژگی ها و سرمنشا های گوناگون را مورد بحث و بررسی قرار می دهد.3. اصول حاکم بر روند دادرسی عادلانه
1- اصل تساوی
حق تساوی افراد در برابر قانون یکی از حقوق اساسی و بنیادین شناخته شده در اسناد جهانی حقوق بشر و قوانین اساسی کشورهاست.
2- اصل تعادل ترافعی (تناظر)
در فرانسه ریشهی اصل تناظر به قاعده لاتین به معنای "Audialeranpartein" طرف دیگر را بشنو» باز میگردد. مبنای تناظر را میتوان در یک اصل عقلی طبیعی و یک اصل ذاتی دادرسی یافت. اصل تناظر یک قاعدهی خاص دادرسی و قضایی در نظامهایی است که از ایدئولوژی های دموکراتیک الهام میگیرند. هر وقت شخص یا نهادی ملزم به اتخاذ تصمیم شود، در اوضاع و احوالی که تصمیمگیری او تاثیر مستقیمی بر حقوق و انتظارات مشروع اشخاص داشته باشد، تعهدی ضمنی مبنی بر رعایت اصول عدالت طبیعی بر عهدهی او ایجاد میکرد که خود مشتمل بر دو قاعده «طرف دیگر را بشنو» و «هیچ کس نمیتواند در دعوای خود قاضی باشد» است، دو طرفه بودن دفاع و امکان دفاع هریک از طرفین از جانب دیگری از عناصر لازم دادرسی قضایی است، در تمامی نظامهای دادرسی اصل تناظر از جمله اصول مشترک دادرسی آنها است، اصل تناظر دراعلامیهها و میثاقهای بین المللی نیز یک اصل راهبردی است. در داوری رای غیابی نداریم، لذا در داوری هیچگاه سخن از واخواهی و فرجام خواهی یا تجدیدنظر نسبت به رای داور به میان نیامده است.
3- اصل برائت
اصل برائت در حقوق بدین معنی است که، باید بنا را بر بیگناهی افراد گذاشت تا این که با رسیدگی صحیح و عادلانه، جرم کسی در یک مجمع صالح قانونی ثابت شود. هم چنین در اصل ۳۷ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران آمده است «اصل برائت است و هیچ کس از نظر قانون مجرم شناخته نمیشود؛ مگر این که جرم او در دادگاه صالح ثابت گردد».
اصل برائت که میتوان آن را میراث مشترک حقوقی همه ملل مترقی جهان محسوب کرد.
4- علنی بودن
اجرای عدالت کیفری که هدف هر دادرسی جزایی است بدون برقراری محاکمه منصفانهای که در آن حقوق و آزادیهای متهم، بزه دیده و سایر افراد درگیر در فرایند کیفری محترم شمرده شود، فرصت ظهور نخواهد داشت. علنی بودن دادرسی وضیعتی است که در آن جلسات رسیدگی به اتهام متهم بدون ایجاد مانع بر سر راه حضور افراد عادی و رسانههای عمومی تشکیل و اداره میشود. این وضعیت امروزه یکی از مولفههای مهم دادرسی منصفانه و حقی از حقوق بشری در دعاوی کیفری محسوب میشود. عدول از اصل علنی بودن دادرسی، جز در موارد مصرح در قانون که تنها در شرایط دموکراتیک و در نتیجه موازنه منافع و ارزشهای تعارض تجویز میشود، نقض اصول دادرسی منصفانه و نادیده گرفتن حقوق اسلامی افراد تلقی میشود.
به رغم برخی برداشتهای اولیه که به طور کلی مولفههای محاکمه منصفانه را حامی حقوق متهم میداند، دادرسی علنی متضمن فواید و مصالحی برای جامعه نیز میباشد.حل و فصل اختلاف به شیوه انصافانصاف در لغت به معنی میانهروی و رعایت عدل و داد کردن است.
یک قاعده کلی وجود دارد که وقتی راه حل کافی در قانون باشد نمیتوان به قاعده انصاف روی آورد، شاید به همین علت است که صدور حکم براساس قاعده انصاف در داوری ملی تجویز نشده است و این شیوه مختص داوری بین المللی است و آن هم صرفا در صورتی است که طرفین داوری این اجازه را به داور تجویز کرده باشند و با اصول و قوانین در تضاد نباشد.
بند 3 ماده 27 قانون د.ت.ب چنین اشعار میدارد: «داور در صورتی که طرفین صریحا اجازه داده باشند، میتواند براساس عدل و انصاف یا به صورت کدخدا منشانه تصمیم بگیرد». تاکنون محاکم بین المللی در چندین بحران و دعوی جهانی از قاعده انصاف استفاده کردهاند مثل دعوای هلند و بلژیک بر سر تغییر مسیر رودخانه میوز.
قاعده انصاف در برخی کشورهای اروپایی از جمله در حقوق انگلیس کاربرد دارد.
انصاف به تعبیری فراتر رفتن از قواعد و چارچوب های مقررات است به منظور حل و فصل دعاوی، اما نباید با قضاوت و داوری دلبخواهی و سلیقهای اشتباه شود ما در جرائم مطبوعاتی هیئت منصفه داریم، طبق ماده 3 قانون آ.د.م قضات دادگاهها موظفند موافق قوانین به دعاوی رسیدگی کرده، حکم مقتضی صادر و یا فصل خصومت نمایند. در صورتی که قوانین موضوعه کامل یا صریح نبوده یا متعارض باشند یا اصلا قانونی در قضیه مطروحه وجود نداشته باشد، با استناد به منابع معتبر اسلامی یا فتاوی معتبر و اصول حقوقی که مغایر با موازین شرعی نباشد، حکم قضیه را صادر نمایند و نمی توانند به بهانه سکوت یا نقص یا اجمال یا تعارض قوانین از رسیدگی به دعوا و صدور حکم امتناع ورزند والا مستنکف از احقاق حق شناخته شده و به مجازات آن محکوم خواهند شد.
تبصره - چنانچه قاضی مجتهد باشد و قانون را خلاف شرع بداند پرونده به شعبه دیگری جهت رسیدگی ارجاع خواهد شد». لذا در این ماده به طور ظریفی قضات دلالت به رعایت انصاف در داوری شدهاند.
بررسیها نشان میدهد، نخستین بار هیات وزیران در جلسه ۱۳۴2 بنا به پیشنهاد وزارت دادگستری تشکیل خانههای انصاف را در قالب «تصویب نامه قانونی راجع به تشکیل خانه انصاف» به تصویب رساند که پس از دو سال در تاریخ 18/2/1344 مجلس شورای ملی، قانون تشکیل خانه انصاف» را که تقریبا مشابه تصویب نامه دولت بود از تصویب گذراند.
خانه انصاف مرکب از پنج نفر از معتمدان محل است که در جریان انتخاباتی که نهادهای حکومتی مسئوول برگزاری آن بودند از طرف ساکنان حوزه خانه انصاف برای مدت ۴ سال انتخاب میشدند. خانه انصاف زیر نظر دادگاه محل انجام وظیفه میکرد.
خانه انصاف مکلف شده بود که در همه اختلافات و دعاوی سعی کند میان ساکنان ده صلح و سازش برقرار کند. مهمترین صلاحیت خانه انصاف در امور مدنی عبارت بود از: رسیدگی به دعاوی مالی با نصاب حداکثر پنج هزار ریال، رسیدگی به دعاوی تصرف عدوانی و مزاحمت نسبت به اموال منقول و اموال غیرمنقول به شرط مشهود بودن آن برای اعضای خانه انصاف، رسیدگی به دعاوی اموال منقول به هر میزان به شرط رضایت طرفین، تقسیم اموال منقول در حد نصاب مالی، رسیدگی به دعاوی و کدورتهای خانوادگی و نفقه زن و اولاد و سایر افراد واجب النفقه، صدور گواهی انحصار وراثت به شرطی که بهای ماترک از بیست هزار ریال بیشتر نباشد، تامین دلیل، رسیدگی به درخواست افراز املاک، رسیدگی به درخواست سازش بین طرفین به هر میزان، صورت برداری از ماترک متوفی در صورت تقاضای هر یک از وراث یا صاحبان حق و حفظ ترکه متوفای بدون وارث. مهمترین صلاحیت خانه انصاف در دعاوی کیفری رسیدگی به امور خلافی بود که جزای نقدی آن در روستاها بین یکصد تا هزار ریال در نظر گرفته شده بود.
ج. حل و فصل اختلاف به شیوه کدخدامنشی
نقش ریش سفیدی و کدخدا منشی که برای حل نزاعها و اختلافات حتی پیش از شکلگیری دولت و سازمان قضایی امری معمول و متداول بوده است. سابقه و قدمت بیشتری از شیوه رسمی و دولتی حل اختلافات دارد. در جوامع اولیه که نظام قبیلهای حاکم بود، حل و فصل دعاوی و اختلافات توسط بزرگان و ریش سفیدان قبیله انجام میشد.
از این کلیات این گونه استفاده میشود که در زمان نفوذ و قدرت اربابان در روستاهای ایران و در غیاب نفوذ دولت و دستگاههای دولتی در این مناطق حل و فصل اختلافات میان زارعین و خرده مالکان یک روستا چه منشا این اختلاف اقتصادی باشد و چه اجتماعی بر عهده نماینده و مباشر مالک و در بیش تر موارد بر عهده کدخدا بود که با نظر مالک منصوب میشد.
در کنار کدخدا دیگرانی هم بودند که مرجع حل و فصل اختلافات به شیوه کدخدا منشی بوده و گاهی اعتبار و نفوذ آنان از کدخدا نیز بیشتر بود. اینان کسانی جز ریش سفیدان و معتمدان روستاها نبودند؛ در فیصله دادن به دعاوی کیفری نیز به طور عمده از شیوه های مدنی جبران خسارت و سازش و در دعاوی مهم کیفری مانند قتل از جبران خسارت و زندان استفاده میکردند.
داوری به طور کدخدامنشی در برخی کشورها از جمله ایران پذیرفته نشده اما امروزه در بیشتر مقررات داخلی خصوصا در کشورهای رومی- ژرمنی و اسناد بین المللی مورد قبول قرار گرفته است.
با این حال اصل این است که داور باید بر اساس قانون تصمیم بگیرد و هنگامی میتواند بطور کد خدامنشانه یا بر اساس انصاف رای صادر کند که طرفین صریحا چنین اختیاری را به او داده باشند. مفهوم داوری بطور کدخدا منشی ابتدا در قانون مدنی و قانون آیین دادرسی مدنی مصوب 1806 فرانسه جنبه قانونی به خود گرفت و سپس در سایر کشورهای دارای حقوق نوشته توسعه یافت؛ در داوریهای بازرگانی بینالمللی مبتنی بر این عقیده است که از نقطه نظر طرفین اعمال قواعد قانونی برای حل و فصل اختلاف نمیتواند به طور کامل بر طرف کننده نیازهای خاص آنان باشد. در چنین شرایطی داور باید اختیار داشته باشد که بطور کدخدا منشی و بر مبنای انصاف عمل کند.
این اختیار داوران را قادر میسازد که از اعمال قانون معاف شوند و اختلاف را بر مبنای آنچه معقول و منصفانه به نظر میرسد و طبق احساس خود از انصاف مورد تصمیمگیری قرار دهند.
در داوری بر اساس انصاف یا به طور کدخدامنشی داور مکلف به رعایت مر قانون نیست و هرگاه آن را بر خلاف انصاف تشخیص دهد، میتواند از اجرای آن خودداری کند، حتی بنا بر نظر بسیاری از حقوقدانان میتواند مندرجات قرارداد طرفین را نادیده بگیرد که این نوع داوری را «داوری بر اساس ملاحظات غیرحقوقی» نیز نامیدهاند.
این گونه داوری با میانجی گری که برای طرفین الزام آور نیست تفاوت دارد؛ زیرا در داوری بر اساس انصاف داور اقدام به صدور حکم میکند که برای طرفین لازم الاجراست.اصول کلی و مشترک رسیدگی در داوری ملی
1-احراز صلاحیت
الف. از منظر قانون: برخی داوری ها از صلاحیت داور خارج است (ماده 496)، لذا داور نخست باید بسنجد آیا دعوا قانونا در صلاحیت او هست یا خیر؟
ب. از منظر شرایط قراردادی: داور باید در محدوده دعوایی که به او ارجاع شده است داوری کند، لذا باید داور حدود اختیارات خود را ملاحظه و مطالعه کند مثلا اگر طرفین اختیار تفسیر قرارداد را به او داده باشند حق ندارند در ماهیت قرارداد رای صادر کند؛ براساس ماده 458 ق.آ.د.م یکی از جهات ابطال رای داوری صدور رای داوری صدور رای داور خارج از موضوع داوری است.
2-تشکیل پرونده
قانون الزامی برای داوران ایجاد نکرده است لکن داور باید تا مدتها اسناد و مدارک طرفین را محفوظ نگه دارد، حتی یک داور دوراندیش تاریخ وصول مدارک را ثبت و روی تمام اوراق شماره میزند.
3-رعایت شرایط مقرر بین داور و طرفین
یعنی باید حتما موضوع و مدت داوری در توافق نامه داوری رعایت و مشخص شود.
الف. رعایت مهلت، برای رعایت مهلت سه معیار وجود دارد
1- توافق طرفین 2- تصمیم قاضی3- قانون (تبصره ماده 489).
ب. دادن فرصت مساوی به طرفین برای دفاع و استدلال (رعایت اصل تناظر).
4-جرح داور
«ماده 469 – دادگاه نمی تواند اشخاص زیر را به سمت داور معین نماید مگر با تراضی طرفین:
1- کسانی که سن آنان کمتر از بیست و پنج سال تمام باشد.
2- کسانی که در دعوا ذینفع باشند.
3- کسانی که با یکی از اصحاب دعوا قرابت سببی یا نسبی تا درجه دوم از طبقه سوم داشته باشند.
4- کسانی که قیم یا کفیل یا وکیل یا مباشر امور یکی از اصحاب دعوا می باشند یا یکی از اصحاب دعوا مباشر امور آنان باشد.
5- کسانی که خود یا همسرانشان وارث یکی از اصحاب دعوا باشند.
6- کسانی که با یکی از اصحاب دعوا یا با اشخاصی که قرابت نسبی یا سببی تا درجه دوم از طبقه سوم با یکی از اصحاب دعوا دارند، درگذشته یا حال دادرسی کیفری داشته باشند.
7- کسانی که خود یا همسرانشان و یا یکی از اقربای سببی یا نسبی تا درجه دوم از طبقه سوم او با یکی از اصحاب دعوا یا زوجه و یا یکی از اقربای نسبی یا سببی تا درجه دوم از طبقه سوم او دادرسی مدنی دارند.
8- کارمندان دولت در حوزه ماموریت آنان».
اگر طرفین با علم به مجروح بودن داور، داور را برگزیده باشند حق جرح او را ندارند ولی اگر داور جهات جرح خود را کتمان کرده باشد طرفین حق دارند پس از اطلاع او را جرح نمایند گرچه آئین دادرسی مدنی حکمی در این خصوص ندارد و ساکت است اما رعایت انصاف و بیطرفی ایجاب میکند که داور مجروح نباشد، حتی در مقررات فعلی حکمی درباره این که بتوان داوری را که بعد از انتخاب شدن و شروع به داوری که جهات جرح در او ایجاد شده را جرح نمود وجود ندارد اگر داوری تحت نظر دادگاه در جریان است مراتب جرح داور باید به دادگاه اعلام شود و اگر خارج از دادگاه مطرح است باید به داور اعلام شود، اگر داور اعتنا و توجهی به جرح خود نکرد این موضوع میتواند پس از صدور رای داوری از جهات ابطال رای داوری باشد.
5-طواری دعوی
دعاوی غیراصلی و فرعی و یا امور اتفاقی وارد بر دعوی اصلی داوری ممکن است در جریان رسیدگی داور مسائلی پیش آید که در روند رسیدگی توقف یا تغییر ایجاد کند.
الف. کشف مسائل خارج از صلاحیت داور ماده 478 ق.آ.د.م «هرگاه ضمن رسیدگی مسایلی کشف شود که مربوط به وقوع جرمی باشد و در رای داور موثر بوده و تفکیک جهات مدنی از جزایی ممکن نباشد و همچنین درصورتی که دعوا مربوط به نکاح یا طلاق یا نسب بوده و رفع اختلاف در امری که رجوع به داوری شده متوقف بر رسیدگی به اصل نکاح یا طلاق یا نسب باشد، رسیدگی داوران تا صدور حکم نهایی از دادگاه صلاحیت دار نسبت به امر جزایی یا نکاح یا طلاق یا نسب متوقف می گردد».
لذا اگر مثلا در هنگام تقسیم ارث کسی ادعا کرد از ورثه است و حق او را نادیده گرفتهاند داور باید تا رسیدگی به دعوای نسب او رسیدگی را متوقف کند یا کسی مدعی شود مال الارث مسروقه است و ... ).
ب. ادعای جعل یا تزویر در سند که ممکن است یکی از طرفین نسبت به سند ابرازی دیگری ادعای جعل کند (توقف رسیدگی).
6-دعاوی طاری
دعوی ورود یا جلب ثالث موضوع ماده (475)
ماده 475 میگوید اگر تمامی طرفین دعوی توافق کنند شخصی که به داوری جلب شده و یا به عنوان وارد ثالث وارد داوری شده است نیز میتواند با تراضی طرفین دعوی در ارجاع امر به داوری تراضی کند و اگر تراضی حاصل نشد به دعوی او مستقلا رسیدگی میشود.
چون داوری فقط بین اشخاصی که توافق به داوری کردهاند امکان پذیر است لذا وارد ثالث سمتی در داوری ندارد ورود و مشارکت عملی وارد ثالث در دعوی به معنی قبول نهاد داوری و شخص داور است و اگر داور قبولی خود را اعلام کند میتواند نسبت به او نیز رای صادر نماید. در مورد جلب ثالث ورود در دعوی داور منوط به پذیرش مجلوب ثالث است.
در خصوص دعوی تقابل در داوری اختلاف نظر وجود دارد اما منطقی این است که اقدام به این دعوا در داوری را بپذیریم زیرا هیچ منافاتی با اصول کلی حاکم بر داوری ندارد.