درنگی در مدیریت فرهنگی

28 مهر 1404 - خواندن 3 دقیقه - 12 بازدید

«مدیریت فرهنگی»؛ واژه ای که به استخدام در می آید، ولی به کارگیری آن صرفا ابزاری برای رهایی است؛ رهایی از پاسخگویی به مسائل پیچیده فرهنگی، بی مدیریتی در سازمان های فرهنگی، ناهنجاری های فرهنگی و... . این درحالی ست که اگر به مدیریت فرهنگی فی نفسه توجه شود، می تواند نه تنها نقش ابزاری در سازمان فرهنگی نداشته باشد، بلکه در برخی موارد، اصالی عمل کند.

مدیریت فرهنگی دو بال دارد؛ یکی «مدیریت» و دیگری «فرهنگ»؛ حرکت همزمان دو بال باهم می تواند جهت باد را تغییر داده و پرواز و تعالی را در سازمان فرهنگی رقم زند. به عنوان یک پژوهشگر عرصه مدیریت فرهنگی، همیشه باور داشته ام که آنچه در این زمینه مورد غفلت قرار گرفته، توجه کافی به «مدیریت» بوده است؛ هرچند این را می توان از تقدم واژه نیز نتیجه گرفت. چنانچه پایه های مدیریتی اساسی نباشد، بناکردن ساختمان فرهنگ و سازمان فرهنگی بیهوده خواهد بود؛ چون با نیم لرزشی، ساختمان زینت داده شده آن فرو خواهد ریخت.

از سوی دیگر، باید بدانیم که مدیریت فرهنگی فقط به سازمان های فرهنگی اختصاص ندارد. در نگاهی کلی، این گزاره در تمام عرصه های فردی، اجتماعی، سازمانی، صنعتی و... کاربرد دارد. این فهم می تواند دانشجویان رشته مدیریت فرهنگی را در طول دوران تحصیل و پژوهش یاری رساند (نگاهی چند بعدی و میان رشته ای به رشته مدیریت فرهنگی). ازاین رو، درک این مسئله که فرهنگ نقطه راهبردی هر مسئله ای است و می تواند در هر زمینه ای نقش ایفا کند، برای پژوهشگران این عرصه نیازی ضروری است.

از زاویه دیگر، اگر درصدد بررسی مدیریت فرهنگی در سازمان های فرهنگی باشیم، باید با چند چالش اساسی روبه رو شویم؛ آیا اهداف و اسناد بالادستی سازمان های فرهنگی به معنای واقعی فرهنگی هستند؟ آیا مدیران به عنوان متولیان سازمان های فرهنگی، خود به فرهنگی بودن سازمان و اهداف آن ایمان دارند؟ آیا به کارگماری های رخ داده در سازمان فرهنگی به درستی انجام شده است؟ آیا رفتارهای سازمانی در یک سازمان فرهنگی با سازمان های دیگر متفاوت است؟ و... . تمام این چالش ها محققان این علم را به خود درگیر خواهد کرد.

شوربختانه، آنچه را نظاره گر هستیم (مشاهده عینی و تجربه پژوهشگر در چند سازمان فرهنگی)، پوسته ای از سازمان فرهنگی است؛ درحالی که آنچه را در درون سازمان های فرهنگی مشاهده و بررسی می کنیم، جز تعفن سازمانی چیز دیگری نیست. کارمندان سازمان های فرهنگی – فی الجمله – افرادی بی انگیزه، بی تعهد، ناآشنا با اهداف و مسائل سازمان فرهنگی، بدون امنیت شغلی، فراری از کار، پر از ادعاهای توخالی و... هستند. فرهنگ در این سازمان ها نه با فرهنگی اسلامی سازگار است و نه با فرهنگی ایرانی؛ انگار که هیچ بویی نه از فرهنگ برده شده و نه از مدیریت... هرکسی برای خودش رجلی است... .