نظریه بحران به علاوه یک حمیدرضا صفری چارچوبی متفاوت و متمایز برای حل توسعه نیافتگی در ایران(بخش دوم)

15 شهریور 1404 - خواندن 6 دقیقه - 10 بازدید

در فلسفه سیاسی، مفهوم دولت اغلب به عنوان نهادی تعریف می شود که مشروعیت، ثبات و کارایی را تضمین می کند. مثلا بر اساس نظریه های مدرن مانند آنچه ماکس وبر توصیف می کند: انحصار خشونت مشروع، ساختار اداری کارآمد و خدمت به منافع عمومی. اما در جوامع در حال گذار مانند ایران، این مفهوم با مصداق واقعی اش دوگانگی شدیدی نشان می دهد. نتایج جستجوها نشان می دهد که این دوگانگی ریشه در عوامل تاریخی مانند "استبداد شرقی" (که به کنترل مرکزی و عدم پاسخگویی اشاره دارد) و "استبداد مشروطه" (که حتی پس از مشروطیت ادامه یافته) دارد. این جدایی منجر به شکاف دولت-ملت شده، جایی که دولت به عنوان "یاغی ترین گروه اجتماعی" عمل می کند و جامعه را در وضعیت کنترل نگه می دارد، اما نمی تواند توسعه پایدار ایجاد کند. در ایران، این دوگانگی با عوامل فرهنگی (مانند دوگانگی فرهنگ رسمی و عمومی) و سیاسی (مانند جدایی دین از دولت یا عدم آن) تشدید می شود، که منجر به بحران هویت و عدم پیشرفت می گردد. بنابراین، سرعت جدایی مفهوم و مصداق می تواند معیاری برای ارزیابی نظریه ها باشد: نظریه ای که سریع تر این شکاف را پر کند و به کاربرد عملی برسد، در زمینه بحران زای ایران مفیدتر است.

حمیدرضا صفری با نظریه "ماتریکس تاریخی توسعه نیافتگی" و "بحران به علاوه یک"، چرخه های تکراری عقب ماندگی ایران را تحلیل می کند. ماتریکس تاریخی به معنای یک سیستم تکراری است که ناشی از تعاملات ناکارآمد بین نظام سیاسی مستبد، جامعه بی تفاوت و عوامل خارجی است، و منجر به "توهم تغییر" می شود بدون پیشرفت واقعی. "بحران به علاوه یک" به انباشت بحران ها با یک عامل اضافی (مانند ساختار بحران زا و روان پریشی جمعی) اشاره دارد که چرخه را perpetuates می کند، با مثال هایی مانند استبداد شرقی و مشروطه. این نظریه درون زا است چون بر اساس تجربه زیسته در ایران (مانند کار در سازمان مدیریت و برنامه ریزی) استخراج شده و پیشنهاد می کند مفاهیم را از واقعیت بیرون بکشیم تا شکاف مفهوم-مصداق پر شود.

صفری در این نظریه، به جای اتکا به مدل های وارداتی که اغلب با جدایی مفهوم از مصداق مواجه هستند، بر تلفیق مفاهیم از رشته های مختلف تاکید دارد. برای مثال:

تلفیق علوم پایه و اجتماعی: او از مفاهیم ریاضیات و فیزیک (مانند نظریه عمومی سیستم ها، سیاه چاله، تکینگی، تابش هاوکینگ و سطوح ریمانی) برای بازسازی علوم اجتماعی استفاده می کند. این رویکرد میان رشته ای اجازه می دهد تا پدیده هایی مانند «سیاه چاله مشروطه» (که به عنوان نقطه آغازین چرخه های باطل توسعه نیافتگی توصیف می شود) و «ترومای مشروطه» (تروما جمعی ناشی از شکست های تاریخی) را تحلیل کند، که اثرات مخربی بر روح جامعه (توسعه و تکامل) و کالبد آن (رشد اقتصادی) دارد.

روان کاوی اجتماعی: نظریه به بررسی خصایص روان شناختی فردی و جمعی مانند بی تفاوتی مزمن، فرصت طلبی، خودخواهی کوتاه مدت و استبدادپذیری می پردازد، که این عوامل به تداوم «بحران به علاوه یک» و پدیده «مفهوم شویی» (پر کردن مفاهیم وارداتی مانند دموکراسی با مصادیق فرصت طلبانه و ناکارآمد) منجر می شوند. این بازکاوی باعث جدایی مفهوم از مصداق شده و جامعه را به سمت روان پریشی جمعی و «فریز اجتماعی» (سکون و عدم پیشرفت) سوق می دهد.

این رویکرد میان رشته ای نه تنها نظریه را غنی می کند، بلکه آن را به یک ابزار عملی برای تحلیل توسعه نیافتگی ایران تبدیل می کند، با ارجاع به نظریات متفکرانی مانند رابینسون و عجم اوغلو در مورد ریشه های عدم شکل گیری نهادهای توسعه یافته.

عدم وابستگی به اصلاح دولت: اصلاحات از پایه تا بالا

یکی از نقاط قوت این نظریه، تمرکز بر تحول روان شناختی و اجتماعی ملت ایران است، بدون اینکه منتظر تغییرات از بالا (مانند اصلاح ساختار دولتی) بماند. صفری پیشنهاد می کند که با بازکاوی مفاهیم میان رشته ای، می توان چرخه های باطل را شکست و «فریز اجتماعی» را ذوب کرد:

- از پایه (سطح فردی و جمعی): با تمرکز بر درمان تروما جمعی و تغییر نگرش های روان شناختی (مانند کاهش بی تفاوتی و استبدادپذیری)، اصلاحات از سطح پایه شروع می شود. این کار به جامعه اجازه می دهد تا بدون وابستگی به دولت، به سمت خودآگاهی و اقدام جمعی حرکت کند.

- تا بالا (سطح نهادی و ساختاری): این بازکاوی در نهایت به بازسازی نهادها و ساختارها منجر می شود، زیرا با پر کردن شکاف مفهوم-مصداق، مفاهیم توسعه (مانند دموکراسی یا اقتصاد کارآمد) را درون زا و عملی می کند. برای مثال، کاربرد این نظریه در بخش هایی مانند کشاورزی (با تاکید بر ناکارآمدی ساختاری آموزش و پژوهش) نشان می دهد که چگونه می تواند به اصلاحات ساختاری در بلندمدت کمک کند.

کامل بودن نظریه از حیث معیارها

با توجه به معیارهای یک نظریه خوب (که قبلا بحث کردیم)، «بحران به علاوه یک» واقعا کامل به نظر می رسد:

- جامعیت: پوشش ابعاد روان شناختی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی با رویکرد میان رشته ای.

- ارزش کاربردی: هم در کوتاه مدت (تحلیل بحران های فعلی) و هم در بلندمدت (راهکارهای پایدار) کاربرد دارد، بدون نیاز به پیش شرط هایی مانند اصلاح دولت.

- انعطاف پذیری: می تواند با نظریه های دیگر (مانند دیدگاه حسین عظیمی در مورد دولت توسعه محور) ترکیب شود تا حتی کامل تر شود.

در نهایت، این نظریه با تمرکز بر بازکاوی میان رشته ای، راهی نوین برای خروج از چرخه های توسعه نیافتگی ارائه می دهد که از پایه تا بالا را در بر می گیرد. اگر بخواهید، می توانیم روی کاربرد عملی آن در یک حوزه خاص (مثل سیاست گذاری اقتصادی یا اجتماعی) بحث کنیم یا مقایسه ای دقیق تر با دیگر نظریه ها انجام دهیم.