تبیین سوگ براساس مدل فرایند دوگانه استروب و شات

14 مرداد 1404 - خواندن 8 دقیقه - 23 بازدید

مدل فرایند دوگانه چیست؟

مدل فرآیند دوگانه در اصل برای هدف قرار دادن و به­ویژه مقابله با از دست دادن همسر تدوین شده بود. به­تازگی در مورد تمام انواع داغدیدگی از جمله از دست دادت فرزند و به­خصوص در مورد داغدیدگی در میان سالمندان بکار گرفته شده است. مدل فرایند دوگانه علاوه­بر ارائه مدلی برای مقابله با فقدان، به دنبال درک بهر تفاوت­های فردی در نحوه کنار آمدن افراد با این استرس­زاترین اتفاق زندگی نیز می­باشد. (گراس, 1402). مقابله موثر ایجاب می­کند که افراد بین پرداختن به پیامدهای هیجانی فقدان و توجه به تغییرات زندگی نوسان کنند که وقتی این کار به­صورت موفقیت­آمیز انجام شود، اثر ترمیم­کننده و شفابخش دارد (برک, 2014). این مدل چارچوبی تحلیلی برای درک چگونگی سازگاری افراد با فقدان یک شخص مهم در زندگی­شان فراهم می­کند. مدل پیشین در مورد سوگ با نام فرضیه کارکرد سوگ بیان می­کند که افراد باید با فقدان خود روبرو شوند، رویدادهای پیش از مرگ و لحظه مرگ را مرور کنند، بر خاطرات تمرکز کنند و به­تدریج از فرد متوفی جدا شوند. با این­ حال، پژوهش­ها حاکی از آن است که این فرضیه چندان از پشتیبانی تجربی برخوردار نیست. فرآیند کنار آمدن با فقدان یک فرد عزیز پیچیده­تر از آن چیزی است که در فرضیه کارکرد سوگ بیان شده است. تمرکز بر سوگ برای درونی­سازی تجربه فقدان در طرح­واره­های پیشین یا تغییر دادن آنها برای سازگاری با دنیای تغییر یافته ضروری است. با این حال، از نظر این مدل این موارد تنها کافی نیستند (Stroebe & Schut, 2001a). کنون اجزاء این مدل را بیشتر توضیح می­دهیم.

جهت­گیری فقدان­محور

جهت­گیری فقدان­محور به تمرکز فرد سوگوار بر ارزیابی و پردازش جنبه­هایی از خود تجربه فقدان اشاره دارد و در همین راستا «کارکرد سوگ» را نیز در بر می­گیرد. این فرایند شامل درگیری ذهنی دردناک با فقدان، و حتی جستجوی نمادین و ذهنی برای فرد از دست رفته است. کارکرد سوگ، شدت سوگ، رها کردن، پیوندهای ادامه­دار، بازمکان­یابی پیوندها و انکار یا اجتناب از تغییرات ترمیمی از جمله جهت­گیری­های فقدان­محور هستند (Stroebe & Schut, 2010). این جهت­گیری شامل کار روی مسائلی مثل آشفتگی جدایی، ارزیابی معنای فقدان، و تخصیص دادن جایگاهی برای متوفی در دنیای بدون حضور او می­باشد (وردن, 2009). سایر ویژگی­های این جهت­گیری شامل نشخوار فکری درباره زندگی مشترک با متوفی و شرایط و حوادث حول و حوش مرگ می­باشد. طیف وسیعی از واکنش­های هیجانی از به یاد آوردن خاطرات لذت­بخش تا حسرت دردناک، از خوشحالی بابت اینکه دیگر رنج نمی­شود تا مایوس شدن از تنها ماندن را شامل می­شود (گراس, 1402). جهت­گیری فقدان­محور، به تمرکز، مواجهه و پردازش جنبه­های تنش­زای تجربه فقدان اشاره دارد؛ به­ویژه در ارتباط با فرد از دست رفته (Stroebe & Schut, 2021).

جهت­گیری ترمیم­محور

جهت­گیری ترمیم­محور به تمرکز بر عوامل تنش­زای ثانویه­ای اشاره دارد که در نتیجه سوگ به وجود آمده­اند. این گرایش بازتابی از تلاش فرد برای بازسازی و جهت­دهی مجدد به زندگی در جهانی تغییر یافته و بدون حضور عزیز از دست رفته است. بازاندیشی و برنامه­ریزی زندگی پس از فقدان، که بخشی از گرایش به بازسازی محسوب می­شود، می­تواند به­عنوان یکی از مولفه­های ضروری فرایند سوگ در نظر گرفته شود. توجه به تغییرات زندگی، انجام کارهای جدید، نادیده گرفتن اندوه، انکار یا اجتناب از سوگ، نقش­ها، هویت­ها و روابط جدید از جمله مصادیق جهت­گیری ترمیم­محور می­باشد (Stroebe & Schut, 2010). این جهت­گیری شامل تسلط مهارت، تغییرات هویتی و دیگر تغییرات و انتقالات روانی-اجتماعی می­شود که بازسازی پیش­فرض­های درهم شکسته در مورد خود و دنیا را در بر می­گیرد (وردن, 2009). در این جهت­گیری به جای تمرکز بر نتیجه این فرایند (مانند بهزیستی و ادغام اجتماعی بازیابی شده)، بر آنچه باید به آن پرداخته شود (مانند انزوای اجتماعی) و نحوه پرداختن به آن (مثلا پیوستن به سازمان­های اجتماعی) تمرکز می­شود (گراس, 1402). این جهت­گیری بر دیگر مسائلی که پس از مرگ باید با آنها مقابله کرد، و نحوه مواجهه با آنها اشاره دارد. برای مثال، اشتغال به­منظور جبران درآمد از دست رفته فرد متوفی، یا یادگیری مهارت­هایی که قبلا توسط او انجام می­شده است (Stroebe & Schut, 2021).

نوسان بین فقدان و ترمیم

مدل فرایند دوگانه، یک فرایند مقابله­ای پویا را تعریف می­کند؛ فرایند تنظیمی که با عنوان «نوسان» شناخته می­شود و آن را از مدل­های پیشین سوگ و همچنین نظریه­های کلی­تر استرس شناختی متمایز می­سازد. اصل بینادین این نوسان آن است که فرد داغدیده گاهیبا جنبه­های فقدان روبرو می­شود و گاهی از آنها اجتناب می­کند؛ همین الگو در رابطه با وظایف مربوط به ترمیم نیز صدق می­کند. گاهی نیز فرد زمانی را صرف فاصله­گیری از سوگ می­کند یا اصطلاحا «زمان استراحت» دارد؛ که در آن بطور فعال درگیر سوگواری نیست (Stroebe & Schut, 2010). این فرایند (نوسان) به دلیل وجود دو نوع عامل فشارزا (جهت­گیری فقدان­محور و ترمیم­محور) تعیین شده است. چراکه نمی­توان همزمان با هر دو مواجه شد. از آنجا که فرد داغدیده باید با هر دو نوع عامل فشارزا مقابله کندتا سازگاری با فقدان حاصل شود و از شدت استرس و پیامدهای آن کاسته شود، جابه­جایی میان مواجهه با هر یک از این عوامل باید بخشی از فرایند مقابله باشد؛ بنابراین نوسان باید رخ دهد (Stroebe & Schut, 2021).

مقابله شامل هر دو رویکرد «مواجهه» و «اجتناب» با عوامل فشارزای جهت­گیری فقدان­محور و ترمیم­محور می­شود، همچنین شامل فرایندهای ارزیابی مثبت و منفی است. در برخی لحظات، فرد سوگوار نیاز دارد از مواجهه با فقدان و تغییر فاصله بگیرد و به کارهای دیگر بپردازد. فرایند مقابله در بستر زندگی صورت می­گیرد و زمینه­های خانوادگی نیز در آن دخیل هستند (Stroebe & Schut, 2021). دلایل قابل توجهی وجود دارد که نشان می­دهد نوسان بین حالات عاطفی مثبت و منفی یا ارزیابی­های مجدد نیز بخش جدایی­ناپذیری از فرایند مقابله است ، جزء بنیادین کنار آمدن با فقدان می­باشد. از طریف دیگر، ارزیابی­های مثبت می­توانند تلاش برای مقابله را تقویت کنند، اما اگر حالت­های روانی مثبت بطور مداوم حفظ شوند، سوگواری مورد غفلت واقع می­شود. در نتیجه، جابه­جایی بین این حالات روانی به­عنوان یک عنصر کلیدی در فرایند مقابله پدیدار می­شود (Stroebe & Schut, 2001a). این مدل پیشنهاد می­دهد که فرد سوگوار میان مقابله مبتنی بر فقدان و مقابله مبتنی بر ترمیم، به­صورت متناوب جابه­جا می­شود. این مدل فرض می­کند که نوسان میان دو عامل فشارزای فقدان و ترمیم برای سازگاری روانی موثر و تطابق با سوگ ضروری است. براساس این مدل، برای مقابله موثر لازم است فرد میان ارزیابی­های عاطفی مثبت و منفی در نوسان باشد- نه­تنها در رابطه با فقدان، بلکه همچنین نسبت به بازسازی (Stroebe & Schut, 2001b).

مدل فرایند دوگانه: تفاوت­های جنسیتی

آیا مدل فرایند دوگانه جهت­گیری فقدان­محور و جهت­گیری ترمیم­محور را براساس جنسیت متمایز می­کند؟

به نظر می­رسد که زنان پس از سوگ بیشتر به سمت «رویکرد فقدان­محور» گرایش دارند؛ آنها احساسات ناشی از فقدان را بیشتر تجربه کرده و بروز می­دهند. در مقابل مردان، بیشتر به­صورت «ترمیم­محور» عمل می­کنند و با مسائل عملی و مشکلات ناشی از فقدان، به­صورت فعالانه عمل می­کنند. نکته مهم آن است که تمرکز بر گرایش فقدان­محور در زنان و ترمیم­محور در مردان، به­طور کلی ممکن است کارساز باشد- مشروط بر آن که یکی از دو رویکرد به­صورت افراطی دنیال نشود. نشانه چنین افراطی، فقدان «نوسان» بین این دو گرایش است (Stroebe & Schut, 2010).