اتفاق بد یا خوب؟
هیج اتفاق بدی وجود نداره بطور خیلی ساده مثلا یک روز برای رفتن به باشگاه عجله داری چون قول یک ساعت مشخص را به حریف تمرینی ات داده ای در بین مسیر آشنایی را می بینی و او هم ۱۰ دقیقه با تو صحبت می کند، تو هم از درون ناراحت و عصبی می شوی که دیرت شده، وقتی به باشگاه می رسی متوجه می شوی حریف تمرینی تو هنوز نیامده و باید باز هم منتظر او بمانی، اتفاقی که بد به نظر می رسید ولی الان شاید با خود بگویی کاش بیشتر وقتم را با آن آشنا سپری می کردم.
خوب بودن خیلی اتفاقات بعدا مشخص می شوند پس هر اتفاق بدی که در زندگی تو افتاد بدان که بهترین اتفاق برای لحظه ات بوده، سال ۹۴ دفترچه خدمتم را پست کردم، دوستی داشتم که از طریق آشنایی که داشت من را ارگانی خاص بگذارد و خدمت راحتی داشته باشم، تاریخ اعزام به خدمت من برای ماه آبان مشخص شد، اواسط مهر ماه رفتم برای گرفتن امریه که متوجه شوم کجا افتادم ولی گفتند ۲ ماه تعویق بوجود آمده و بعضی ها که تو هم با آن ها هستی برای دی ماه گذاشته شده اند، با دوستم در میان گذاشتم و قرار شد با آشنای خود صحبت و دلیل را جویا شود، او تماس گرفت و به من گفت نگران نباش از طرف خودمان جا به جا شدی که حتما اینجا باشی، من هم خدارا شکر کردم و در دل شاد بودم، برج ۹ برای گرفتن جواب رفتم، افسر مربوطه به من گفت05 کرمان شده خدمت تو، گفتم شوخی نکنید واقعیت را بگویید (چون ماه قبلش برای دوستم هم شوخی کرده بود و بعد واقعیت را گفت)، برگه را داد و گفت شوخی نکردم، دنیا روی سر من آوار شد، 05 کرمان، سخت گیرترین و بدترین جای کشور بود که می توانستم باشم، با حال بد و خیلی غمگین زنگ زدم به دوستم آن هم جوابی نداشت که بدهد، من تا روز رفتن به خدمت افسرده بودم،
بعد از ۱۸ ساعت به پادگان رسیدیم، گفتم سختی ها شروع شد، در صحبت های اول فرمانده گفت همه میگن 05 کرمان سخت است، عکس خروس در حال تخم گذاشتن هست (این عکس بود اشاره به سختی) و... این دوران گذشت، مطمئن باشید به شما خوش می گذرد، من در دل خندیدم. ولی آنقدر در آنجا به ما خوش گذشت، زمین فوتبال و والیبال جلوی هی یگان، سالن های نو ساز، تخت راحت، وسایل گرمایشی مجهز و... سالن بدنسازی و سالن فوتسال ، هم خدمتی های خوب و جوی آب کنار یگان و... دقیقا مانند یک اردوی تفریحی ولی با نظم دقیق و آموزش های نظامی، آنقدر آنچا خوب بود که در روز آخر آموزشی همه ما غمگین بودیم که چرا انقدر زود این دوره تمام شد. بعد از آن دو ماه برای آموزش های تکمیلی دوره کد به کرمانشاه و سپس امریه یگان خدمتی هم کرمانشاه افتادم ولی در هفته اول انتقالی به شهر خودم گرفتم و تا پایان خدمت آنقدر راحت بودم که هرکس من را می دید می گفت تو چطور خدمتی و سرو وضعت مثل همه است و... .
۹۹.۹ درصد اتفاقات خارج از محدوده دید ماست و ما فقط یک دهم درصد را می بینیم و طبق آن تصمیم گیری می کنیم، ناراحت می شویم، شاد می شویم، عصبی و... می شویم در صورتی که آن اتفاق هم گذشته ای دارد هم آینده ای و به همان صورت تمام نخواهد شد.
پ.ن:
وقتی نگرش شما به زندگی و اتفاقات درست باشه حقایق زندگی و واقعیت هایی که دارید می بینید دیگه برای شما معضلی نخواهد بود و چاله های زندگی با دید اینکه آن چاله فرصتی است برای شما تا راه چاره ای برای چاه های بعدی بی اندیشند، یا راه جدیدی که به آن چاله سخت برخورد نکنید، یا حل شدن آن چاله بصورتی که اصلا پیش بینی نمی کردید، دیگر دست و پای شمارا نخواهند بست.