هدف گذاری منطقی
الف)
ما در هر برهه از زندگی و با توجه به شرایط موجود آن زمان نیازمند تعیین اهداف متفاوتی هستیم، اهداف بوسیله یک جرقه در ذهن ما ایجاد می شود و آن جرقه باعث حرکت ما به سمت هدف تعیین شده خواهد شد. آن جرقه را می تواند فقر، نارضایتی از وضع موجود، عشق، حسادت و... در ما ایجاد کند.
شخصی عاشق شده و هدف او رسیدن به آن عشق است، اکنون او با خود می سنجد که از شرایط رسیدن به هدفش کدام را دارد کدام را ندارد و هدف نهایی را به وسیله ایجاد پله های کوچکتر به خود نزدیک تر می کند، مثلا او شغل ندارد پس برای رسیدن به آن هدف ابتدا شغل ایجاد کند، برای ایجاد شغل ابتدا نیاز به آموزش دیدن حرف ای دارد و... به این صورت مسیر به سمت هدف نهایی را با گام های کوچیک طی خواهد کرد.
بهتر است که اهداف بصورت مکتوب در دفترچه یا رایانه شما ثبت شوند زیرا تمام افراد بزرگ دفترچه یادداشتی برای نوشتن اهداف دارند، هدف های خود را اولویت بندی با توجه به درصد اهمیت از زیاد به کم بنویسید، در بالای صفحه هر هدف زمان تعیین شده برای رسیدن به آن هدف را ثبت کنید.
برای رسیدن به هدف نقاط ضعف و قوت خود بعلاوه موانعی که احتما دارد در مسیر شما ظاهر شود را ثبت و برای مقابله با آنها خود را آماده کنید.
هدف، برنامه ای است که توجه هرکس را به خودش جلب می کند و با توجه به شکل آن هدف باعث جهت دادن کار، شخصیت، تحصیل و... در ما می شود، تا زمانی که ما هدف های خودمان را می شناسیم، بهتر می توانیم به سمت مسیر حرکت کنیم و راحت تر آن مسیر را مشخص کنیم و با ایجاد هدف احتمال رسیدن ما به مقصد نهایی بالاتر خواهد رفت.
هدف ما باید مشخص و دقیق و دارای جزئیات نسبتا کاملی که مسیر رسیدن ما را راحت تر می کند مانند زمان- مکان- شخص- چگونه؟ و... باشد.
مثلا ما جمله می خواهم از این به بعد کتاب بخوانیم یک هدف است که احتمال اتفاق افتادن آن بسیار کم است زیرا در این هدف مولفه هایی مانند نام کتاب- زمان شروع خواندن- چقدر از کتاب و... نیامده است و راه درست این هدف گذاری با اصلاح ایرادات گفته شده می شود: می خواهم از امشب یک فصل از فلان کتاب را بخوانم.
نه
ب)
هدف ما باید در مراحل و بخش های مختلف قابل اندازه گیری باشد تا لحظه ای که توانستیم آن هدف را بدست بیاوریم دقیقا بدانیم چه چیزی خواسته ایم و چقدر و طبق زمان تعیین شده محقق شده یا نه؟
برای مثال در مدیریت هدف گذاری روشی است که پیشرفت یک شخص یا گروه را بر اساس آن اندازه گیری می کنند، مثلا فروش یک محصول را ما در ماه اول ۱۰۰ عدد و در ماه دوم ۱۰۰۰ عدد هدف گذاری می کنیم، پس در طول این دو ماه می توان نسبت به هدف، رشد یا عدم رشد خود را سنجید، اینگونه می توان نقاط ضعف و قوت خود را متوجه شد و آن ها را اصلاح یا رشد داد.
تعیین هدف یک عضو جدا نشدنی از پیشرفت است ولی هدف واقع بینانه، برای مثال من اگر یک شاگرد نانوایی هستم و نیت ایجاد منابع درآمدی دیگری را ندارم و به شغل خود راضی هستم نباید هدف گذاری من ریاست کارخانه اتومبیل رانی باشد، هدفی که برای آن تلاش نشود فقط یک آرزوست، در این صورت من فقط آرزوی آن را دارم، ولی اگر هدف من احداث یک نانوایی باشد و در آینده دورتر نانوایی های زنجیره ای، این هدف واقع بینانه و درصد به وقوع پیوستن آن بالاتر است، پس تا اینجا متوجه شدیم هدف باید واقع بینانه و همسو با توان ما باشد.
این نوع هدف گذاری بهترین نوع هدف گذاری است که ما می توانیم داشته باشیم، مبتنی بر واقعیات، اعداد، شواهد، منطق و هر مولفه دیگری که مورد نیاز یک هدف گذاری هست، در این نوع هدف گذاری وجود دارد ولی ما همیشه نمی توانیم طبق منطق پیش برویم پس در آن صورت چه خواهد شد؟
طبیعتا هر یک از ما بعنوان یک انسان دارای ویژگی هایی مانند جسارت و انعطاف و هیجان و... هستیم و این گونه ویژگی ها در طول هدف گذاری برای ما ایجاد چالش خواهند کرد، از جهت دیگر همیشه هدف گذاری و برنامه ریزی ما دقیقا مشابه نوشته پیش نخواهد رفت مثلا ما هدف گذاری ای از قبل انجام داده ایم در اواسط راه اتفاقی برای ما می افتد که ما را مجبور به گذاشتن چند ساعت از وقت هر روز خود برای آن اتفاق می کند، مثلا دچار حادثه ای شده ایم و باید ۲ ساعت از وقت هر روز خود را در فیزیوتراپی سپری کنیم و این دو ساعت دقیقا با برنامه ریزی و هدف گذاری ما تداخل دارد. در این شرایط چه می توان کرد؟
در ابتدا ما باید به خود شناسی برسیم و در ادامه ویژگی های غالب خودمان، نقاط ضعف و قوت خودمان را بشناسیم و آن ها را از قبل در غالب برنامه های پشتیبانی وارد هدف گذاری کنیم و برای این ویژگی ها و نقاط ضعف و قوت و اتفاقات احتمالی در برنامه ریزی و هدف گذاری خود قابلیت انعطاف ایجاد کنیم.