تقابل سنت و مدرنیته، چالش پیش روی پرورش استعداد

سال انتشار: 1396
نوع سند: مقاله کنفرانسی
زبان: فارسی
مشاهده: 15,484

متن کامل این مقاله منتشر نشده است و فقط به صورت چکیده یا چکیده مبسوط در پایگاه موجود می باشد.
توضیح: معمولا کلیه مقالاتی که کمتر از ۵ صفحه باشند در پایگاه سیویلیکا اصل مقاله (فول تکست) محسوب نمی شوند و فقط کاربران عضو بدون کسر اعتبار می توانند فایل آنها را دریافت نمایند.

استخراج به نرم افزارهای پژوهشی:

لینک ثابت به این مقاله:

شناسه ملی سند علمی:

IRANTALENT03_016

تاریخ نمایه سازی: 11 خرداد 1397

چکیده مقاله:

جوامعی که در حال گذار از جامعه سنتی به مدرن هستند، شکاف نسلی و آسب های ناشی از آن را شدیدتر احساس خواهند کرد، زیرا در جوامع برزخ گونه، ارزش ها و الگوهای سنتی به سرعت رنگ باخته اند و از سوی دیگر هنجارهای مدرنیته نیز در جامعه نهادینه نشده اند. این معمای ناگشوده در نظام تعلیم وتربیت و به دنبال آن پرورش استعداد نسل جدید، بیشتر از هر نهاد دیگری خودنمایی می کند. نکته ای که در این میان آزار دهنده است آن است که فرهنگ آموزشی جامعه و خانواده ها به گونه ای شکل گرفته که پیامدش، آزار فرزندان و ناکارآمدی آموزش آنها است. طبق آنچه در جامعه رواج دارد این گزاره عینیت می یابد که ما صرفا در ظواهر، مدرن شده ایم اما عمق این ظواهر را نمی دانیم و نرسیدن به عمق هم باعث بروز مشکلات ریشه ای شده است. ارایه نکردن تعریف دقیق از بسیاری از موارد به خصوص سنت ها، باعث ایجاد چالش هایی شده است که نتوانستیم آن ها را برطرف سازیم. آموزش در ایران با کارکردهای نوین آن فرسنگ ها فاصله دارد و بیشترین امکانات و انرژی صرف پیش پا افتاده ترین سطح آموزش یعنی دانش (حفظ کردن) می شود و هدف پایانی آن پذیرفته شدن در دانشگاه است، غافل از پرورش شهروندانی دانا، توانا، جامعه پذیر و مسیول.تقابل بین سنت و مدرنیه از دو جنبه بر روی پرورش استعداد دانش آموزان تاثیر می گذارد. از طرفی خانواده ها با تحمیل ریشه های فکری سنتی خود ممکن است فرزندانشان را از دنبال کردن مسیرهایی که به آن علاقه دارند منع کنند و از طرف دیگر آموزش و پرورش با روش های آموزشی سنتی که هنوز به روز نشده اند مانند مشق محوری، دیکته محوری، نمره محوری، کنکور محوری، مدرک محوری، کمبود امکانات و فضاهای آموزشی، فرایند پرورش استعداد دانش آموزان را با چالش جدی مواجه می کند.بخشی از مشکلات و مسایل آموزش و پرورش ریشه در نگاه و نگرش نهاد خانواده دارد. خانواده بیش تر دغدغه شغلی فرزندش را دارد و لذا بیش تر نگاه مادی محور به تعلیم و تربیت و پرورش استعداد دارد. مسایلی مثل مدرک محوری و کنکورمحوری و نمره محوری بیش تر ریشه در نگاه خانواده دارد. امروزه تفاوت نگرش والدین و فرزند آنقدر زیاد است که این دو گروه به عنوان نمایندگان دو نسل متوالی، در دو دنیای متفاوت دسته بندی می شوند که این واقعیت اجتماعی نظام تربیتی خانواده های سنتی را دچار بحران نموده است. تفاوت نسلی امری بدیهی و عادی است. اصلا نمی توان تصور کرد که دو نسل متوالی، تفکرات و الگوهای فکری یگانه داشته باشند، بنابراین، تفاوت نسلی خطر نیست، بلکه مهم نوع نگرش به این فاصله است.این تضاد گفتمانی، والدین را در امر تربیتی دچار مسیله کرده و آسیب های فراوانی را به جامعه تحمیل کرده است. برای مواجهه منطقی با پدیده شکاف نسلی، والدین باید فرهنگ گفت و گو، مدارا، انعطاف پذیری و پویایی را بیاموزند و درکی منطقی از موضوع داشته باشند. البته متاسفانه خود والدین در موارد زیادی متاثر از این روند تغییرات قرار گرفته و به نوعی جزء آسیب های اجتماعی هستند و به جای اینکه راه حل مناسبی برای آینده فرزندشان ارایه دهند، خودشان نیز بخشی از صورت مسیله هستند.نمی توان در برابر قدرت و نیروی عظیم خانواده ایستاد، چون قدرت و نفوذ و سیطره اش فراوان است و هر نوع سرسختی و لجاجت و تقابل با آن از پیش محکوم به شکست است و نه می توان تسلیم آن شد، زیرا مهربانی و خیرخواهی خانواده بی حدوحساب ولی علم و دانشش محدود و خطاپذیر است. از این منظر، بسیاری از مشکلات و مسایل و ناهنجاری های تربیتی و اجتماعی که نسل جوان ما اکنون با آن دست به گریبان است، از کنکور محوری و مدرک محوری گرفته تا ناکارآمدی در زندگی، تنبلی، عدم استقلال، رفاه زدگی، مصرف زدگی، پرخاشگری، مسوولیت ناپذیری و ... اغلب ریشه درمهربانی و دلسوزی ها و خیرخواهی های بی حدوروش های غلط تربیتی خانواده دارد. اما پدر و مادرها هم در این میان مقصر نیستند، زیرا تحت آموزش قرار نگرفته و فرهنگ آموزشی نادرست بر همه گستره های زندگی آنها سایه انداخته است. پیچیدگی های زندگی امروز و تقابل سنت و مدرنیته لزوم آموزش مهارتهای زندگی را دو چندان کرده است. مسیله ای که متاسفانه هیچ جایگاهی در آموزش و پرورش ما ندارد.بخشی از مشکلات و مسایل آموزش و پرورش ما ریشه در آموزش و پرورش رسمی و اجباری دارد. آموزش و پرورش رسمی و اجباری در تقابل با طبیعت و فطرت بچه هاست. بچه ها طبق برنامه و هماهنگی خانه و مدرسه مجبور و محکوم اند به مدرسه بروند و در انتخاب درس، کلاس، مدرسه، معلم، کتاب، مشق، نمره و امتحان تقریبا هیچ قدرت و نقشی ندارند. در صدسال گذشته نه تنها ما برای این فضای رسمی و اجباری مدارس کاری نکرده ایم، بلکه روز به روز هم فضای اجباری آن با مشق و امتحان و نمره و به خصوص کنکور و رقابت های نفس گیر و فرساینده تشدید شده است. این فرایندها نتیجه ای نخواهد داشت مگر اینکه خیلی از فرزندان این سرزمین نمی توانند مسیرهایی که به آن علاقه مندند را دنبال کنند و استعدادهایشان پشت این اجبارها پنهان می ماند. در این فضا استعداد و خلاقیت و شادابی و نشاط بچه ها نادیده گرفته می شود و تنش و پرخاش و اضطراب و سرخوردگی به آسانی تولید می شود.بخش دیگری از مشکلات و مسایل آموزش و پرورش ما ریشه در چالش های سنت و مدرنیته دارد. آموزش و پرورش ما خواه و ناخواه در کانون چالش های سنت و مدرنیته قرار دارد. چرا که سنت و مدرنیته از جهت جهان بینی، ارزش، آموزه ها و آتوریتهها، دست کم هم سو و هم جهت نیستند و ما هم اصرار داریم آموزش و پرورش رسمی هم بار علوم و فنون جدید را بدوش بکشد و هم بار سنت و تعلیم و تربیت دینی و حتی عمل به مناسک دینی مانند برگزاری نماز جماعت در مدرسه به هر شکلی، حتی به نوعی اجباری و البته برای آن تیوری و راهکار مناسب و منطقی هم نداریم. آنچه تاکنون انجام شده بیش تر به نحو مکانیکی و قالبی و کلیشه ای بوده تا منطقی و سازگار. تقریبا تمام علوم، فنون، پدیده ها و محصولات مدرنیته، از فکر و فرهنگ و فلسفه و حقوق بشر و دمکراسی اش گرفته تا اتومبیل و کامپیوتر و موبایل و اینترنت و فیلم و سینما و ماهواره و... برای نسل جوان بسیار جذاب و پرکشش است. به هر صورت مدرنیته و فرآورده های فکری و فرهنگی اش حریف قدری است که نمی توان با چند قانون بازدارنده و بخشنامه آن را مهار کرد. از طرف دیگر هم هدایت درستی صورت نگرفته است تا تکنولوژی بتواند به دانش اموزان در پیدا کردن مسیر درست و دنبال کردن استعدادشان کمک کند.به هر روی نظام آموزشی ما با پدیده های نو مواجه است. رغبت و گرایش نوجوانان ما تغییر کرده و به همین دلیل هم باید سنت ها را درست تعریف کنیم و به نظر می آید که باید به بازتعریف سنت ها دست زد، چراکه درحال حاضر انتظارات جدیدی از سنت وجود دارد که اگر خواهان توفیق هستیم، باید این انتظارات برآورده شود.حل بسیاری از مشکلات و مسایل آموزش و پرورش در گرو انسان شناسی و به خصوص انسان شناسی معطوف به تعلیم و تربیت است. اگر ما انسان را در صفحه شطرنج تعلیم و تربیت موجودی ناشناخته و اسرارآمیز و انتخاب گر و کنش گر و درنهایت پیش بینی ناپذیر بدانیم، آن گاه همه با احتیاط و تامل و آینده نگری وارد این میدان می شویم.اگر می خواهیم آموزش و پرورش، هم بار علوم و فنون جدید و هم بار سنت را به دوش بکشد، نیاز به تیوری دقیق و کارآمدی داریم. افزون بر چالش های سنت و مدرنیته، مسایل جهانی شدن و سرعت تند و شتابان تحولات علمی و فکری و فرهنگی به خصوص در حوزه ارتباطات و رسانه ها برای نهادهای تربیتی ما مسیله آفرین و چالش برانگیز شده است. سرعت شتابان آن تحولات سبب شکاف یا گسست نسلی، شکاف میان والدین و فرزندان، شکاف میان معلمان و مربیان با دانش آموزان، شکاف میان روحانیون و نسل جوان شده است.

نویسندگان

راضیه ایزدی فر

تهران، خیابان ولیعصر، بالاتر از میدان ونک، خیابان والی نژاد، پلاک ۲۳، کلینیک نوجوان و نبلوغ گروه آتیه