دفاع از نظریه ی انگیزش موسیقی با تکیه بر مفهوم کاتارسیس ارسطو
محل انتشار: فصلنامه حکمت و فلسفه، دوره: 19، شماره: 76
سال انتشار: 1402
نوع سند: مقاله ژورنالی
زبان: فارسی
مشاهده: 141
فایل این مقاله در 26 صفحه با فرمت PDF قابل دریافت می باشد
- صدور گواهی نمایه سازی
- من نویسنده این مقاله هستم
استخراج به نرم افزارهای پژوهشی:
شناسه ملی سند علمی:
JR_WPH-19-76_001
تاریخ نمایه سازی: 5 اردیبهشت 1403
چکیده مقاله:
هنر به تعریفی نمود احساسات آدمی است. آثار هنری از یک سو دربردارنده ی احساسات خالقان خود هستند و از سوی دیگر می توانند برانگیزاننده ی احساسات مخاطبان باشند. موسیقی انتزاعی ترین هنر است زیرا تنها هنری است که در آن نه از تصاویر بصری برای انتقال مفهوم استفاده می شود و نه از کلمات و ساختارهای زبانی. موسیقی به دلیل منش غیر مفهومی و بی واسطه ی خود، می تواند بیش از دیگر هنرها عواطف و هیجانات مخاطبان را برانگیزد. فلسفه ی موسیقی شاخه ای از فلسفه است که به بررسی چیستی موسیقی، تفاوت و رابطه ی موسیقی با زبان، تاثیرات فردی و اجتماعی موسیقی، زیبایی و ارزش در موسیقی، رابطه ی احساسات با موسیقی و معناداری موسیقی می پردازد. در مبحث معناداری و رابطه احساسات با موسیقی، دو نظریه ی رقیب وجود درد. یکی نظریه ی بیانگری که احساسات هنرمند را مرجح می داند و کار موسیقی را بیان احساسات هنرمند می داند. دیگری نظریه ی انگیزش که اولویت را به احساسات مخاطب می دهد و کار موسیقی را برانگیختن احساسات شنونده می داند. پرسش اصلی این مقاله این است که کدام یک از این دو نظریه موجه تر و قابل دفاع تر است؟ کدام یک از ین دو نظریه تصویر جامع تری از رابطه ی موسیقی با احساسات ارائه می دهد؟ و کدام نظریه می تواند بهتر به ایرادات وارده پاسخ دهد؟ ابتدا هر دو نظریه را مطرح و بررسی می کنیم و به مرور استدلال های له و علیه هریک می پردازیم. نشان می دهیم نظریه ی انگیزش نه تنها تصویر موجه تری از رابطه ی احساسات با موسیقی به دست می دهد، بلکه همچنین، بهتر می تواند به ایرادات وارده پاسخ دهد. سپس مهم ترین ایراد وارد شده بر نظریه ی انگیزش یعنی «علاقه به موسیقی غمگین» را با کمک نظریات ارسطو در باب موسیقی، بالاخص نظریه کاتارسیس، پاسخ می دهیم و نشان می دهیم که چرا باور داریم پاسخ ما موجه تر از دیگر پاسخ های ارائه شده به این ایراد است.
کلیدواژه ها:
نویسندگان
حسین اردلانی
استادیار گروه فلسفه هنر، دانشکده هنر و معماری، واحد همدان، دانشگاه آزاد اسلامی، همدان، ایران.
ملیکه واعظی
دانشجوی دکتری فلسفه هنر دانشگاه ازاد اسلامی همدان، همدان، ایران
مسعود غفاری
کارشناسی ارشد فلسفه، دانشگاه فردوسی مشهد، مشهد، ایران
مراجع و منابع این مقاله:
لیست زیر مراجع و منابع استفاده شده در این مقاله را نمایش می دهد. این مراجع به صورت کاملا ماشینی و بر اساس هوش مصنوعی استخراج شده اند و لذا ممکن است دارای اشکالاتی باشند که به مرور زمان دقت استخراج این محتوا افزایش می یابد. مراجعی که مقالات مربوط به آنها در سیویلیکا نمایه شده و پیدا شده اند، به خود مقاله لینک شده اند :