بررسی کارکردگرایی ذهنیت فلسفی زنان در شاهنامه با رویکردی بر نظریه فیلیپ جی. اسمیت
«سیزدهمین کنفرانس بین المللی زبان ادبیات و تاریخ تمدن، دانشگاه ابن سینا گرجستان»
چکیده
یکی از کارکردهای اصلی ذهنیت فلسفی در زمینه ی مدیریت، نحوه ی تاثیرگذاری ذهنی بر افراد است. ازآنجایی که برخی از زنان شاهنامه قابلیت آموزش و پرورش دارند، ویژگی های مدیریتی آنان به صورت نمادین بر پایه ی نظریه فیلیپ جی. اسمیت، با سه بعد جامعیت، تعمق و انعطاف پذیری مورد بررسی قرار می گیرد. هدف از ارائه ی کاربرد نظریه ی ذهنیت فلسفی در پژوهش حاضر، آغاز حرکتی گسترده جهت آماده سازی زنان در مدیریت بحران خانواده، فرهیختن و رشد فرزندان است که سعی دارد نشان دهد زنان شاهنامه چگونه می توانند بر اساس ذهنیت فلسفی کارکردهای مدیریتی خود را در جامعه کارساز نمایند. هر کدام از ایشان با ویژگی هایی که دارند، بایستگی مسیر را برای مخاطب خود آشکار می سازند. حاصل آنکه بعد جامعیت در همای چهرزاد بیشترین بسامد را داشته و پس از آن در فرانک و کتایون به طور یکسان دیده می شود. کمترین بسامد آن نیز در تهمینه، فرنگیس، قیدافه و ملکه هند به طور مساوی وجود دارد. بالاترین میزان بعد تعمق در قیدافه و پس از آن در فرانک، سیندخت، کتایون و همای به یک اندازه بارز است و در سطح محتوایی میتوان گفت که تهمینه، فرنگیس و ملکه ی هند از پایین ترین حد این بعد بهره می گیرند. این مسئله بیانگر فقدان شکیبایی است که از اختلال فکری و روانی نشئت می گیرد؛ اما بعد انعطاف پذیری در فرانک و فرنگیس برجسته تر است و کمترین حد آن در کتایون و قیدافه دیده می شود. به طور کلی، سیندخت از هر سه بعد نظریه اسمیت برخوردار است و مبین درک کلی وی از رویدادهاست. در این پژوهش، بعد جامعیت و ارتباط دادن مسائل آنی به هدف های درازمدت تاثیر قابل توجهی دارد. درحالی که بعد انعطاف پذیری و توجه به مسائل با جهات متعدد، برای پاسخ دادن به فرضیه ها و انتظارات آنها بسیار اندک است و کار بنیادی و نگرش خاص به صورت گسترده در هیچ کدام از آنها دیده نمی شود.