سعید کیوان پور:شیرانی بیدآبادی
361386 : Researcher ID نویسنده و پژوهشگر مبانی جرم شناسی و روانشناسی اجتماعی Author and resear
192 یادداشت منتشر شدهیکی از عوامل گرایش به جرم؟؟

رامین ؛ جرمش کیف قاپی است و مدتی است که در کانون اصلاح و تربیت به سر می برد .
چهره کودکانه اش معصومیتی خاص به او داده است . با این حال روانشناسان کانون بر این باورند که او روحیه ای بسیار خشن دارد. رامین ۱۵ ساله از هوش متوسطی برخوردار است و توانسته با بسیاری از بچه های کانون رابطه ای دوستانه برقرار کند.

رامین در باره گذشته اش می گوید : از وقتی به یاد دارم پدرم مرا کتک میزد ، او همیشه در نشئگی و خماری مرا تنبیه می کرد و آزارم می داد . اما مادرم هم نمی توانست کاری بکند .
هر وقت مادرم اعتراض می کرد پدرم بیشتر مرا میزد ، به همین خاطر هم او سعی می کرد زیاد در این خصوص دخالت نکند .
من هیچ راه و چاره ای نداشتم و باید آن اوضاع را تحمل میکردم.
هیچوقت مهر پدرم را احساس نکردم و هیچ وقت هم دوستش نداشتم .
او فقط مرا اذیت نمی کرد بلکه مادرم را هم آزار می داد.
دلیل این رفتارهای پدر رامین را می توان از اعتیاد او یافت . پسرک سرش را پایین می اندازد و می گوید: مواد شده بود همه زندگی پدرم . من و مادرم از دست او خسته شده بودیم اما مادرم میگفت چاره ای به جز تحمل نداریم .
او کسی را نداشت که از ما حمایت کند و همیشه تنها بودیم. یازده ساله بودم که یک روز وقتی از مدرسه به خانه برگشتم دیدم جلوی در خانه ما شلوغ است ، متوجه شدم اتفاقی افتاده، امیدوار بودم کسی که مرده پدرم باشد . در آن روزها مصرف موادش زیاد شده بود و مادرم میگفت بلاخره یک روز سکته میکند و می میرد و من فکر میکردم آن روز فرا رسیده است . رامین در آن روز تلخ جسد مادرش را آویزان دید ، کسی که تنها مونس و امیدش برای زندگی بود. رامین با به یاد آوردن خاطرات خودکشی مادرش به گریه می افتد و ادامه می دهد : وقتی دیدمش باورم نشد ، فکر نمی کردم او واقعا این کار را کرده باشد .
باورم نمی شد مادرم مرا تنها بگذارد و برود . او همیشه به من امیدواری می داد و می گفت ما بلاخره از این وضعیت راحت می شویم ، اما حالا مرا در کوران زندگی تنها گذاشته بود .
پسرک ادامه می دهد: مادرم را بردند و دفن کردند . من آن روز خیلی گریه کردم . برای از دست دادن مادرم خیلی ناراحت بودم اما از دستش عصبانی هم بودم. چرا او باید با من چنین رفتاری می کرد . آن روزهای تلخ گذشت و من کم کم به زندگی برگشتم .
کسی نبود برای ما غذا درست کند ، پدرم که در حال مواد کشیدن بود و من هم در خانه همسایه بزرگ می شدم و زن همسایه از سر دلسوزی به من غذا می داد. دیگر مدرسه نمی رفتم . کسی هم نبود که بخواهم به خاطرش درس بخوانم و پیشرفت کنم .
دو سال
بعد از مرگ مادرم در یک تعمیرگاه مشغول به کار شدم . با پسری که شاگرد آنجا بود دوست شدم و او بعد از مدتی تبدیل شد به مهمترین دوست من و با هم در تعمیرگاه می ماندیم . رامین میگوید: مدتی بعد از این دوستی کم کم با هم موتورهایی را که برای تعمیر می آمد را برمی داشتیم و در شهر می چرخیدیم ، این طور بود که من موتورسواری را یاد گرفتم.
تا چهارده سالگی در آن تعمیرگاه کار میکردم ، کاری هم با پدرم نداشتم تا اینکه یک روز دوستم با ذوق و خوشحالی آمد و به من گفت که موتور خریده است . انگار همه ثروت دنیا را به من داده بودند . هرشب در خیابان های تهران می چرخیدیم و ویراژ می دادیم و کیف میکردیم ، من هرگز در زندگی ام تا این حد شاد نبودم .
یک روز از آن روزها تصمیم گرفتم به پدرم سر بزنم ، او همانطور بود ، معتاد و بداخلاق . دوباره باهم دعوا کردیم و من از خانه بیرون زدم .
کم کم کیف قاپی های ما شروع شد .
با موتور دوستم بیرون می رفتیم ، اول برای تفریح و سرگرمی و بعد برای کسب درآمد کیف قاپی میکردیم .
کیف ها را که سرقت می کردیم پولش را برمی داشتیم و مدارک را به صندوق پست می انداختیم . بعد میرفتیم برای خودمان خرید می کردیم. بیشترش را بستنی و پفک می خریدیم و گاهی هم برای خودمان لباس میخریدیم. بعد از چند کیف قاپی که انجام دادیم توسط پلیس دستگیر شدیم . در آن روزها اصلا فکر نمی کردم که بازداشت شویم و فکر میکردم دنیا دیگر با من است و همه چیز بر وفق مرادم خواهد بود .
از کارهایم پشیمانم، دلم می خواهد، دوباره بیرون بروم و سوار بر موتور شوم و باد صورتم را نوازش دهد.
رامین هنوز نمی داند که چه حکمی در انتظارش است ، اما میگوید کانون به او آموخته باید به حقوق دیگران احترام بگذارد: اینجا کارها تقسیم شده است و من باید برای دیگران احترام قائل باشم . هر چیزی حد و مرزی دارد ، این چیزی است که من هرگز در زندگی ام نیاموخته بودم ، اما حالا یاد گرفتم .
ای کاش بتوانم آزاد شوم و هرآنچه در کانون یاد گرفتم در زندگی ام اجرا کنم ، فکر می کنم این طور دیگر سرو کارم با کانون و زندان نباشد .
نظریه کارشناس :
مریم بابایی ، وکیل و کارشناس دادگستری ، در این باره می گوید:
در این پرونده مجرم به دلیل نیاز شدید مالی یا اضطرار دست به سرقت نزده ، بلکه در سنین بحرانی بلوغ که هر فرد به دنبال کشف هویت خویش است ، از آنجا که به دلیل نداشتن خانواده و الگوی مناسب روند صحیح اجتماعی شدن را طی نکرده و به نوعی دوست خود را جایگزین افراد خانواده کرده ، به تاثیر از وی و برای کسب هیجان و به نوعی ابراز هویت ، دست به سرقت زده و به مرور این امر برای او تبدیل به عادت شده است .
زمانی که تنها انگیزه سرقت نیاز شدید مالی و بیکاری است ، بازگرداندن مجرم به زندگی شرافتمندانه با ایجاد شغل مناسب بسیار آسان تر است . اما در این پرونده مدت بازپروری طولانی تر خواهد بود و مددکاران کانون اصلاح و تربیت باید ابتدا مجرم را از قبح عملی که انجام می داده آگاه و سپس رفتارهای بهنجارتری را برای ابراز هویت و کسب هیجان جایگزین کنند که در این پرونده می تواند رقابت های ورزشی نمونه مناسبی باشد .
نکته دوم که باید در این پرونده مورد توجه قرار داد ، سن کم مجرم است . درست است که در ماده ۲۱۹ قانون آیین دادرسی در امور کیفری ، شعب اختصاصی برای رسیدگی به جرائم اطفال و افراد بالغ زیر ۱۸ سال پیش بینی شده است ، لیکن این دادگاه ها تابع همان تشریفات رسیدگی به جرایم بزرگسالان هستند . امید است با تدوین قوانین جامع و کامل در خصوص مجازات های جایگزین و اقدامات تامینی و تربیتی مناسب برای افراد زیر ۱۸ سال ، امکان بازپروری و اصلاح و تربیت هرچه بیشتر این افراد فراهم آید .
جام جم چهارشنبه ۵ آبان ۱۳۹۸
مریم عفتی
مریم بابایی وکیل دادگستری ....
از دیدگاه روانشناسان ، بزهکاری اطفال به دلایل روانشناختی متنوعی شکل میگیرد که برخی از آنها عبارتند از خلق و خوی پرخاشگرانه، نداشتن عزت نفس، اعتماد به نفس پایین و ... در واقع بزهکاری در میان کودکان و نوجوانان با صفات شخصیتی آنها مرتبط است . به این معنا که هرچه یک کودک از صفات شخصیتی پایین برخوردار باشد و مورد صدمه روانی قرار گرفته باشد ، احتمال وقوع بزه از سمت او بالاتر است .
روان شناسان در تحلیل بزهکاری نوجوانان به این موضوع اشاره می کنند ، که مطالعه ی تاریخچه ی زندگی این نوجوانان نشان می دهد، که اغلب آنان به این دلیل که مورد آزار و اذیت قرار گرفته اند، در بزرگسالی با توجه به تیپ شخصیتی خود ، به شکلی بزهکارانه به آزارهای کودکی خود واکنش نشان می دهند. به عنوان مثال کودکان برون گرا در سن بالاتر سعی می کنند ، با اعمال زور و انتقام گیری خود را آرام کنند . میزان شدت واکنش در بزهکاری کودک و نوجوان نیز بستگی به مدت و میزان آزاری که متوجه آنها بوده بازگشت داده می شود . یعنی هر اندازه یک کودک مورد صدمه و آزار و اذیت قرار بگیرد ، احتمال اینکه مرتکب اعمال بزهکارانه باشد بیشتر و نوع انتقام گیری آنها قوی تر خواهد بود...