( طلاق ) عوامل موثر در وقوع طلاق ؟ مبانی روانشناسی و جرم شناسی...

2 مرداد 1402 - خواندن 19 دقیقه - 799 بازدید


در بنیان هر واقعه اجتماعی ، آنقدر عوامل گوناگون وجود دارد که برشمردن آنها اگر تقریبا غیر ممکن نباشد قطعا امری است بسیار دشوار ، زیرا خیلی از عوامل به ملاحظاتی مکتوم و ناشناخته در زیر سرپوشهائی به عنوان اسرار باقی می ماند که برسی علمی را دچار محاق و محال می سازد. 

تجارب جرم شناسی این نکته را آموخته است که هیچگاه نمی توان به طور قاطع گفت که پدیده نابهنجار اجتماعی معینی نتیجه جزمی ریاضی اقتران و ترکیب یک یا چند عامل خاص است معهذا این امر از آن نیست که بتوان به وجود بعضی از این عوامل که نقش موثری در تحقق پدیده اجتماعی معین دارند ، پی برد و کیفیت و کمیت تاثیر هریک از عوامل و ترکیبات مختلف آنها را مورد برسی قرار داد . این استدلال کلی که مبنای تحقیق جرم شناسی است در مورد برسی عوامل موثر در وقوع طلاق صادق است ، زیرا طلاق هم مانند هر پدیده نامطلوب اجتماعی مولود چند عامل است که بعضی از آن میان با ریشه های اجتماعی و فرهنگی و محیطی و برخی دیگر به صورت بنیادهای شخصی اعم از نارسایی های بیولوژیک و یا کمبودهای روانی جلوه گرند .

به طوری که یادآور شده ایم زناشوئی پیوند مقدس آسمانی است که از عوامل تامین سعادت و حلاوت زندگی و یکی از قوی ترین عوامل بازدارنده جنائی محسوب می شود و از بروز بسیاری از انحرافات و جرائم جلوگیری میکند . ولی متاسفانه نوع سست ازدواجها بیشتر به جدائی می انجامد . اگر زناشوئی های سست وجود نمی داشت خود به خود طلاق هم بوقوع نمی پیوست .

پیش از آنکه وارد تجزیه و تحلیل عوامل موثر در بروز طلاق بر حسب تقسیمات سه گانه : زیستی ، روانی و اجتماعی گردیم ، به دو نوع ازدواج سست و بی پایه و زود گذر باید اشاراتی شود آنگاه به بحث در باره دیگر عوامل موثر در بروز طلاق بر پایه طبقه بندی متداول در جرم شناسی پرداخت. 

1_ ازدواجهای سست به طور کلی هرنوع ازدواجی است که هدف آن بر مقاصد عالی و ملکوتی ازدواج منطبق نباشد و در ارکان آن نتوان نیت پاک زندگی مشترک ما دام العمری و تعاون و معاضدت و محبت و ایثار و خلاقیت را جستجو کرد .

ازدواجی که به منظور سود جوئی و رسیدن به مال و منال یا جاه و مقام و یا هدف سیاسی صورت میگیرد ، ازدواجی سست و کم دوام است زیرا چه بسیار حسابها و پندارها که غلط از کار در آمده و یا حوادثی پیش بینی نشده چون نوسانات اقتصادی ، شورشها ، ورشکستگی، ثروتهای کلان را بر باد داد و یا تغییر اوضاع سیاسی برکناری بعضی از سیاستمداران را در پی آورد و دامنه نکبت و نحوست آن دامنگیر فرزندان یا خویشاوندان منجمله داماد و عروس گردید . ویل دورانت می نویسد : ازدواج به خاطر سود و مصالح هنوز بر جای مانده است و در بسیاری از ممالک پدر و مادر هنوز هم دختر خود را به کسی می دهند که استعداد میلیونر بودن را داشته باشد .

 2_ ازدواجهای کورکورانه و دور از دقت و مطالعات کافی و صرفا تسلیم هوا و هوس شدن و سر به فرمان دل نهادن نیز از ازدواجهای سست و ناپایدار است . " دکتر اسکل پنتی " یکی از کارشناسان بزرگ آمریکائی در امر زناشوئی است که مدت سی سال منحصرا به پرونده های ازدواج و طلاق در شهرهای بزرگ و پرجمعیت آمریکا و کشورهای دیگر جهان رسیدگی میکرد ، این پژوهشگر چنین می نویسد : به خاطر عشق ازدواج نکنید . 

ازدواج عشقی ، زهرآگین ترین نوع ازدواج است . این کارشناس که در پنج سال آخر خدمت خود با سه هزار زن و مردی که به دنبال عشقی شدید ازدواج کرده اند مصاحبه حضوری به عمل آورده است از تحقیقات خود چنین نتیجه گرفته است : 

 اینک دادگاه های طلاق در سراسر جهان ، فراوان از زنان و مردانی است که روزگاری چون جان شیرین همدیگر را دوست داشتند ، خود را یک روح در دو بدن تصور می کردند و به خاطر همین تصور شوم ازدواج کردند و حالا چون دشمنان دیرینه که گوئی با هم پدر کشتگی دارند از همدیگر اظهار نفرت و انزجار می کنند و خنجر کشیده در برابر هم ایستاده اند . ؟ از این کارشناس پرسیدند : این عاقبت شوم از کجا پدید آمده است ؟ دکتر پنتی در جواب گفت : افسانه عشق یکی از مخرب ترین اختراعات بشر است . عشقی بین زن و مردی وجود ندارد ؛ هرچه هست تصور و پندار است و هیچ تصور و پنداری جاودانه نمی ماند . به این ترتیب شگفت انگیز نیست اگر میبینیم تنها در آمریکا از هر صد ازدواج عشقی ، ۹3 تای آن با شکست دردناک روبرو شده اند و در فرانسه از این هم بدتر است . عمر متوسط هر ازدواج عشقی سه ماه و نیم است ! وقتی زن و مردی به دنبال عشق پر سوز و گدازی ، چشم بسته و اجازه بدهید بگوئیم " نادانسته " خود را در چاله ازدواج می اندازند پرده ای از تصور جلو چشمانشان را گرفته است ، آن دو تصور می کنند هر لحظه از زندگی مشترکشان، سرشار از " عسل " است ؛ می پندارند آن بوسه هائی که در پیچ و خم کوچه های بی رفت و آمد ، دزدانه بر می داشتند جاودانه و برای همیشه گیج کننده خواهد بود ؛ می اندیشند هیچ چیز در جهان جز عشق پر شور آنها دوام نمی کند و همه راههای پیروزی در برابر آنها گشوده است . ! این نوع عشق یک تحفه قرون وسطایی است : در قرون وسطی ، این عشق را عده ای از کسانی که در وهم و تصور غرق بودند اختراع کردند و به اجبار به مرد تحمیل نمودند . از آن زمان ، ازدواج عشقی با یک دنیا تصور و پندار ظاهرا پایان ناپذیر باطنا بی دوام و زود گذر معمول شد و هنوز که هنوز است بشر گرفتار آن است زیرا هنوز به درستی در نیافته است که عشق و ازدواج نمی توانند همگام شوند . عشق اندیشه ای است بی هدف و پایان ناپذیر ... اما ازدواج با واقعیت سر و کار دارد و مثل هر واقعیت دیگر ، کشکولی است از شیرینی ها و تلخی ها و هر عشقی سرانجام گرفتار همین واقعیت تلخ و شوم می شود. آنوقت یک دنیا توقع می ماند و یک دنیا مرارت و یک بن بست بزرگ که خروج از آن کار هر کس نیست . ؟ به نظر شما چرا داستان سرایان قدیم ، داستانهای خود را اغلب تا وصال قهرمانان خود دنبال می کردند و آنگاه نقطه پایان آن را برآن می نهادند ؟ این کار به آن علت بود که آنان نیک می دانستند که ازدواج ، عشق قهرمانان را بر باد خواهد داد و اگر داستان را به دوره ازدواج قهرمانان خود بکشانند اثر شان بی اثر خواهد ماند . ! ازدواج عشقی ، جهنمی است و در آمریکا از هر پنج فقره جنایت ، یک فقره اش محصول مدافعات کسانی است که به خاطر عشق ازدواج کرده اند . عشق مولود یک هیجان انفجاری تند است . انفجار چون رخ داد خاموشی و افسردگی و ویرانی جایش را میگیرد ، پیداست که عشق تند هیجانی نیز چون اطفاء گردید و به نقطه رضایت رسید ، در سرازیری افسردگی و یکنواختی قرار میگیرد و چه بلاها که بر سر انسان می آورد ... بدین سان ، روان شناسی عصر ما ، آرامش زندگی خانواده ها را وابسته به عشق ، نمی داند . منظور عشقی است که چون آتشفشان منفجر میشود و چون دریایی منجمد ...! در زندگی زناشویی عشقی قابل تقدیر است که آرام و طبیعی رشد کند ، حیاتش انس و الفت توافق خوی و اخلاق و برو بارش ملایمت و مداومت شیرین و آرام باشد . بر اساس چنین عشقی می توان زندگی پایداری را شالوده نهاد و خوش و سلامت زیست . عشق انفجاری ، همانند تب تند است که زود عرق میکند . " این را فراموش نکنید که هرگز نباید به خاطر عشق ازدواج کرد . " به گفته ویل دورانت : عشق که وقتی جنگ و گریز و دنبال کردن بود به پیکار واقعی بدل می شود که همبستری شبانه جز متارکه موقت آن نیست . در این میان پرده اوهام جسمانی ازمیان برمیخیزد و زن و مرد در میابند که آن تب نوبه عشق که دل هر دو را به طپش در میآورد برای لذت و شادی آنها نبوده است بلکه به خاطر ادامه حیات نوع بوده است . زن می بیند که از مقام خدائی به پایه آشپزی فرود آمده است . مگر آنکه بختش یار باشد و شوهرش از کسانی باشد که او را از پایه آشپزی به مقام خدائی بالا ببرد . " آری بعضی از جوانان نمی دانند برای چه ازدواج می کنند و نمی دانند این پیوند مقدس و ادامه آن تا چه حد در سرنوشت اجتماعات انسانی ، در پیشرفت و شکست ملتها ، در آرامش روان و جان خودشان و حلاوت زندگی و روحیه و سعادت کودکان و فرزندانشان موثر است . آنها ، آن بی خبران ، آن هوس بازان ، آنها که در روئیا زندگی می کنند ، واقعیت زندگی را لمس نکرده اند ، همه چیز زندگی ، مخصوصا زندگی خانوادگی را به صورت مصنوعی و غیر واقعی و تخیلی می نگرند ، ارزشهای اصلی در نظر آنها بی اهمیت است و یک سلسله رویاها در نظر آنها اصالت دارد این دسته به خود و خانواده، جامعه ی خویش خیانت می ورزند . علت اینکه در روستائیان طلاق به ندرت وقوع میابد این است که این طبقه در انتخاب همسر دقت و مطالعات کافی به عمل می آورند و دچار اشتباه نمی شوند و راه خطا نمی پویند . روستایی همسر خود را از میان دختران روستای کوچک خود که کودکی و نوجوانی خویش را با آنان گذرانده بر می گزیند. زمانی باور داشتیم که در میان کسانی که تحصیلات و تربیت عالی دارند به ندرت طلاق اتفاق می افتد زیرا فرض ما بر این بود که افراد تحصیل کرده به سهولت بی سوادان تن به زناشوئی نمی دهند ، مشکل پسندتر و سختگیرتر از آنان هستند ، کمتر پایبند خرافات هستند، تعصب کمتری می ورزند ، در سنین بالا با دقت و محافظه کاری و برسی تمام جوانب امر دست به اقدام حیاتی می زنند ، آزادمنش تر و باگذشت تر هستند ، دامنه اختلاف شان کمتر تا حد جدائی بالا میگیرد و کمتر می گذارند ستیزه جویی های داخلیشان آشکار شود ، ولی متاسفانه امروزه آمار طلاق فقط در تهران بر خلاف انتظار اعلام داشت که از 5901 مورد طلاق تنها 83 زن و شوهر دارای دانشنامه دکترا و 618 نفر لیسانس مهندسی بوده اند . با اینکه دارندگان تحصیلات عالیه در سنین بالاتری ازدواج می کنند معلوم می شود که ازدواج بسیاری از آنها با مسامحه و عدم دقت و سختگیری های به جا میباشد . متاسفانه آمار دقیقی از دارندگان دانشنامه در جمعیت تهران در دست نیست با قبول این که در هر حال کمتر از یک دهم جمعیت را تشکیل می دهند نسبت طلاق در میان آنها تقریبا به 12 درصد کل طلاق تهران می رسد. ( سلامت فکر در شماره 5 سال یازدهم بهمن 1347 _تحت عنوان " ازدواج بی مطالعه " از دکتر ستوده نیا گزارش میدهد : ! عروس و دامادی پس از انجام مراسم عقد برآن شدند ماه عسل خود را در پایتخت یکی از کشورهای اروپا که به شهر عشاق موسوم است بگذرانند ، موقعی که سوار کشتی بودند ، داماد برای نخستین بار پرده از رویاهای طلائی خود برداشت و گفت " میدانی عزیزم من از شما فقط دو چیز میخواهم یکی اینکه در موقع مراجعت من از اداره غذای لذیذی را حاضر کرده و منتظرم باشی تا آن را باهم میل کنیم و دوم اینکه دو کودک سالم و زیبا داشته باشیم و شما آنها را در آغوش گرم و مهربان خود طوری بزرگ کنی که همیشه به وجود پدر و مادری مثل من و شما مباهات نمایند ."

 این سخنان از ته قلب تازه داماد بیرون می آمد! ولی نوعروس اظهار داشت : اولا باید بدانی که من از بچه بدم می آید و تصمیم گرفته ام که اصلا در زندگی خود بچه دار نشوم ؟ و در باره غذای لذیذ هم فقط دو راه داری یا آشپز استخدام کنی و یا غذای خود را در هتل و رستوران میل نمائی ". این گفتگوی کوتاه کافی بود تا به ریشه تمام آرزوهای طلائی که آن دو نسبت به ازدواج در سر می پروراندند آتش بزند در همان لحظه هر یک احساس کردند آنچه که او دوست دارد مورد تنفر دیگری می باشد ....اغلب ازدواج ها بی مطالعه و بی آنکه طرفین از خصوصیات اخلاقی و روحی همدیگر آگاه باشند صورت می پذیرد غافل از اینکه آنچه که ضامن زناشوئ سعادتمند می باشد درک علائق و خصوصیات اخلاقی همدیگر است که باید در دوره آشنائی و یا نامزدی به دور از عشق آتشین آن دو انجام پذیرد تا پس از اینکه به عقد یکدیگر در آمدند خویشتن را با بیگانه ای روبرو نبینند . البته بهداشت جسمی و اندام زیبا لازمه یک زناشوئی سعادتمند است ولی آنچه که شالوده سعادت زناشوئی را می ریزد ، سازش اخلاقی و هم آهنگی در مسائل کلی به ویژه سلامت و تعادل روانی طرفین می باشد... اغلب زناشوئی ها در نتیجه اختلاف فکری زن و شوهر یا منجر به جدائی می شود و یا به صورت جهنم کشنده در می آید این امر ناشی از حقیقتی است که اغلب ازدواجها بی مطالعه و بی آنکه طرفین از خصوصیات اخلاقی و روحی همدیگر آگاه باشند انجام می پذیرد و در نتیجه سعادت زناشوئی حاصل نمی گردد...

یک درس کلی در زندگی :

در کتاب مارابل مورگان ترجمه صادق آسوده آمده است : طبق نظر یکی از مشاوران ازدواج ؟" مشکل زوجهای امروزی این است که نمی توانند باهم ارتباط کلامی داشته باشند ." ارتباط کلامی ارتباطی است که کلمات ، عقاید و پیام های دو طرف را منتقل می کند . ( در اولین سال ازدواجمان ناگهان سدهایی جلو راهمان ساخته شد . من نمی دانستم که این موانع چگونه بوجود آمدند و چه چیزهایی آنها را بوجود آورده است و چگونه آنها را از بین ببرم . عاقبت ارتباط کلامی ما از بین رفت ، پس از آن ارتباط جنسی ما نیز در یک سراشیبی قرار گرفت ، اگرچه پس از مدتی روابطمان از سر گرفته شد هرگز احساس نکردم سردی روابط ما بهبود یافته باشد . 

قبل از اینکه من با چارلی بتوانیم حرفی بزنیم به شرایط مناسبی نیاز داشتیم که کسی گفته های ما را بپذیرد . من نمی دانستم که مرد نمی تواند با زن غرغرو ارتباط برقرار کند . من باعث شدم که عشق چارلی نسبت به من رنگ ببازد و پایه های ارتباطمان سست شود . نمی دانستم که نیازهای او را چگونه برآورده سازم . وقتی یاد گرفتم نیازهایش را برآورده سازم چارلی ارتباطش را با من آغاز کرد .

وقتی در ازدواج یا هر نوع رابطه ای خطوط ارتباطی باز باشد و هر دو گیرنده و فرستنده باشند امید زیادی است که اگر مشکلی پیش آید بتوان آن را حل کرد . چگونه میتوانید این خطوط را باز نگه دارید ؟ آیا می توانم پیشنهاداتی را در این زمینه بیان کنم ؟

به این چیزها فکر کنید :

از آنجا که من بدون فکر صحبت میکنم سعی من بر این است که یکی از قوانین کلی انجیل را رعایت کنم:" افکارتان را روی چیزهایی که درست و خوب و صحیح هستند متمرکز کنید ، به چیزهای دوست داشتنی و پاک فکر کنید ، فکرتان را به خوبیها معطوف کنید ، خوبی هایی که در وجود دیگران است و به چیزهایی فکر کنید که به خاطر آنها میتوانید خدا را ستایش کنید و از آنها لذت ببرید . من فهمیدم که پیروی از این قانون سخت است اما اگر در کارم موفق شوم بسیار لذت بخش خواهد بود . تنفر ، حسادت ، ترشرویی ، و ترس احساسات منفی هستن . وقتی به خوبی ها آگاهانه فکر کنم نسبت به چارلی و دیگران با مهربانی رفتار میکنم و سعی نمی کنم که شخصیت آنها را خراب کنم . کارلتون بوس گفت : تا مردم پی نبرند که چقدر به آنها اهمیت می دهید برایشان اهمیت ندارد که چقدر میدانید .

هرگاه نمی توانم با همسرم یا فرد دیگری در صحبت را باز کنم بهترین یاری کننده من پرسش است . ممکن است خیلی خودخواهانه به نظر برسد ولی وقتی یک نفر به ما اهمیت میدهد و از علایق ما در زندگی صحبت می کند یا چیزی می پرسد خیلی خوشحال می شویم. وقتی یک نفر سوالی در زمینه مورد علاقه ام از من می پرسد با خود می گویم: " عجب آدم جالبی " وفتی به سوآلاتی جواب میدهم که برایم آشناست لازم نیست به خودم فشار بیاورم زیرا من به راحتی با دقایق و ظرائف زندگی خود آشنا هستم ." وقتی در مورد علائق طرف مقابل از او چیزی میپرسم او به راحتی به ما جواب می دهد این سوآلات نه تنها آغاز گفتگو و رفاقت می شود بلکه باعث می شود بر اطلاعات ما افزوده شود . وقتی من صحبت میکنم ، می دانم که قرار است چه بگویم اما نمی دانم که شخص مقابلم چه چیزی خواهد گفت. دورثی شولا همسر یکی از تعلیم دهندگان دلفین در میامی به من گفت : وقتی همسرم به جایی دعوت می شود، معمولا کنار افراد متشخص می نشیند. او در مورد تخصص آنها از آنها سوآلاتی می پرسد و در پایان با مقدار زیادی اطلاعات به خانه برمی گردد. 

آلبرت انیشتین گفت که پرسیدن سوآل یکی از منابع مهم یادگیری است . او هرگز دست از پرسیدن سوآلات بچه گانه برنداشت . به خاطر داشته باشید که هرچه بیشتر بپرسید بیشتر میدانید و هرچه بیشتر بدانید بهتر تصمیم میگیرید .


مجله سلامت فکر _ شماره مهر 1344

لذت فلسفه ص 179 ویل دورانت 

جامعه شناسی جنائی جلد 2 ص ۸08 دکتر مهدی کی نیا

سعید کیوان پور:شیرانی بیدآبادی