بیست وچهارم ماه مبارک رجب فتح خیبر به دست امیرالمومنین علیه السلام از منظر بزرگان اهل سنت
بسم الله الرحمن الرحیم
در بیست و چهارم ماه رجب سال هفتم هجرت قلعه خیبر به دست مبارک و باکفایت امیرالمومنین صلوات الله علیه فتح گردید و آن زمانی بود که قبل از این واقعه مهم ابوبکر باعده ای از مسلمانان برای فتح خیبر رفت دست خالی و بی نتیجه برگشت ، بعد از او عمر پرچم جنگ را به دست گرفته همراه مسلمانان به قصد فتح خیبر رفت او نیز مانند ابوبکر ناکام و سرافکنده برگشت.
به نقل منابع معتبر اهل سنت ، رسول خدا صلی الله علیه و آله ، در این قضیه نیز مدال افتخار دیگر به امیرالمومنین علیه السلام عطا کرد و فضیلت دیگر از فضایل بی شمار آن حضرت را بیان نموده و فرمودند :« «لاعطین الرایه غدا رجلا یحب الله و رسوله و یحبه الله و رسوله، کرار غیر فرار لا یرجع حتی یفتح الله علی یدیه فاعطاها علیا ففتح علی یدیه ، پرچم را فردا به دست مردی میدهم که خدا و رسولش را دوست میدارد و خدا و رسولش نیز او را دوست میدارند، بسیار حملهکننده و غیر فرار است بر نمیگردد تا این که خداوند با دست او (قلعه را) فتح کند سپس پرچم را به علی (علیه السلام) داد خداوند آن را با دست علی گشود » (سنن بیهقی، ج 9، ص 106 . تاریخ طبری، ج 3، ص 93 . حلیه الاولیاء ، ج 1، ص 62 . ذخائر العقبی، ص 82 ).
این فضیلت امیرالمومنین علیه السلام را که هم فتح خیبر به دست یداللهی او صورت گرفت و هم رسول خدا صلی الله علیه وآله اورا ، محب و محبوب خدا و رسولش معرفی کرد و هم اورا «کرار غیر فرار» لقب داد ، اهل سنت نیز در منابع مختلف تفسیری ، حدیثی و تاریخی خود نقل کرده اند. علاوه برروایت بالا که از منابع اهل سنت نقل شده است ، احمد بن حنبل در مسند خود این فضیلت امیرالمومنین علیه السلام را ، از بیش از سیزده طریق و سند روایت کرده است، از جمله از عبد الله بن بریده نقل کرده که گفت: شنیدم پدرم میگفت در خیبر حاضر شدیم اول پرچم را ابو بکر گرفت (ولی نتوانست کاری از پیش ببرد) برگشت و قلعه برای او گشوده نشد، بعد از آن عمر آن را برداشت او هم نتوانست (کاری انجام دهد) برگشت و قلعه گشوده نشد ، سپس عثمان گرفت باز گشوده نشد مردم، به زحمت و مشقت افتادند .
پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمود: به زودی- و یا فردا- پرچم جنگ را به دست کسی میدهم که خدا و رسولش را دوست میدارد و خدا و رسولش او را دوست میدارند ، او بر نمیگردد مگر این که خدا قلعه را با دست او میگشاید ، شب را با شادی و خوشحالی روز کردیم به امید این که فردا فتح و پیروزی نصیب ما خواهد شد، سپس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ایستاد و پرچم را خواست و مردم در صفشان بودند، و علی (علیه السلام) را خواند، او چشمش درد میکرد ، از آب دهان خود بر چشم علی مالید ( چشم درد او برطرف شد ) و پرچم را به او داد، قلعه به دست علی (علیه السلام) گشوده شد. (مسند احمد بن حنبل، ج 5، ص 353 ).
بخاری و مسلم نیز این روایت را با طرق و راویان مختلف در صحیحشان نقل کرده اند از جمله اینکه : رسول خدا صلی الله علیه وآله روز خیبر فرمود: « فردا این پرچم را به دست مردی خواهم داد که خداوند ( قلعه خیبر را ) به دستهای او خواهد گشود، که خدا و رسولش او را دوست میدارند او نیز خدا و رسولش را دوست میدارد ».
مردم شب را به سر بردند و میگفتند که فردا رسول خدا صلی الله علیه و آله، پرچم را به دست چه کسی خواهد داد؟ چون مردم صبح کردند خدمت آن حضرت آمدند، همه آنها انتظار داشتند ( و آرزو می کردند ) که پرچم به او داده شود ، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: علی بن ابی طالب کجاست؟ گفتند: یا رسول الله چشمانش درد میکند فرمود: کسی را دنبال او بفرستید، چون علی (علیه السلام) آورده شد، آن حضرت آب دهن خود را به چشمان او مالید و برای او دعاء کرد و کاملا خوب شد، گویا این که هیچ دردی نداشت ، سپس پرچم را به علی (علیه السلام) داد. علی (علیه السلام) گفت : آیا آن قدر قتال کنم که همه مثل ما مسلمان شوند ؟
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: حرکت کن و همچنان پیش بران، تا به قلعه آنان درآئی، آن وقت به اسلام دعوتشان کن و واجبات اسلام را بر ایشان شرح ده قسم به خدا ، اگر خداوند یک نفر از ایشان را به وسیله تو هدایت کند برای تو از شتران سرخ مو بهتر است .( صحیح بخاری، ج 4، ص 207 . مسند احمد بن حنبل، ج 5، ص 333 . صحیح مسلم، ج 4، ص 1872).
این روایت را صحیح ترمذی نیز نقل کرده است. (صحیح ترمذی، ج 13 ، ص 171 ). همچنین این روایت را فقیه شافعی ابن مغازلی از طریق جماعتی روایت کرده است ، از جمله شافعی ابن مغازلی در کتاب «المناقب» از سعید بن مسیب از ابو هریره نقل کرده است که گفت: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ابو بکر را به خیبر فرستاد با دست او فتح نشد بعد از او عمر را فرستاد باز هم برای او فتح نشد پیامبر فرمود: پرچم را به دست مردی میدهم که سخت حملهکننده و غیر فرار است، خدا و رسولش را دوست میدارد و خدا و رسولش نیز او را دوست میدارند). پس علی (علیه السلام) را فرا خواند ؛ ولی چشمان او درد میکرد، آب دهن به چشمان او مالید، علی (علیه السلام) چشمان خود را باز کرد گویا هرگز درد نداشته است فرمود: این پرچم را بگیر و حمله کن تا (قلعه خیبر) برای تو گشوده شود.
پس علی (علیه السلام ) به سرعت میرفت و من پشت سر او بودم تا این که سرنیزه خود را در میان آبادی دشمن زیر حصار به زمین فرو برد آن وقت مرد یهودی از بالای حصار مطلع شد و گفت: تو کیستی؟ گفت: علی بن ابی طالب آن مرد یهودی رو به یاران خود کرد و گفت : مغلوب شدید، قسم به خدائی که تورات را بر موسی نازل کرد. راوی می گوید : علی (علیه السلام) بر نگشت تا این که خداوند «قلعه» را بر او گشود[1].
این حدیث را علمای تاریخ مثل محمد بن یحیی ازدی، ابن جریر طبری، واقدی، محمد بن اسحاق، ابو بکر بیهقی و ابو نعیم اصفهانی و اشبهی در کتابهای خود از: عبد الله بن عمر، سهل بن سعد، سلمه بن اکوع، ابو سعید خدری و جابر بن عبد الله انصاری نقل کردهاند که: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ابو بکر را با مهاجرین با پرچم خود فرستاد (و رنگ آن پرچم سفید بود) او (بدون این که قلعه را فتح کند) برگشت و قومش را سرزنش و ملامت میکرد و آنها نیز ابو بکر را سرزنش و ملامت میکردند.
تا این که عمر را فرستاد و او نیز (بدون این که کاری از پیش ببرد) برگشت در حالی که یاران خود را میترساند و یارانش نیز او را میترساندند و این موضوع برای رسول خدا صلی الله علیه وآله ، ناگوار بود فرمود : پرچم را فردا به دست مردی میدهم که خدا و رسولش را دوست میدارد و خدا و رسولش نیز او را دوست میدارند، بسیار حملهکننده و غیر فرار است بر نمیگردد تا این که خداوند با دست او (قلعه را) فتح کند سپس پرچم را به علی (علیه السلام) داد خداوند آن را با دست علی گشود .( سنن بیهقی، ج 9، ص 106. تاریخ طبری، ج 3، ص 93 ).
فتح خیبر و شکست یهودیان از وقایع مهم تاریخ اسلام بود و باعث خوشحالی رسول خدا صلی الله علیه وآله شد . در روز فتح خیبر جعفربن ابی طالب علیهما السلام برادر بزرگوار امیرالمومنین صلوات الله علیه ، بعد از سالها مهاجرت در حبشه از آنجا به مدینه برگشت ، رسول خدا صلی الله علیه وآله از آمدن جعفر نیز ، بسیار خوشحال شد ؛ لذا او را در آغوش گرفته بین چشم او را بوسید و فرمود : نمی دانم به کدام یک بیشتر خوشحال باشم به آمدن جعفر( پسرعمویم ) یا به فتح خیبر ؟!.( الخصال ، ج1 ، ص 77 ).
[1] ( 1) المناقب، ص 181.