بررسی تاثیر بازی بر ارتقاء پیشرفت تحصیلی دانش آموزان

27 آذر 1401 - خواندن 4 دقیقه - 295 بازدید

بازی در عین این که وسیله سرگرمی است, جنبه آموزندگی و سازندگی نیز دارد در برخی موارد اشتغال کودک به بازی بیش از ارزش خواندن کتاب است. کودکان در خلال بازی ها به ویژه بازی های آموزشی, به مفاهیم جدیدی دسترسی پیدا می کنند و مهارت بیشتر و بهتری را کسب می نمایند[1]. آنان به کمک بازی تجارب ارزنده ای به دست می آورند. در حین بازی مطالب آموختنی، بدون فشار و با میل و رغبت فراگرفته می شود. به همین دلیل برخی از مربیان دست اندرکاران تعلیم و تربیت معتقدند که هرگونه مطالب درسی را باید فقط همراه با بازی به کودک آموخت و اصولا بهتر است ساعات رسمی دروس مدارس ابتدایی را به ساعات بازی های خلاق و آموزنده تبدیل کرد. توجه به فرمایش امام صادق (ع) که می فرمایند:(کودک در هفت سال اول بازی کند)نشان دهنده این است که بازی کودکان یک موضوع جدید و تازه ای نیست بلکه از زمان های دور موردتوجه بوده است اما امروزه بیشتر موردتوجه قرارگرفته است حتی در فرهنگ های انسان های باستان ما شاهد پدیده بازی کودکان هستیم به طورکلی درگذشته نه چندان دور که تصور بزرگ سالان از کودک بزرگ سال کوچک شده بود. یعنی کودک را مینیاتور آدم بزرگ سال می دانستند بسیاری از مردم به اهمیت بازی در رشد کودکان توجه نداشتند و از بچه انتظار داشتند که همانند بزرگ سالان کاری انجام دهند و بازی را فعالیتی بیهوده می پنداشتند مگر در بعضی از خانواده ها نیازی به کار کردن وجود نداشت البته این خانواده ها نیز به بازی به عنوان وسیله تفریح و سرگرمی نگاه می کردند و حتی بزرگ سالان هم به بازی کودکان می پرداختند درعین حال عوام نیز بازی های برای خود داشتند و شاید بتوانیم بگوییم علت اصلی این بازی ها بیشتر تخلیه تنش ها و جنبه آرام بخش آن بوده است. به هرحال این بازی ها در حفظ سلامت روانی، حفظ هویت، رشته عواطف و بهبود روابط اجتماعی تاثیر مهمی بر این افراد داشته است همراه با صنعتی شدن جوامع، بازی های کودکان با بزرگ سالان تفاوت پیدا کرد. ازیک طرف شرایط زندگی کاملا دگرگون شده محیط وسیع بازی محدودتر شد و در طبیعت آزاد جنگل های وسیع ییلاقی خانه های بدون مرز تبدیل به خانه های کوچک محدود به کاشانه های بسیار تنگ شد و از طرف دیگر گرفتاری ها و اشتغالات والدین سبب شد تا بتوانند در خانه باقی بمانند از راه تعلیم و تربیت نیز دگرگون شد. کودکان به موسسات خاصی سپرده شدند. این موسسات روزبه روز تلاش کردند تا کار بهتری را ارائه کنند. چون کودکان در سنین پایین قادر به فراگیری علوم نبودند یعنی رد نظریه کودک مینیاتور بزرگ سالان است به این نتیجه رسیدند که باید با کودکان کار دیگری انجام داد [2].

امروزه کودکان در دوره ابتدایی حتی آن هایی که زمینه فرهنگی و اقتصادی خانوادگی شان یکسان است با همدیگر تفاوت های زیادی دارند. تفاوت آن ها به میزان زیادی ناشی از تجارب گوناگونی است که آن ها در طول سالهای قبل از مدرسه، کسب کرده اند، تجاربی که روزانه مانند کوهی رشد ذهنی آنان را یا برانگیخته و یا از پیشرفت آن جلوگیری می کنند. قبلا حافظه خوب را، یکی از بهترین و موثرترین عواملی می دانستند که یک کودک ممکن است داشته باشد. اکنون به سبب تغییرات گسترده ای که دربرنامه های درسی مدارس به وجود آمده است به فهمیدن و بینش دانش آموز توجه می شود. از کودک خواسته می شود که مطالب را تجزیه وتحلیل کرده، مقایسه نموده و به نتیجه برسد به طور خلاصه اینکه کودک به جای حفظ کردن صرف باید تفکر کند[3].