دادن علم و رسیدن به معلوم

3 دی 1403 - خواندن 2 دقیقه - 72 بازدید


[مولانا]

ما آتش عشقیم که در موم رسیدیم - چون شمع به پروانه مظلوم رسیدیم

یک حمله مردانه مستانه بکردیم - تا علم بدادیم و به معلوم رسیدیم

در منزل اول به دو فرسنگی هستی - در قافله امت مرحوم رسیدیم

آن مه که نه بالاست نه پست است بتابید - وان جا که نه محمود و نه مذموم رسیدیم

تا حضرت آن لعل که در کون نگنجد - بر کوری هر سنگ دل شوم رسیدیم

با آیت کرسی به سوی عرش پریدیم - تا حی بدیدیم و به قیوم رسیدیم

امروز از آن باغ چه با برگ و نواییم - تا ظن نبری خواجه که محروم رسیدیم

ویرانه به بومان بگذاریم چو بازان - ما بوم نه ایم ار چه در این بوم رسیدیم

زنار گسستیم بر قیصر رومی - تبریز ببر قصه که در روم رسیدیم (1)

. . .

دامن دانش گرفته زیر دندانها ولیک کلبتین عشق نامانده درو دندانه ای (2)

***

[یزدانپناه عسکری]

علم و دانشی که پس از تهیه آن در «جریده لا» ثبت شده است. گذر از تصورات و ادراکات روزمره.

_______

1 - کلیات دیوان شمس تبریزی ، مولانا جلال الدین محمد بلخی به کوشش دکتر ابوالفتح حکیمیان – تهران: انتشارات پژوهش 1383 - غزل 1481

2 - همان، غزل 2789