تغییر چشمه وجودی آدمی

12 آذر 1403 - خواندن 3 دقیقه - 224 بازدید




[مولانا](1)

(دیوان کبیر شمس غزل 639)

آن سرخ قبایی که چو مه پار بر آمد - امسال درین خرقه زنگار برآمد

آن ترک که آن سال به یغماش بدیدی - آن است که امسال عرب وار برآمد

آن یار همان است اگر جامه دگر شد - آن جامه به در کرد و دگر بار برآمد

آن باده همان است اگر شیشه بدل شد - بنگر که چه خوش بر سر خمار برآمد

ای قوم گمان برده که آن مشعله ها مرد - آن مشعله زین روزن اسرار برآمد

این نیست تناسخ، سخن وحدت محض است - کز جوشش آن قلزم ز خار برآمد

یک قطره ازآن بحر جدا شد که جدا نیست - کآدم ز تک صلصل فخار برآمد

رومی پنهان گشت چو دوران حبش دید - امروز درین لشکر جرار برآمد

گر شمس فروشد به غروب او نه فنا شد - از برج دگر آن مه انوار برآمد

گفتار رها کن بنگر آینه عین - کان شبهه و اشکال ز گفتار بر آمد

شمس الحق تبریز رسیده است مگوئید - کز چرخ صفا آن مه اسرار برآمد

. . . .

(دیوان کبیر شمس غزل 650)

آن سرخ قبایی که چو مه پار بر آمد - امسال درین خرقه زنگار برآمد

آن ترک که آن سال به یغماش بدیدی - آن است که امسال عرب وار برآمد

آن یار همان است اگر جامه دگر شد - آن جامه بدل کرد و دگر بار برآمد

آن باده همان است اگر شیشه بدل شد - بنگر که چه خوش بر سر خمار برآمد

شب رفت، حریفان صبوحی! به کجایید - کان مشعله از روزن اسرار بر آمد

رومی پنهان گشت چو دوران حبش دید - امروز درین لشکر جرار برآمد

شمس الحق تبریز رسیده است بگویید - کز چرخ صفا آن مه انوار برآمد *

***

[یزدانپناه عسکری]

نفس قرین مانع سیر کمال آدمی: لشکر جرار نفس ، عیار در جنگ و فرآیند بانگ بر آوردن در ذهن ؛ دستبرد و ته نشست (حما) آشکار نیروی حیات و تغییر چشمه وجودی و حیاتی آدمی (مسنون) و صلصال ، فاخته وار .

_______

1 - مولانا جلال الدین محمد بلخی (مولوی)، دیوان کبیر شمس، طلایه - تهران، چاپ: اول، 1384. غزل 639 ، 650

* - همچنین نک به: غزلیات شورانگیز شمس تبریزی، مولوی، به انتخاب : فریدون کار، با مقدمه : لطفعلی صورتگر – (هر لحظه به شکلی بت عیار بر آمد - دل برد و نهان شد)