درآمدی بر نقد روانشناختی
در سال های اخیر، به ویژه پس از انقلاب مشروطه و ارتباط اهالی قلم با آثار ادبی غرب، توجه به مباحث نقد ادبی گسترش یافته است؛ در رابطه با نقد ادبی، تعاریف مختلفی مطرح شده است؛ از آن میان، ابرمز در کتاب فرهنگ اصطلاحات ادبی، نقد ادبیات را این گونه تعریف کرده است: « نقد ادبی، تعریف، توصیف، طبقه بندی، شرح و ارزیابی آثار ادبی است.» (Abramz,1971:36)
با وجود این، یافتن ملاک های واحد برای تحلیل آثار ادبی امری بسیار دشوار است به همین دلیل مکاتب و نظریات ادبی مختلفی به وجود آمده اند که هر یک اثر ادبی را از منظر و دیدگاه خاص خود مورد بررسی قرار می دهند. همچنین برخی از پژوهشگران از روش ترکیبی در نقد ادبی بهره می گیرند و سعی بر آن دارند تا با استفاده از دو یا چند نظریه در نقد ادبی، به بررسی جامع از یک اثر ادبی دست پیدا کنند.

از سویی دیگر، تاثیر مثبت نقد ادبی را بر درک خوانندگان نمی توان نادیده گرفت. نقد آثار ادبی، سبب می شود آثار ضعیف و سست از آثار فخیم شناسایی و به مخاطب معرفی شوند، هم چنین خواننده ای که به دانش نقد ادبی، مجهز باشد؛ با دید وسیع تر و جامع تری نسبت به دیگر خوانندگان، به مطالعه آثار ادبی خواهد پرداخت و همین موضوع، سبب پرورش و پویایی ادبیات می شود. ( زرین کوب، 1369: 11-17 )
یکی از رویکردهای مهم در نقد ادبی، نقد روان شناختی است. نقطه آغاز نقد روان شناختی را می توان در فعالیت های روانکاوانه زیگموند فروید، پدر علم روان شناسی در قرن نوزدهم جست و جو کرد. نقد روان شناختی با بررسی لایه های روانی متون ادبی و با تکیه و تاکید بر نظریات بعد از فروید، عموما به دنبال بررسی روان شناسانه مراحل مختلف تکوین اثر ادبی است. در این میان، شخصیت شاعر و نویسنده نیز مورد نقد روان شناختی قرار می گیرد و زوایای روانی و شخصیتی وی مورد کنکاش و بررسی قرار می گیرد.
همچنین نقد روان شناختی آثار ادبی، می تواند میزان و چگونگی تاثیر خالقان آثار ادبی را بر الگوهای غالب در جامعه مشخص کند و خوانش نوین از پدیده های اجتماعی و فرهنگی به دست دهد. بی شک، بررسی جامع و کامل ادبیات، ناگزیر از توجه کامل به زوایای روحی و روانی متن است، چنان که در بیان اهمیت نقد روان شناختی، آن را مهم ترین و رساترین شاخه در نقد ادبی دانسته اند. ( شمیسا،1370: 251)
