دگردیسی فرهنگ و رفتار سازمانی؛ از رفتار ضد کرگدنی تا فرهنگ داده محور
در اقلیت خاصی از سازمان ها، مدیریت ارشد، تصمیمات را پشت درهای بسته می گیرند و هنگامی که کار از کار گذشت و اشتباه بودن آن تصمیم یا تصمیمات روشن شد هیچ کس مسئولیت آن را به عهده نمی گیرد.
بخش هوشمندی مجله اکونومیست
هیچ افسانه ای درباره تصمیم گیری وجود ندارد. مهارتی یاد دادنی و یادگرفتنی است که تقریبا همه پتانسیلش را دارند.
سیدنی فینکل اشتاین
داده محورترین حیوان کدام است؟ افعی Adder
کم داده محور ترین حیوان کدام است؟ کرگدن Hippo
«نظر شخصی با هزینه بالا[1]» که حروف اول مخففش در زبان انگلیسی کلمه «کرگدن» را تداعی می کنند بدان معناست که فردی با سابقه بسیار بالا در سازمان که فقط و فقط به عقیده خودش ایمان و اعتقاد دارد تصمیمی را می گیرد که همه سازمان تا مدتی زیاد باید هزینه اش را تقبل کنند. Hippoها یا همان کرگدن ها تبعات مرگباری برای کسب و کار دارند و به نوعی آنتی تز «داده– محور- بودن» هستند. آن ها معتقدند همه چیز را از همه بهتر می فهمند و کج فهمی هایشان را به حساب عقل کل بودنشان می گذارند. آنها به زمان و مکان و شرایط خاص کاری ندارند و برای همه چیز نسخه می پیچند. هنگامی که سازمان از آن ها راهکاری میخواهد به جای آنکه به داده ها رجوع کنند، «خود» را به عنوان راه حل همه مشکلات نشان می دهند. شما چه طور؟ داده – محور هستید یا کرگدن-محور؟

یک سوال بسیار مهم: چرا نمی توانیم تصمیم هایی شجاعانه بگیریم؟ زیرا...
ما ناسازگار و درگیر تناقضات هستیم[1]
ما چیزهایی را به یاد می آوریم که رخ نداده اند[2]
ما به آن خوبی که فکر می کنیم نیستیم[3]
ما از داده های بد دل نمی کنیم[4]
به داده های نامربوط و نامناسب چنگ میزنیم[5]
ما خسته و گرسنه میشویم[6]
فرهنگ داده محور
بزرگترین مشکلی که در سازمان های در حال دگردیسی و نوآوری ممکن است رخ دهد فرهنگ "همیشه این گونه انجامش می دادیم" است.
گبی بوکو
فرهنگ داده تنها به فناوری ها و کاربستشان بازنمی گردد؛ در اصل این فرهنگ درباره تمام آن چیزی است که هر سازمان، هر تیم و هر فرد را قادر به انجام کارهایی بزرگ می کند گویی که داده ها در نوک انگشتانشان قرار دارند.
ساتیا نادلا
برخی از نکاتی که در تحلیل داده مطرح می کنیم مربوط به انسان و برخی مربوط به فنآوری هستند با این وجود از هر طرف که برویم به مقوله فرهنگ بر می خوریم. فرهنگ روی مسائلی همچون "چه کسی دسترسی دارد؟"، "چه چیزی به اشتراک گذاشته می شود؟" و "چه سرمایه گذاری هایی روی انسان ها و ابزار صورت بگیرد؟" تاثیر می گذارد. از همه این ها مهم تر، فرهنگ به شما نشان می دهد که تصمیم گیرندگان سازمان شما داده محور هستند و یا این که سازمان توسط یک کرگدن هدایت می شود؟
فرهنگ باز و اعتمادگر[7]
هسته رهبری یک سازمان باید به راه هایی بیاندیشد که چگونه اشتراک گذاران داده ها[8] را تشویق کرده و یا مشوق هایی را در اختیار اشخاص و دپارتمان های رشد و توسعه فرهنگ داده های باز و تحلیل ویژه شان[9]بگذارد. جنیفر کاب
بستگی دارد داده ها در سازمان در دسترس چه کسانی قرار بگیرند؟ در دست تحلیلگران هسته مرکزی یا در اختیار تمامی تیم ها؟ در اختیار برخی از تیم ها یا افرادی خاص؟ در دست افرادی خاص یا فردی خاص؟ از همینجا است که بحث فرهنگ پیش کشیده می شود و اهمیت خود را آشکار میسازد. مالکیت داده[10] یکی از مباحث چالشی است که مقوله فرهنگ را به شدت درگیر می کند.
این تازه تمام ماجرا نیست. در وهله اول کارکنان سازمان شما باید از چند منظر به مقوله اعتماد بنگرند. آن ها نه تنها باید به داده ها اعتماد داشته باشند بلکه باید به نحوه استفاده شما از داده ها[11] نیز اعتماد پیدا کنند. آنها باید بدانند در نهایت شما از داده ها در جهت منافع آن ها و منافع شرکت یا سازمان استفاده خواهید کرد. گاهی سلب اعتماد به دلایل دیگری نیز صورت می گیرد به عنوان مثال در یک بیمارستان پزشک متخصصی مایل به ارائه نسخه هایش به بخش اورژانس بیمارستان نبود چرا که فکر می کرد اگر در جایی اشتباه کرده باشد همکارانش او را مسخره خواهند کرد.
بسیار مهم است که در یک سازمان به اشخاص بفهمانیم داده ها ارث پدری و مایملکشان نیستند و باید در اختیار تمام سازمان برای بهره وری بهتر باشند. هر کدام از افراد شاغل در سازمان، باید سازمان را به عنوان یک کل واحد[12]در نظر بگیرند. در یک تحقیق جامع متشکل از 530 نیروی اجرایی، یک سومشان معتقد بودند مشکل سازمان ها با فرهنگ داده -محور دست و پنجه نرم کردن[13] با مقوله امنیت داده ها[14] و محرمانگی است. بازاری ها این نکته را بهتر میفهمند. اگر در مغازه تان بنشینید و در دنیا را به روی خودتان ببندید، این شما هستید که ضرر می کنید.
سازمان های داده- محور بسیار بازتر و شفاف تر[15] از دیگر سازمان ها هستند و داده ها در آن ها دموکراتیزه شده اند. همان گونه که دی جی پاتیل و هیلاری میسون هم قبلا گفته اند «هر کس در سازمان باید تا آخرین جایی که قانون به وی اجازه می دهد، به داده دسترسی داشته باشد.» این دسترسی می تواند در قالب گزارش ها و داشبوردهایی ایستا[16] و یا حتی دسترسی فعال و پویا[17] از جنس ابزارهای هوشمندی تجاری و یا حتی دسترسی به داده های خام باشد. اینجا است که سازمان دیگر باید دست از دلش بردارد و ترس از نشتی اطلاعات به رقبا[18] و سواستفاده در درگیری های سیاسی[19] و... را به فراموشی بسپارد. در دست داشتن انبوهی از داده ها هنگامی که سازمان هدف مشخصی ندارد به هیچ دردی نخواهد خورد. همانطور که در کتاب معروف لوئیس کارول - آلیس در سرزمین عجایب نیز به خوبی توضیح داده شده است.
آلیس: ببخشید، ممکن است به من بگویید کجا باید بروم؟
گربه: بستگی دارد به کجا بخواهی بروی.
این یک قانون طلایی درباره همه سازمان هاست. بی هدف و تا وقتی خودتان نمیدانید، به هیچ جا نخواهید رسید. به سمت هدف حرکت کنید و از اشتباه نترسید. جیمز جویس میگوید: اشتباهات دروازه های اکتشافات هستند.
فرهنگ ضد کرگدنی[20]
کرگدن ها در زمره خطرناک ترین حیوانات آفریقا قرار می گیرند. اتاق های کنفرانس هم همینطور!
جاناتان روزنبرگ
کرگدن ها از اساس ضد داده محور بودن هستند. آنها تصمیمات را تنها بر مبنای شهود و با تکیه بر تجارب و شهامتشان می گیرند. آن ها هرگز معنای داده محور بودن را نخواهند فهمید. یک رویکرد این است که نیمه پر لیوان را ببینیم و از آنها برای 50 درصد تصمیمات درستی که ممکن است بگیرند تشکر کنیم. و در غیر این صورت و تکرار زیاد خطاهایشان که منجر به تصمیم گیری های ضعیف می شود راه خروج را به ایشان نشان دهیم. فقط مواظب باشید کرگدن آن قدر بزرگ نباشد که داستان، برعکس شود و او راه خروج را به شما نشان دهد! چون همان طور که می دانید، کرگدن ها در نقاط حساس سازمان مشغول هستند و معمولا سال ها تجربه( به زعم خودشان ارزشمند) دارند و هیچ چیز را به جز عینک خودشان قبول ندارند. البته ذکر یک نکته ضروریست. هنگامی که تصمیمی نوآورانه را برای اولین بار اتخاذ می کنید یا به هیچ وجه دسترسی به داده یا مجموعه داده ها ندارید کرگدن ها خیلی هم به کارتان می آیند ولی اگر این دسترسی وجود دارد بهتر است به داده ها بیشتر اعتماد کنید.
یکی از دلایل شکست های پی در پی پروژه ها در شرکت ها یا سازمان های داده محور این است که تعداد بسیار زیادی از پروژه های داده با استراتژی سازمانی همسو نیستند. یک استراتژی سازمانی می بایست خیلی هم پیچیده نباشد. پروژه هایی که نمی توانند به سادگی با اهداف استراتژیک لینک گردند، نسبت به پروژه هایی که به سادگی با اهداف سازمانی لینک می شوند، می بایست از اولویت کمتری برخوردار گردند. یکی از دلایل خروجی ضعیف بسیاری از پروژه های مدیریت داده، استفاده از افراد و یا گروههایی است که توان لازم جهت تصمیم گیری موثر در حوزه مدیریت داده را در طول پروژه ندارند و در مقابل تصمیمات خود نیز پاسخگو نیستند. تعداد زیادی از پروژه های داده بر روی اهدافی تمرکز می نمایند که در حال حاضر خارج از توانمندی سازمانی است. بسیاری از سازمانها سعی می کنند از فناوری ها و یا روش هایی استفاده نمایند که زیرساخت آن در سازمان وجود ندارد یا به درستی ایجاد نشده است. ما باید ابتدا شیوه چهار دست وپا رفتن را بیاموزیم قبل از اینکه بخواهیم راه برویم، و یاد بگیریم راه برویم قبل از اینکه تصمیم به دویدن بگیریم و در نهایت راه درست دویدن را یاد بگیریم قبل از اینکه بخواهیم در یک مسابقه دو ماراتن شرکت کنیم.
خود اندرسون ویژگی های یک سازمان داده محور را چنین برمی شمارد:

[1] Highest Paid Person’s Opinion
[1] We are inconsistent
[2] We remember things that didn’t happen
[3] We are not as good as we think we are
[4] We won’t give up bad data
[5] We anchor on irrelevant data
[6] We get tired & hungry
[7] Open, Trusting Culture
[8] Data Sharers
[9]Departments that develop and nurture
open, accurate and sharable data and analytics
[10]Data Ownership
[11] How to use Data
[12]As a whole
[13] Struggle
[14]Data Security
[15]More Transparent
[16]Static Dashboards
[17]Dynamic Access
[18]Leaked to competitors
[19] used to fuel political battles
[20] Anti-Hippo Culture
