گوش جان

[دیوان کبیر شمس - غزل 747]
ای طربناکان ز مطرب التماس می کنید - سوی عشرتها روید و میل بانگ نی کنید
شهسوار سوار اسب شادیها شوید ای مقبلان - اسب غم را در قدمهای طربها پی کنید
زان می صافی ز خم وحدتش ای باخودان - عقل و هوش و عاقبت بینی همه لاشیء کنید
نوبهاری هست با صد رنگ گلزار و چمن - ترک سرد و خشک و ادباری ماه دی کنید
کشتگان خواهید دیدن سر بریده جوق جوق - ایها العشاق مرتدید اگر هیهی کنید
سوی چینست آن بت چینی که طالب گشتهاید - این چه عقلست اینکه هر دم قصد راه ری کنید
در خرابات بقا اندر سماع گوش جان - ترک تکرار حروف ابجد و حطی کنید
از شراب صرف باقی کاسه سر پر کنید - فرش عقل و عاقلی از بهر لله طی کنید
از صفات باخودی بیرون شوید ای عاشقان - خویشتن را محو دیدار جمال حی کنید
با شه تبریز شمس الدین خداوند شهان - جان فدا دارید و تن قربان ز بهر وی کنید
***
[هلنا پترووانا بلاواتسکی]
پیش از آنکه جان توان شنیدن یابد، صورت خیال (انسان) باید نسبت به غرش ها چون نجواها، و نسبت به ناله های پیلان مانند وزوز کرم های شبتاب کر شود. پیش از آنکه جان بتواند فهیم شود و به یاد آورد، باید با گوینده ی ساکت چنان درآمیزد، که صورت گل در دست کوزه گر در آغاز کار در ذهن او شکل می گیرد. چون آن زمانی است که جان می شنود، و به یاد می آورد.
و آن گاه با گوش جان سخن آوای سکوت را می شنود.
***
[یزدانپناه عسکری]
سکوت درون پایان ترس و نگرانی و شنیدن با گوش جان است.
_______
1 - مولانا جلال الدین محمد بلخی(مولوی)، دیوان کبیر شمس، طلایه - تهران، چاپ: اول، 1384.
2 - آوای سکوت ، پاره های برگزیده ای از کتاب دریافت های طلایی برای سالکان – نشر اینترنتی دانشگاه حکمت الهی - هلنا پترووانا بلاواتسکی – ترجمه و تحشیه حسین
Theosophical University Press Online Edition, The Voice of the Silence by H. P. Blavatsky, FRAGMENT II. THE TWO PATHS.