دید واضح

[دیوان کبیر شمس - غزل 1095]
داد جارویی بدستم آن نگار - گفت کز دریا برانگیزان غبار
باز آن جاروب را ز آتش بسوخت - گفت کز آتش تو جارویی برآر
کردم از حیرت سجودی پیش او - گفت بی ساجد سجودی خوش بیار
آه بیساجد سجودی چون بود - گفت بیچون باشد و بیخار خار
گردنک را پیش کردم گفتمش - ساجدی را سر ببر از ذو الفقار
تیغ تا او بیش زد سر بیش شد - تا برست از گردنم سر صدهزار
من چراغ و هر سرم همچون فتیل - هر طرف اندر گرفته از شرار
شمعها می ورشد از سرهای من - شرق تا مغرب گرفته از قطار
شرق و مغرب چیست اندر لا مکان - گلخنی تاریک و حمامی بکار
ای مزاجت سرد کو تاسه دلت - اندرین گرمابه تا کی این قرار
برشو از گرمابه و گلخن مرو - جامه کن در بنگر آن نقش و نگار
تا ببینی نقشهای دلربا - تا ببینی رنگهای لاله زار
چون بدیدی سوی روزن درنگر - کان نگار از عکس روزن شد نگار
شش جهت حمام و روزن لا مکان - بر سر روزن جمال شهریار
خاک و آب از عکس او رنگین شده - جان بباریده بترک و زنگبار
روز رفت و قصهام کوته نشد - ای شب و روز از حدیثش شرمسار
شاه شمس الدین تبریزی مرا - مست میدارد خمار اندر خمار
***
[هلنا پترووانا بلاواتسکی]
آن نوری را دریاب که هیچ بادی آن را نمی کشد، آن روشنایی [چراغی] را که بی فتیله و سوخت می سوزد.
***
[یزدانپناه عسکری]
به دید واضح رسیدن و ماهیت جهان را دیدن.
_______
1 - مولانا جلال الدین محمد بلخی(مولوی)، دیوان کبیر شمس، طلایه - تهران، چاپ: اول، 1384.
2 - آوای سکوت ، پاره های برگزیده ای از کتاب دریافت های طلایی برای سالکان – نشر اینترنتی دانشگاه حکمت الهی - هلنا پترووانا بلاواتسکی – ترجمه و تحشیه حسین