دید واضح

1 مرداد 1403 - خواندن 2 دقیقه - 241 بازدید



[دیوان کبیر شمس - غزل 1095]

داد جارویی بدستم آن نگار - گفت کز دریا برانگیزان غبار

باز آن جاروب را ز آتش بسوخت - گفت کز آتش تو جارویی برآر

کردم از حیرت سجودی پیش او - گفت بی ساجد سجودی خوش بیار

آه بیساجد سجودی چون بود - گفت بیچون باشد و بیخار خار

گردنک را پیش کردم گفتمش - ساجدی را سر ببر از ذو الفقار

تیغ تا او بیش زد سر بیش شد - تا برست از گردنم سر صدهزار

من چراغ و هر سرم همچون فتیل - هر طرف اندر گرفته از شرار

شمعها می ورشد از سرهای من - شرق تا مغرب گرفته از قطار

شرق و مغرب چیست اندر لا مکان - گلخنی تاریک و حمامی بکار

ای مزاجت سرد کو تاسه دلت - اندرین گرمابه تا کی این قرار

برشو از گرمابه و گلخن مرو - جامه کن در بنگر آن نقش و نگار

تا ببینی نقشهای دلربا - تا ببینی رنگهای لاله زار

چون بدیدی سوی روزن درنگر - کان نگار از عکس روزن شد نگار

شش جهت حمام و روزن لا مکان - بر سر روزن جمال شهریار

خاک و آب از عکس او رنگین شده - جان بباریده بترک و زنگبار

روز رفت و قصهام کوته نشد - ای شب و روز از حدیثش شرمسار

شاه شمس الدین تبریزی مرا - مست میدارد خمار اندر خمار

***

[هلنا پترووانا بلاواتسکی]

آن نوری را دریاب که هیچ بادی آن را نمی کشد، آن روشنایی [چراغی] را که بی فتیله و سوخت می سوزد.

***

[یزدانپناه عسکری]

به دید واضح رسیدن و ماهیت جهان را دیدن.

_______

1 - مولانا جلال الدین محمد بلخی(مولوی)، دیوان کبیر شمس، طلایه - تهران، چاپ: اول، 1384.

2 - آوای سکوت ، پاره های برگزیده ای از کتاب دریافت های طلایی برای سالکان – نشر اینترنتی دانشگاه حکمت الهی - هلنا پترووانا بلاواتسکی – ترجمه و تحشیه حسین