برهنه در برابر وسوسه خود

[دیوان شمس- غزل 1122] (1)
اندیشه را رها کن اندر دلش مگیر - زیرا برهنهای تو و اندیشه زمهریر
اندیشه میکنی که رهی از زحیر و رنج - اندیشه کردن آمد سرچشمه زحیر
ز اندیشهها برون دان بازار صنع را - آثار را نظاره کن ای سخره اثیر
آن کوی را نگر که پرد زو مصورات - وان جوی را کزو شد گردنده چرخ پیر
گلگونهای کزوست رخ دلبران چو گل - سر فتنهای کزوست رخ عاشقان زریر
خوش از عدم همیپرد این صدهزار مرغ - از یک کمان همیجهد این صدهزار تیر
بیچون و بیچگونه برون از رسوم و فهم - بیدست میسریشد در غیب صد خمیر
بیآتشی تنور دل و معدها فروخت - نان بر دکان نهاده و خباز ما ستیر
از لوح خاک ساده دهد صدهزار نقش - وز جوش خون ماده دهد صدهزار شیر
شییء اللهی بگفتی و آمد ز چرخ بانک - زنبیل برگشا که عطا آمد ای فقیر
زفت آمد آن نواله و زنبیل را درید - از مطبخ خدای نیاید صله حقیر
آنکس که من و سلوی بفرستد از هوا - وانک از شکاف کوه برون میکشد بعیر
وانکو ز آب نطفه برآرد تهمتنی - وانکو ز خواب خفته گشاید ره مطیر
اندر عدم نماید هر لحظه صورتی - تا این خیالیان بشتابند در مسیر
فرمان کنم چو گفت خمش من خمش کنم - خود شرح این بگوید یک روز آن امیر
***
[شمس الدین محمد تبریزی] (2)
من هرگز بد نیندیشم. چه اندیشد خاطری که پاک شود از دیو و وسوسه ی خود؟ هرگز دیو در آن دل نیامده است، پیوسته در او فریشته بوده باشد. تا حق تعالی می فرماید که «من این را خانه ی رحمت خود می کنم. شما کرم کنید، بیرون روید.
***
[یزدانپناه عسکری]
برهنه در برابر وسوسه ذهنی همراه وجودی و ملازم همیشگی آدمی
_______
1 - مولانا جلال الدین محمد بلخی(مولوی)، دیوان کبیر شمس، طلایه - تهران، چاپ: اول، 1384.
2 - مقالات شمس تبریزی ، شمس الدین محمد تبریزی ، تصحیح وتعلیق محمد علی موحد- تهران انتشارات خوارزمی 1369 ص 211
12:269