شرح به سرای سپنج مهمان را دل نهادن همیشگی نه رواست/ رودکی

31 تیر 1403 - خواندن 3 دقیقه - 4860 بازدید

1 به سرای سپنج مهمان را

دل نهادن همیشگی نه رواست

2 زیر خاک اندرونت باید خفت

گر چه اکنونت خواب بر دیباست

3 با کسان بودنت چه سود کند؟!

که به گور اندرون شدن تنهاست

4 یار تو زیر خاک مور و مگس

چشم بگشا، ببین، کنون پیداست

5 آن که زلفین و گیسویت پیراست

گر چه دینار یا درمش بهاست

6 چون ترا دید زردگونه شده

سرد گردد دلش، نه نابیناست

1. سرای سپنج: سپنج: عاریتی، گذرا، ناپایدار؛ سرای سپنج: مهمان خانه. رودکی در جای دیگر می گوید: مهر مفکن بر این سرای سپنج* کین جهان هست بازی نیرنج؛ فردوسی می فرماید: نباید نمودن به بیرنج رنج* که بر کس نماند سرای سپنج// دل نهادن: دل بستن، دلبستگی یافتن، رغبت پیدا کردن، علاقه پیداکردن، علاقه یافتن. فردوسی می گوید: چو آمد بدان چاره جوی انجمن* به رشتن نهاده دل و هوش و تن؛ سعدی می گوید: من که در هیچ مقامی نزدم خیمه ی انس * پیش تو رخت بیفکندم و دل بنهادم// نه رواست: روا نیست// حاصل بیت: روا نیست که مهمان به مهمان خانه دل ببندد. کنایه از این است که آدمی مدت اندکی در این دنیا زندگی می کند، پس نباید دل به آن ببیند. به سخن سعدی: آنچه نپاید، دلبستگی را نشاید.

2. زیر خاک اندرونت: در زیر خاک (کاربرد قدیم)// اکنونت: اکنون تو را // دیبا: لباس ابریشمین است. فردوسی می گوید: بدیبا و گوهر بیاراسته* بسان بهشتی پر از خواسته// حاصل بیت: اگرچه اکنون تو بر دیبای نرم و لطیف خوابیده ای، عاقبت زیر خاک باید بخوابی.

5 و 6: این دو بیت موقوف المعنی است؛ یعنی هرگاه معنای یک بیت، ناقص و برای تکمیل معنای آن، به بیت یا بیت های بعدی نیاز باشد، به آن دو یا چند بیت، موقوف المعانی یا وابسته یا پیوسته می گویند.// گیسو: گیس و گیسو به موی بلند سر گفته می شود. ناصر خسرو می گوید: گیسوی من به سوی من، ند و ریحانست * گر به چشم تو، همی تافته مار آید.// زردگونه: کسی که رویش زرد شده باشد.// حاصل دو بیت: کسی که زلف و گیسوی تو را می پیراید، با اینکه مزد می گیرد، چون تو را زرد رو ببیند، دلسرد می شود؛ زیرا نابینا نیست.