وصف عظمت استاد

3 تیر 1403 - خواندن 3 دقیقه - 332 بازدید



[مولانا جلال الدین محمد بلخی]

غزل 2789

1- پیش شمع نور جان دل هست چون پروانه ای

در شعاع شمع جانان دل گرفته خانه ای

2- با هزاران عقل بینا چون ببیند روی شمع

پر او در پای پیچد درفتد مستانه ای

3- خرمن آتش گرفته صحن صحراهای عشق

گندم او آتشین و جان او پیمانه ای

4- نور گیرد جمله عالم بر مثال کوه طور

گر بگویم بی حجاب از حال دل افسانه ای

5- شمع گویم یا نگاری دلبری جان پروری

محض روحی سرو قدی کافری جانانه ای

6- پیش تختش پیرمردی پای کوبان مست وار

لیک او دریای علمی حاکمی فرزانه ای

7- دامن دانش گرفته زیر دندان ها ولیک

کلبتین عشق نامانده در او دندانه ای

8- سرفرازی شیرگیری مست عشقی فتنه ای

نزد جانان هوشیاری نزد خود دیوانه ای

9- خشم شکلی صلح جانی تلخ رویی شکری

من بدین خویشی ندیدم در جهان بیگانه ای

10- من ز نور پیر واله پیر در معشوق محو

او چو آیینه یکی رو من دو سر چون شانه ای

11- پیر گشتم در جمال و فر آن پیر لطیف

من چو پروانه در او او را به من پروانه ای

12- گفتم آخر ای به دانش اوستاد کائنات

در هنر اقلیم هایی لطف کن کاشانه ای

13- گفت گویم من تو را ای دوربین بسته چشم

بشنو از من پند جانی محکمی پیرانه ای

14- دانش و دانا حکیم و حکمت و فرهنگ ما

غرقه بین تو در جمال گلرخی دردانه ای

15- چون نگه کردم چه دیدم آفت جان و دلی

ای مسلمانان ز رحمت یاریی یارانه ای

16- این همه پوشیده گفتی آخر این را برگشا

از حسودان غم مخور تو شرح ده مردانه ای

17- شمس حق و دین تبریزی خداوندی کز او

گشت این پس مانده اندر عشق او پیشانه ای

***

[یزدانپناه عسکری]

وصف عظمت استاد

6- پس از توضیح مفاهیم پایه که همان فروزان بودن است شروع به توصیف وضعیت استاد می کند و می گوید استاد خردمند و حکیم است اما ظاهرش این را نشان نمی دهد 7- می گوید شمس تبریزی به تمام علوم زمان خود مسلط است اما تمام آن ها را در جریده لا ثبت کرده، عالم بوده اما اکنون به این علم ها کاری ندارد و می گوید این ها حجاب است یا می تواند حجاب باشد .