وصف عظمت استاد

[مولانا جلال الدین محمد بلخی]
غزل 2789
1- پیش شمع نور جان دل هست چون پروانه ای
در شعاع شمع جانان دل گرفته خانه ای
2- با هزاران عقل بینا چون ببیند روی شمع
پر او در پای پیچد درفتد مستانه ای
3- خرمن آتش گرفته صحن صحراهای عشق
گندم او آتشین و جان او پیمانه ای
4- نور گیرد جمله عالم بر مثال کوه طور
گر بگویم بی حجاب از حال دل افسانه ای
5- شمع گویم یا نگاری دلبری جان پروری
محض روحی سرو قدی کافری جانانه ای
6- پیش تختش پیرمردی پای کوبان مست وار
لیک او دریای علمی حاکمی فرزانه ای
7- دامن دانش گرفته زیر دندان ها ولیک
کلبتین عشق نامانده در او دندانه ای
8- سرفرازی شیرگیری مست عشقی فتنه ای
نزد جانان هوشیاری نزد خود دیوانه ای
9- خشم شکلی صلح جانی تلخ رویی شکری
من بدین خویشی ندیدم در جهان بیگانه ای
10- من ز نور پیر واله پیر در معشوق محو
او چو آیینه یکی رو من دو سر چون شانه ای
11- پیر گشتم در جمال و فر آن پیر لطیف
من چو پروانه در او او را به من پروانه ای
12- گفتم آخر ای به دانش اوستاد کائنات
در هنر اقلیم هایی لطف کن کاشانه ای
13- گفت گویم من تو را ای دوربین بسته چشم
بشنو از من پند جانی محکمی پیرانه ای
14- دانش و دانا حکیم و حکمت و فرهنگ ما
غرقه بین تو در جمال گلرخی دردانه ای
15- چون نگه کردم چه دیدم آفت جان و دلی
ای مسلمانان ز رحمت یاریی یارانه ای
16- این همه پوشیده گفتی آخر این را برگشا
از حسودان غم مخور تو شرح ده مردانه ای
17- شمس حق و دین تبریزی خداوندی کز او
گشت این پس مانده اندر عشق او پیشانه ای
***
[یزدانپناه عسکری]
وصف عظمت استاد
6- پس از توضیح مفاهیم پایه که همان فروزان بودن است شروع به توصیف وضعیت استاد می کند و می گوید استاد خردمند و حکیم است اما ظاهرش این را نشان نمی دهد 7- می گوید شمس تبریزی به تمام علوم زمان خود مسلط است اما تمام آن ها را در جریده لا ثبت کرده، عالم بوده اما اکنون به این علم ها کاری ندارد و می گوید این ها حجاب است یا می تواند حجاب باشد .