سه بخش اصلی رای داوری

5 خرداد 1403 - خواندن 8 دقیقه - 914 بازدید

هر رای داور و هر رای دادگاه از سه قسمت تشکیل شده:

  1. مقدمه رای است.
  2. اسباب موجه و جهات و دلایلی که موجب اقناع داور در صدور رای شده است.
  3. نتیجه یا هسته رای یا بخش اجرایی رای که تکلیف دعوا را از حیث قبول یا رد مشخص می­کند.

اگر این فضا در قالب رای رعایت نشود، نشان­دهنده این است که رای یا موجه نیست یا مدلل نیست، پس موجه بودن و مدلل بودن حتما مستلزم رعایت این سه تا بخش است.

نکاتی که در سه بخش رای باید رعایت بشود:

  1. در مقدمه رای داور حتما باید مشخصات طرفین قید شود. یعنی شخصی که شخصیت و اهلیت دارد قید شود. پس معلوم است که اگر شخصی اهلیت ندارد و دعوا را طرح کرده باشد این دعوا درست نبوده که رای صادر کنیم، به عنوان مثال اگر چنانچه فلان شعبه بانک دعوا مطرح کرد، او که شخصیت حقوقی ندارد، تا بخواهیم دعوا را بپذیریم، و اگر علیه یک شعبه بانک دعوا مطرح شد او که اهلیت و شخصیت ندارد که بخواهد از خودش دفاع کند. خارج از داوری هم، فلان شهرداری منطقه تهران علیه شهرداری منطقه دیگر دعوا مطرح می­کند، مگر مناطق شهرداری شخصیت حقوقی دارند؟ به هیچ وجه، این دعوا درست نیست، یا فرض بفرمایید که ادارات کل، غرب تهران، شرق تهران، شمال تهران،  این­ها برای اینکه تقسیم کاری خودشان را انجام بدهند کار مردم به مشکل بر نخورد تقسیمات داخلی انجام دادند. و ما فکر می­کنیم که این تقسیمات داخلی شخصیت ایجاد می­کند، این اشتباه است.
  2. نمایندگان قانونی هم باید اسمشان در رای نوشته شود. منظور از نمایندگان قانونی؛ مدیران نیستند، روسا هم نیستند، چون بعضی وقت ها فکر می­کنیم که حتما باید اسم شرکت را که نوشتم،  اسم مدیر عامل را هم باید بنویسم، هیچ ضرورتی ندارد، فایده هم ندارد، کما اینکه دوستانی که دادخواست می­نویسند، چه اصراری دارند برای اینکه اگر نوشتند خواهان فلان شرکت، اسم مدیر عامل را هم بنویسند، فایده­اش چیست؟ مگر قرار است به آنها ابلاغ شود! آنها که ذی­النفع و ذی­سمت در دعوا نیستند که ابلاغ باید به آنها انجام شود، و از طرف دیگر مگر آن رئیس یا مدیر همیشه رئیس و مدیر باقی می­مانند؟ بنابراین نوشتن نام روسا و مدیران در متن دادخواست و متن رای هیچ ضرورتی ندارد.
  3. در مقدمه بعد از این که خواسته را گفتیم باید خلاصه ادعا خواهان را بگوییم، خلاصه ادعا خوانده را هم بگوییم، اگر بتوانیم نقل قول مستقیم کنیم چه بسا بهتر است، استدلال­های طرفین را هم بنویسیم، دلیل خواهان چه هست؟ دلیل خوانده چیست؟ هر اقدامی که داور انجام داده در این بند آورده شود، مواردی مثل:کارشناسی، استماع شهادت شهود، تحقیق محلی، هر آنچه که انجام داده،

آیا داور می­تواند استماع شهادت شهود کند؟ داور می­تواند از مراجع دولتی و عمومی استعلام بکند؟ می­گوید کارشناسی، شهادت شاهد خبره، وقتی ما می­توانیم شهادت شاهد خبره را بگیریم به تبع اولی می­توانیم شهادت شهود را هم بگیریم آیا از مرجع دولتی می­توان استعلام کرد؟ خیر به هیچ وجه.

  1. ذکر اسباب موجه و جهات و دلایلی که موجب اقناع داور در صدور رای شده است از ضروریات رای است

یعینی باید بگوییم که ادله ها چی هستند؟ دلیل من داور چیست؟ قانون هست یا نیست اصول است یا نیست عرف است یا نیست؟ این­ها باید در رای بطور کامل آورده شود. لذا اسباب موجهه موضوعی و حکمی را هم بیاوریم.
5- آوردن نتیجه یا بخش اجرایی رای نیز بخش آخر رای است که همان نتیجه و حکم داوری که در قالب اجبار و الزامات رای است. و حکم صادر می­کنیم که خوانده چه بشود، خواهان چه بشود که این همان هسته رای است و بخش اجرایی که بسیار هم مهم است.آیا رای داور مشمول اعتبار امرمحکوم بها است؟آیا رای داور مشمول این موضوع می­شود راجع به اعتبار هم محکوم بها یا خیر به ما گفتند که حکم اعتبار هم محکوم بها می­شود؟ بله می­شود. بند 6 ماده 84 اگر یک حکم قطعی صادر بشود آن خواهان دیگر نمی­تواند علیه آن خوانده همان خواسته را مطرح بکند، اگر مطرح کرد در پرونده دوم چه رای صادر می­شود؟ قرار رد دعوا پرونده اول حکم قطعی داریم پرونده دوم به لحاظ وحدت سبب وحدت خواهان خواسته وحدت خوانده قرار رد دعوا صادر می­شود. بعد به ما گفتند تنها قراری که محکوم بها دارد قرار سقوط دعوا است. یعنی اگر در یک پرونده اولی قرار سقوط دعوا صادر بشود در پرونده دوم هم همین دعوا مطرح بشود به قاضی می­گوید؛ آقای قاضی من ایراد اعتبار هم محکوم بها دارم، خب استناد شما چیست؟ این ایراد از کجا آمده؟ بند6 ماده 84. بند 6 حکم عنوان شده، این قرار سقوط دعوا می­تواند یک چیز دیگری هم باشد، چی؟ می­تواند گزارش اصلاحی باشد. اگر در یک پرونده­ای گزارش اصلاحی صادر شد، دوباره همان دعوا مطرح بشود در این پرونده دوم باز ایراد امر محکوم بها مطرح می­کنید.  این کار را می­کنید شما؟ به هیچ وجه. ولی اگر مبنایی یاد می­گرفتیم این بلا سرمان نمی­آمد.
رای داوری هم همین وضعیت را دارد. اگر داور رای صادر بکند همین خواهان علیه همین خوانده، همین خواسته را بیاورد در دادگاه نمی­توانید بگویید آقای قاضی تو صالح نیستی، می­توانید بگویید؟
خیر، صالح است، چون داوری دیگر وجود ندارد، داوری با آن رای داوری زوال پیدا کرده پس دادگاه صالح به رسیدگی است، اما در رسیدگی مشکلی وجود دارد، نمی­توانیم بگوییم ایراد امر محکوم بها، چرا؟
چون در بند 6 حکم دادگاه را دارد، پس با چه مبنایی دفاع بکنیم؟ و این اثر را از بین ببریم، تا منجر به صدور رای دوم در پرونده دوم نشود.
به نظر شما اگر در حین دادرسی یکی از اسباب سقوط تعهدات اتفاق بیافتد، استرداد دعوا به طور کلی یا ابراع زمه خوانده یا تبدیل تعهد، اقاله و یا هر چیزی دیگری که موجب سقوط تعهد می­شود، قاضی باید چه رایی صادر بکند؟

  • قرار سقوط دعوا در حین دادرسی اگر سببی حادث بشود.
  • اما اگر این سبب سقوط دعوا قبل از تقدیم دادخواست، اتفاق می­افتاد، قاضی باید چه رایی صادر می­کرد؟ حکم بر بی­حقی خواهان.
  • در زمان تقدیم دادخواست او حق داشت دعوا اقامه مطرح بکند اما در نهایت حق تسلط بر آن خواسته را ندارد، اگر من قاضی بررسی بکنم این خواهان دلیل ندارد، یا خوانده دو تا شاهد آورد که قبل از تقدیم دادخواست پرداخت کرد، وفا کرد، قاضی بایستی چه رایی صادر بکند، حکم بر بی­حقی خواهان. قبل از تقدیم دادخواست اگر حق از بین رفته باشد، حکم، اما در حین دادرسی حق از بین رفته باشد،  قرار سقوط دعوا.

چه نتیجه­ایی می­خواهم بگیرم، وقتی گزارش اصلاحی در پرونده اول صادر می­شود،  وقتی قرار سقوط دعوا در پرونده اول صادر می­شود، وقتی رای داور در پرونده اول صادر می­شود، به معنای زوال دعوا و حق است. اگر مجددا همان دعوا مطرح بشود به جای اینکه به استناد بند 6 ماده 84 قرار رد دعوا صادر بشود، دادگاه باید حکم بر بی­حقی خواهان صادر بکند و این حرف درست است.