تعامل میان جنبه های اعتماد و عملکرد سازمان

21 بهمن 1401 - خواندن 4 دقیقه - 905 بازدید

بسیاری از محققان معتقدند اعتماد به طور کلی اطمینان و خوش بینی نسبت به وقوع حوادث، یا اطمینان داشتن به دیگران بدون وجود دلایل اجباری است.در حقیقت اعتماد، باور ما به این امر است که دیگران همان کاری را انجام می دهند که ما از آن ها انتظار داریم ، بدون اینکه آن ها تحت نظارت باشند.به طور خلاصه :

 اعتماد به معنی اعتقاداتی است که افراد در مورد رفتار آینده گروه مقابل دارند. هرچه گروه الف ، اعتقاد بیشتری داشته باشد که گروه ب در روابط به تعهداتش عمل می کند (که این امر نشان دهنده حسن نیت و صلاحیت گروه ب است )،گروه الف به گروه ب، اعتماد بیشتری خواهد کرد .
سه جریان گسترده در ادبیات اعتماد وجود دارد:  نخست اعتماد درون سازمانی : یعنی به عنوان یک پدیده درون سازمان، مثل اعتماد بین کارکنان و سرپرستان یا مدیران، یا میان همکاران.  دوم، اعتماد میان سازمانها؛ یعنی یک پدیده میان سازمانی . سوم، اعتماد میان سازمان ها و مشتریانشان که به عنوان یک مفهوم بازاریابی مطرح می شود.


 باتلر و کانترل (1984) صداقت ،صلاحیت ، ثبات،وفاداری وصراحت را به عنوان عناصر کلیدی اعتماد می شناسند. به طور کلی اعتماد و فرایند اعتماد را به عنوان یکی از پایه های اساسی توسعه فردی توصیف کرده اند.اعتماد، اطمینان پایدار مبتنی بر صداقت ، توانایی یا شخصیت یک فرد است . اعتماد به عنوان تمایل یک فرد برای قرار دادن خود در موقعیتی از آسیب پذیری بالقوه برای شخص دیگری، تعریف شده است .  از دیدگاه مک آلیستر (1995)، اعتماد به دو دسته طبقه بندی می شود: اعتماد عاطفی و اعتماد شناختی . به باور دویچ (1960)،اعتماد عاطفی ،رابطه ای شبیه عشق و دوستی است که در آن سرمایه عاطفی صورت می گیرد. ابراز علاقه واقعی و نگران رفاه دیگری بودن، اعتقاد به مقدس بودن چنین روابطی و همچنین اعتقاد به اینکه این احساسات دو طرفه است از عناصر اعتماد عاطفی به شمار می روند . 
اعتماد عاطفی با منشا احساسی ، در روابط دو طرفه شکل می گیرد و شامل روابط محبت آمیز میان افراد می شود. اعتماد شناختی ،اساس منطقی و عقلی دارد و به این معنی است که افراد نسبت به یکدیگر،در چه زمینه ای و تحت چه شرایطی اعتماد می کنند.
این نوع اعتماد بر پایه مدارکی مستند، مبتنی بر قابلیت اعتماد دیگری نظیر توانایی ، مسئولیت پذیری و شایستگی بنا شده است . افرادی که به همکاران خود اعتماد دارند و احساس همبستگی عمیقی با آن ها دارند، نسبت به همکارانشان و کار آن ها ملاحظه و اهمیت بیشتری قائل هستند و به آنها کمک می کنند تا وظایف خود را بهتر انجام دهند. علاوه بر این، اعتماد سازمانی باعث می شود در بین کارکنان احساس عدالت، توجه و حمایت سازمان از آن ها ایجاد شود و کارکنان مطمئن باشند که سازمان در تعامل با آنها فرصت طلبانه عمل نمی کند؛ هم چنین در این شرایط،کارکنان باور دارند که سازمان از آن ها مراقبت می کند و نسبت به مسائل آن ها حساس است.چنین کارکنانی علاقه زیادی به مشارکت و قبول مسئولیت در زندگی سازمانی دارند. این کارکنان با کمک مشتاقانه به دیگران، به ویژه آنان که مشکلاتی مرتبط با کار دارند،سبب می شوند عملکرد کلی سازمان بهبود یابد.احتمالا این کارکنان در صورت لزوم قادرند بیش از حد مرسوم کار کنند،دارای وجدان کاری زیاد هستند، کمتر از شرایط سخت کاری شکایت میکنند مبادرت به انجام اقداماتی می نمایند که تصویر سازمان را در اجتماع بهبود بخشند.علت چنین فعالیت هایی این است که چنین کارکنانی به سازمان، همکاران و مدیران خود اعتماد دارند و سازمان را پشتیبان خود دانسته و در واقع خود را از سازمان جدا نمی دانند. سینگ و اسریواستاو(2009)رابطه بین اعتماد بین فردی و رفتار شهروندی سازمانی را بررسی کردند و دریافتند فراوانی تعاملات بین افراد، ثبات و صلاحیت، پیش بینی کننده های مهم اعتماد بین فردی هستند و اعتماد بین فردی به طور مثبتی با رفتار شهروندی سازمانی ارتباط دارد.