سعید کیوان پور :شیرانی بیدآبادی
361386 : Researcher ID نویسنده و پژوهشگر (محقق) مبانی جرم شناسی و روانشناسی Author and resear
153 یادداشت منتشر شدهاهمیت حماقت در پژوهش های علمی : The importance Of stupidity in scientific research
The importance Of Stupidity in scienti flc research ...
اهمیت حماقت در پژوهش های علمی؟
Martin A. Schwartz University of
Virjinia Journal Of Cell Science April 2008
ترجمه کورش سرتیپی! !
به تازگی یکی از دوستان قدیمی ام را پس از مدتها ملاقات کردم . آشنایی و دوستی ما به زمانی که هر دو دانشجویان دکترا البته در دو رشته مختلف دانشکده علوم بودیم باز می گردد . او بعدا ترک تحصیل کرد و به دانشکده حقوق هاروارد رفت و اکنون وکیل ارشد یک سازمان محیط زیستی مهم است . پس از مدتی ، گفتگو به اینکه چرا ترک تحصیل کرده بود ، کشیده شد . با کمال تعجب گفت به دلیل اینکه احساس حماقت میکرد ، ترک تحصیل کرده است . پس از یکی دوسال تحمل هر روزه این احساس ، دیگر کاسه ی صبرش لبریز شده بود .
من او را جزو باهوشترین افراد به حساب میآوردم و البته شغل فعلی او این دیدگاه مرا تایید میکند . حرف او مرا به فکر فرو برد، تا اینکه یک روز چیزی در ذهنم جرقه زد . ؟ عمل باعث می شود که من نیز احساس حماقت کنم . با این تفاوت که به آن عادت کرده ام . در حقیقت آنقدر به این موضوع عادت کرده ام که به طور جدی به دنبال فرصتهای جدیدی میگردم که باز احساس حماقت کنم . من حتی فکر میکنم که قرار است اینگونه باشد . ! بگذارید توضیح دهم ...<>
یکی از دلایلی که ما علوم تجربی را در دبیرستان دوست داشتیم این بود که در آن درسها شاگردان خوبی بودیم . البته این تنها دلیل نبود ، حتمآ دلایلی مانند شوق یافتن چیزهای جدید و درک جهان هستی پیرامونمان نیز در آن دست داشتند . خوب عمل کردن در درسهای دبیرستان به این معنی است که جواب درست را در امتحانات بیابیم . اگر جوابها را بدانیم در درسها خوب عمل میکنیم و احساس خوب باهوش بودن به ما دست میدهد . در دوره دکترا ، که باید در آن پروژه تحقیقاتی انجام دهیم وضع کاملا متفاوت است . برای من که کاری شاق بود . چگونه می توانستم سوآلاتی طرح کنم که به کشفیات مهمی بینجامد ، چگونه آزمایشهایی را طراحی و تفسیر کنم که نتایج کاملا قانع کننده ای داشته باشند . چگونه مشکلات را پیش بینی کرده و برای آنها چاره ای بیاندیشیم . یا اگر مشکلی پیش آمد آن را حل کنم ؟ پروژه دکترای من تا حدودی میان رشته ای بود و هر بار که به مشکلی بر میخوردم به استادی که در آن زمینه تخصص داشت مراجعه میکردم . یادم می آید که یک روز "هنری تاوب" Henry Tsube ( که دوسال پس از این واقعه برنده جایزه نوبل شد ) به من گفت نمیداند سوآل مرا که در حوزه تخصصی او بود چگونه حل کند .در آن زمان من دانشجوی سال سوم دکترا بودم و میدانستم که تاوب حداقل 1000 برابر من میداند ( یک تقریب محافظه کارانه ) . اگر او پاسخی برای سوآل نداشت ، کس دیگری هم نداشت .
اینجا بود که ناگهان حقیقت برایم روشن شد : هیچکس پاسخی نداشت! برای همین این یک پروژه تحقیقاتی بود! و چون پروژه من بود ، من باید آن را حل میکردم . وقتی به این حقیقت رسیدم سوآل را در یکی دو روز حل کردم ( خیلی سخت نبود ، فقط باید چند راه مختلف را امتحان میکردم ). درس اساسی این بود که دامنه نادانسته های ما نه تنها بسیار گسترده، بلکه از جنبه عملی قضیه بی نهایت نیز هست . فهم این نکته به جای اینکه ناامید کننده باشد امیدوار کننده است . اگر جهل ما بی نهایت است بهترین روش آن است که تا حد ممکن پیوسته و آرام پیش برویم . برنامه های درسی رشته های دکترا از دو جهت دانشجویان را با مشکل مواجه میکنند. 》》
《《نخست آنکه به دانشجویان فهمانده نمی شود که کارهای پژوهشی سخت است و اینکه چقدر سخت تر است که پژوهشهای واقعا مهم را انجام دهند . این کار از گذراندن مشکلترین درسها هم دشوارتر است . علت این سختی آن است که پژوهش کردن غوطه ور شدن در ناشناخته هاست . ما نمیدانیم چه میکنیم . ما تا حصول نتیجه نهایی نمیتوانیم مطمئن باشیم آیا سوآل درست را می پرسیم و یا آزمایش درست را انجام می دهیم . امروزه پژوهش های علمی به دلیل وجود رقابت برای تامین منابع مالی یا چاپ مقاله در مجلات معتبر ؛ سخت تر شده است . ولی به طور کلی انجام پژوهشهای ارزشمند ذاتا سخت است و تغییر سیاست های دانشکده ای ، یا دانشگاهی یا حتی ملی کمکی به کاهش این سختی نخواهند کرد .
دوم اینکه ، ما به خوبی به دانشجویانمان نمی آموزیم که چگونه به طرز سازنده ای ناآگاه باشند ، اگر ما احساس ناآگاهی نکنیم معنی اش این است که برای آگاه شدن تلاش نمی کنیم . منظور من ناآگاهی و حماقت نسبی نیست مانند وقتی که بقیه همکلاسیهایتان درس میخوانند ، روی آن فکر می کنند و نمره می آورند درحالی که شما نمی آوردی . همچنین من در مورد افراد باهوشی که در حوزه هوششان کار نمی کنند صحبت نمیکنم :
علم از ما رویارویی با حماقت مطلق مان را طلب میکند .این نوع حماقت انگیزه ای در بطن تلاشهای ماست که راه ما را در میان ناشناخته ها می گشاید. اگر استادان امتحانات را به گونه ای سخت بگیرند که دانشجو اشتباه جواب دهد یا سوآل را رها کرده و بگوید " بلد نیستم " کار درستی کرده اند . هدف امتحان این نیست که دانشجو همه سوآلات را درست جواب دهد . اگر این اتفاق بیفتد این اساتید هستند که در امتحان شکست خورده اند . هدف امتحان این است که ضعف های دانشجو مشخص شود . در این صورت هم می فهمیم که دانشجو در کدام بخش باید تلاش بیشتری کند و هم اینکه می بینیم آیا اطلاعات دانشجو به حد کافی بالا هست که بتواند پروژه پژوهشی انجام دهد یا نه .
حماقت سازنده به این معنا است که اگاهانه ناآگاه باشیم . تمرکز در سوآلات مهم ، ما را در موقعیت ناآگاهی قرار میدهد . یکی از زیبایی های علم این است که به ما اجازه انجام اشتباهات دوباره و چندباره میدهد تا هر بار چیزی یاد بگیریم . بدون شک ، این ، برای دانشجویانی که به پیدا کردن سریع جواب درست عادت کرده اند سخت است . داشتن اعتماد به نفس و احساسات متعادل به همه کمک می کند . ولی تحصیلات علمی سهم بیشتری در آسان کردن درک ارتباط کشفیات گذشتگان و کشفیات آینده به ما میدهد . هرچه صادقانه تر با حماقت خود کنار بیاییم ، دل خود را با شهامت بیشتری به دریای ناشناخته ها خواهیم زد و در آن غوطه ور خواهیم شد . در این هنگام است که احتمال کشفیات بزرگ بیشتر و بیشتر خواهد شد.