لرزشی در قلب

[مولانا جلال الدین محمد بلخی- دیوان شمس - غزل 823]
عمر بر اومید فردا میرود - غافلانه سوی غوغا میرود
روزگار خویش را امروز دان - بنگرش تا در چه سودا میرود
گه به کیسه گه به کاسه عمر رفت - هر نفس از کیسه ما میرود
مرگ یکیک میبرد وز هیبتش - عاقلان را رنگ و سیما میرود
مرگ در ره ایستاده منتظر - خواجه بر عزم تماشا میرود
مرگ از خاطر به ما نزدیک تر - خاطر غافل کجاها میرود
تن مپرور زانک قربانی است تن - دل بپرور دل به بالا میرود
چرب و شیرین کم ده این مردار را - زانک تن پرورد رسوا میرود
چرب و شیرین ده ز حکمت روح را - تا قوی گردد که آنجا میرود
حکمتت از شه صلاح الدین رسد- آنک چون خورشید یکتا میرود
[سهراب سپهری – هشت کتاب]
زندگی آب تنی کردن در حوضچه اکنون است
[یزدانپناه عسکری]
نظام رفتاری عاقلانه عاشقانه و حس زیبایی و اخلاق، رفتاری دیگر و فرصتی برای لرزش و پروردن دل در حوضچه اکنون است.
__________
لطیفه ربانی حقیقت قلب (دل) است. (مجموعه رسائل عوارف المعارف، کتابخانه احمدی شیراز - شیراز، چاپ: اول، 1363. ص 310)
لطیفه ای که محل ادراک انسان است. (راه روشن(ترجمه المحجه البیضاء)، جلد 5، موسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی - مشهد، چاپ: اول، 1372. ص 13)
فرص: غنیمتی برای جدایی از غوغای روزمرگی 100+ 2 :3+4