زبان شعر نو
زبان یکی از بنیادی ترین ابزارهای بیانی، اصلیترین بخش ادبیات است که مخاطب از آن به فهم اثر میرسد. در دوره ی معاصر، ما با تحول زبانی روبه رو شدیم که از مشروطه آغاز شد و شعر معاصر را از شعر کلاسیک جدا کرد. به ویژه اینکه زبان شعری، مورد توجه شاعران قرار گرفت و در «نزد آنان زبان ورزی هدف اساسی شعر قلمداد شد. این بخش از شعر امروز ایران با تاکید بر تکنیک، پرهیز از استعاره پردازی و تزیین گرایی و فاصله گیری از ادبیت در شعر، تلاش می کند تا شعری کاملا متفاوت باشد و راهی تازه برگشاید و بازنماید؛ اما پافشاری مداوم شیفتگان شعر زبان گرا بر نحوشکنی های پی در پی، زمینه ی سوء تفاهمی گزنده را برای بسیاری از نوآمدگان امروز فراهم آورده است و آن سوء تفاهم گزنده این است که به جای آن که شعر را یک آفرینش هنری گمان کنند، آن را تا حد یک پدیده ی فنی پایین می آورند. جهت گیری عمومی شعر کلاسیک فارسی به سوی زبان و بیانی فاخر و رسمی است و بسیاری از واژه ها و ساخت های زبانی را به جرم غیرشاعرانه بودن به خود راه نمی دهد. به همین دلیل، از بیان طبیعی و منطق معمول کلام فاصله گرفته است. تنگنای وزن و قافیه نیز در افزایش این فاصله سهم زیادی دارد. ما از قله های سرافراز و غرورآفرین شعر فارسی که بگذریم، انبوه شاعران مقلد را می بینیم که یا درک شایسته ای از زمان خویش نداشته اند یا آنچه آن روز پنداشته اند، با شرایط امروز جامعه ی ما و با زیبایی شناسی معاصر سازگاری ندارد» (حسن لی، ۱۳۸۷: ۱۶۸).
البته آشکار است که «نو و معاصر بودن یک اثر (شعر) مشروط به درک موقعیت های زمانی مکانی و اشراف بر پدیده ها و عناصری است که به این زمان و مکان و به «اینجا» و «اکنون» مربوط می شود. به این ترتیب استعاره، تمثیل، عاطفه، تخیل و ... از منشور همین ادراک می گذرند. بااین حال معاصر بودن یک اثر صرفا در پیوند با القای مفهوم یا تصویری یک مضمون سیاسی اجتماعی که فرضا کارکردی مثبت دارد مورد نظر نیست؛ بلکه درک شهودی این مضمون و مضامینی دیگر با حضوری جدید در عرصه ی زبان، آشنایی زدایی از عوامل بیان (تصویر، ترکیب، ...) باعث می شود که میزان نو و معاصر بودن یک اثر تا حدی روشن شود. یافته های حسی شاعر از مضامین همه زمانی مانند عشق، مرگ و ... نیز اگر بر بستر زمان و مکان و زبانی متحول «شکل» نگیرد، چگونه می تواند نو و معاصر نامیده شود» (باباچاهی، 1377: ۲۳۰).
دوران مشروطه، دوران بسیار مهمی در شکل گیری یک جریان جدید شعری در ادبیات فارسی است. در این دوره سبک های جدید شعری و انواع زبان های شعری که هرکدام متعلق به مکتب فکری به خصوصی است، وارد ادبیات فارسی شده اند و این تغییر تا امروز همچنان ادامه دارد.
«سخن سرایان توانا و پویا همواره در پی آفرینش تازگی و زیبایی اند. اندیشه های تازه ممکن است در قالب زبان معمول هم گفتنی و دریافتنی باشند؛ اما راست آن است که به سختی می توان اندیشه های تازه را بدون هیچ تازگی در زبان، به شایستگی تمام بازگفت. هرگاه بدون ماجراجویی و حادثه سازی در زبان و بدون به هم ریختن و شکستن هنجارها، تنها برای بازگویی مطلبی سخن برانیم، از امکانات رسمی و نخستین زبان بهره برده ایم. در این کاربرد، زبان، تنها وسیله ای شده است برای بیان مقصود و در چنین صورتی خود را از امکانات نهفته و کارکردهای هنری زبان محروم کرده ایم و متاسفانه بخش مهمی از شعر گذشته و معاصر ما دچار همین محرومیت است.
بسیاری از شاعران و ادیبان ما گمان کرده اند، تنها در حوزه های اندیشه و صور خیال می توان نوآوری کرد و البته در برابر آن ها، برخی نیز بیهوده و به گزاف گمان می کنند شعر تنها با بازی های زبانی و کلامی پدید می آید. مسلما زبان به عنوان ابزار بنیادین بیان، وابسته به عوامل گوناگونی است که در یک جامعه وجود دارد. هر یک از گروه های گوناگون اجتماعی، سبکی ویژه و سطحی خاص از زبان را به کار می گیرد و به اصطلاح زبان ویژه ی خود را دارد. برای نمونه در جامعه ی معاصر ایران که زبان رسمی مردم فارسی است گروه ها و سطوح مختلف اجتماعی هرکدام با واژه ها، ترکیب ها، کنایه ها، ضرب المثل ها و لهجه های خاص خود سخن می گویند. حوزه ی زبانی تحصیل کردگان، سیاست مداران، بازاریان، کارگران و هرکدام به گونه ای از دیگری قابل تمییز و تشخیص است» (حسن لی، ۱۳۸۷: ۱۶۸).
شاعران معاصر نیز بنا بر گرایش های فکری، باورهای شخصی و ویژگی های روانی خود، گونه ای از زبان شعر معاصر را به کار می گیرند. از همین رو زبان شاعران انقلابی، اجتماعی و حماسی با زبان شاعران رمانتیک و احساسی متفاوت است.
بخشی از شعر امروز، پیرو شعر سیاسی اجتماعی دهه های چهل و پنجاه است و عمدتا بر روی معنا، محتوا و پیام شعر تمرکز و تاکید دارد. این گونه از شعر ناگزیر در حوزه ی هنجارشکنی های زبانی محافظه کار و محتاط است و به دلیل آن که همواره نگران فهم و درک مخاطبان گسترده ی خود است، می کوشد از عادت های عمومی آنان فاصله نگیرد. بخشی دیگر از شعر امروز با محکوم کردن تعهد اجتماعی در شعر و پرهیز از هرگونه تعهد دیگری جز زبان ورزی، خود را از همه ی گرفتاری ها، بدبختی ها و ستم های روشن روزگار فارغ و رها می بیند و هنر خود را حتی بی ارتباط با مبارزه برای آزادی اندیشه می پندارد. قسمتی از شعر امروز در ادامه ی شعرهای سست رمانتیک و احساساتی گذشته به پسند مخاطبان عمومی به ویژه جوانان عاشق پیشه ی احساساتی دلخوش کرده است و با آه و ناله های رمانتیک، تلاش می کند خود را در دل همین مخاطبان ویژه جای دهد. بخشی از شعر امروز بی توجه به زیبایی شناسی جهان معاصر، همه ی توان خود را هزینه کرده است تا بتواند شعری شبیه به شعر گذشتگان باشد؛ شاید بتواند برخی از سلیقه های کهنه گرا و ذهن های عادت پیشه را خرسند کند. ازاین رو بررسی زبان شعر و تحولات آن می تواند راهگشای شاعرانی باشد که سازنده ی آینده ی ادبیات این مرزوبوم خواهند بود.
«استفاده شعر از زبان گفتاری، می تواند سبکی شعری ایجاد کند، ولی شعر لزوما آن گونه که پیشینیان تصور می کرده اند، گفتاری نیست و شعر امروز، شعر زبان است؛ چراکه زبان از طریق فرایند برجسته سازی کارکرد نامتعارف می یابد و درواقع، با برجسته سازی کانون توجه دیگر موضوع کلام نیست، بلکه خود پیام یا شیوه ی بیان است؛ یعنی شعر خود ارجاع است. پس تفاوت زبان خودکار و شعر در کارکردشان است و شعر با هنجارگریزی از قواعد حکم فرما در ساختار زبانی و نه دانش زبانی ایجاد می شود که این قواعد جزو ذات زبان هستند. در زبان خودکار (زبانی که برای برقراری ارتباط به کار می بریم) نقش ارجاعی زبان متبلور می شود که بی نشانترین شکل کاربرد زبان است و جهت گیری پیام به سمت موضوع آن است (با توجه به نقش های ارتباطی یاکوبسن[1]). آنچه دانش زبانی را تشکیل می دهد، لایه های مختلفی است اعم از لایه ی آوایی، لایه ی واژگانی، لایه ی نحوی، لایه ی معنایی، لایه ی کاربردی و غیره. چگونگی عملکرد این لایه ها و ارتباط شبکه ای آن ها با یکدیگر سبب ایجاد یک پیام زبانی و انتقال منظور گوینده به شنونده می شود و عدول از کارکرد عادی در هرکدام از لایه ها، کلام را برجسته می کند و از پس زمینه به پیش زمینه و مرکز توجه نزدیک می کند. بدین صورت، هر شگردی که در یک دوره خلاق و جزو ابزارهای شعرسازی محسوب می شوند، در دوره ی دیگر ممکن است به کلیشه تبدیل شوند و برجستگی زبانی در هر عصری بعد از یک دوره به خودکار شدگی زبانی می رسد و امری عادی تلقی می شود. به همین دلیل است که داشتن وزن و آهنگ امروزه دیگر جزو ویژگی های لاینفک شعر نیست، بلکه یکی از ابزار برجسته سازی در دوران کهن بوده است و هر شگردی مانند آهنگین بودن وقتی امری عادی بشود، دیگر از ابزار شعرسازی محسوب نمی شود (صادقی، 138۹: 3).
در این کتاب، ما به دنبال تحولات دورهای زبان هستیم که برای نیل به مقصود، مهمترین علوم و نظریههایی که به ادبیات به ویژه شعر مربوط هستند، توضیح داده شده است و سپس در چندین فصل، تحولات در دورههای انقلاب مشروطه، دوره ی پهلوی و دوره ی انقلاب اسلامی بررسی شده است. برای بررسی، چندین شاعر برجسته از هر دوره به عنوان نماینده انتخاب شده و تحولات دوره با ذکر نمونههایی از شعر آن ها بررسی شده است.
1. Roman Jakobson (1896 -1982)