مردانگی سالم در برابر خودشیفتگی ؛ شفافیت و مسئولیت پذیری به مثابه بنیان اخلاق در شرایط عدم قطعیت

27 آبان 1404 - خواندن 18 دقیقه - 64 بازدید


سکوت سلاح، از خشم مستقیم تا دستکاری روانی:


در مردان توانایی اعمال خشم، روانی بودن نیست

خود خود سلامت روانه...


ولی باید بدونیم در غایت وقتی ارزشمنده که فرد بتونه مدیریتش کنه...


جنگجویی که یک شمشیر داره (نشانه سلامت روان)(نماد مرد سالم)

اما ازش استفاده نمی کند (جز در موارد لازم) نه در هر موقع...





فردی که توانایی اعمال خشونت نداره (این به علت اضطراب وجودی و مشکلات روانی اش است) (فرد خودشیفته)

مجبوره برای مقابله به مثل و بقا توی زندگی (روش های ذهنی بسیار عمیق و دستکاری روانی رو یاد بگیره ناخوداگاه((تبدیل به یک فرد خودشیفته میشه))

و اینطوری به دیگران مقابله میکنه ،که این روش خطرناک تره... (چون قابل دیدن نیست!!!) شما نمیدونید با چه تهدیدی رو به رو اید! (سرکوب کامل خشونت میتواند به پرخاشگری منفعلانه بی اینجامد!)



افراد خود شیفته خطرناک ترین افرادی هستند که من توی جامعه دیدم.. چون اصلا قابل شناسایی نیستند! چه زمانی که نقش یک انسان موفق رو بازی می کنند چه زمانی که نقش یک آدم آسیب دیده و روانی رو بازی میکنند!


حالا چی میتونه توی یک جامعه ترمز افراد خودشیفته رو بکشه؟


ترس اونها از آسیب دیدن جسمی از افراد خشن... (افرادی که توانایی اعمال خشونت دارند (چون سلامت روان دارند))


ترس از احتمال آسیب دیدن فیزیکی..

ترس از مقابله فیزیکی با کسی است که توانایی اعمال خشونت را دارد (یعنی همان فرد با سلامت روان)




فرد خودشیفته (ناتوانی در بروز خشونت و مسئولیت پذیری در خودش را یا پشت اخلاقیات پنهان می کند(یعنی پشت رشد اخلاقی و فهم بالاتر خودش).


یا پشت بیمار بودن خودش! و آسیب دیده بودنش.




مثلا یک مثال بزنم...


تصور کنید فردی (مدیری) که قوانین را با مسئولیت پذیری کامل انجام میده!


مثلا افرادی که قوانین گروه رو رعایت نمی کنند، (ابتدا با پذیرفتن مسئولیت کامل کارش اونها رو حذف میکنه.. 


روش اول (مسئولیت پذیر و مستقیم)، حذف فرد مشکل ساز از گروه به صورت شفاف و با پذیرش مسئولیت این تصمیم



ولی رویکرد دوم؛برای مثال، در یک گروه علمی-فرهنگی که در آن حضور داشتم، شاهد رویکردی خاص در مدیریت بودم. در این گروه، یک جو غالب وجود داشت و افرادی که با این جریان فکری همسو نبودند، نه با اعلامیه ای شفاف، بلکه با مکانیزم های روانی پیچیده ای مانند تمسخر و برچسب زنی، به حاشیه رانده می شدند تا خودشان گروه را ترک کنند.

وقتی در این باره با مسئول گروه صحبت کردم، او با صراحت اعلام کرد که هرگز فردی را به صورت مستقیم و شفاف حذف نخواهد کرد، زیرا این کار باعث می شود وجهه ی او به عنوان یک "دیکتاتور" خدشه دار شود و ترجیح می دهد افراد در اثر فشار روانی محیط، خودشان تصمیم به ترک بگیرند. این نمونه ای کلاسیک از جایگزینی مسئولیت پذیری مستقیم با دستکاری روانی غیرمستقیم بود.



روس اول صداقت داشت در روش اول، قواعد و عواقب شفاف هستند. فرد دقیقا می داند چرا حذف شده است.

مسئولیت پذیری؛ تصمیم گیرنده مسئولیت عمل خود را می پذیرد و آن را پشت بیماری یا اخلاقیات پنهان نمی کند.

کرامت انسانی؛حذف شفاف (روش اول) اگرچه ممکن است سخت باشد، اما به فرد اجازه می دهد بداند دقیقا چه اتفاقی افتاده است. دستکاری روانی، کرامت و عاملیت فرد را زیر سوال می برد.



روش اول پیشگیری از آسیب روانی بود، روش دوم یک محیط سمی و نامطمئن ایجاد می کند که در آن افراد از قوانین نانوشته می ترسند و دائما در معرض آسیب های روانی پنهان هستند.


روش دوم که توسط رئیس گروه به کار گرفته شد، نمونه کلاسیک از رفتارهای خودشیفته وار است که از اجتناب از رویارویی مستقیم و مسئولیت، و استفاده از دستکاری روانی برای رسیدن به هدف...


در کل منظور من این بود که:

افرادی که از قدرت و رویارویی مستقیم می ترسند، ممکن است به صورت ناخودآگاه به بازی های روانی خطرناکی روی آورند که برای جامعه مضرتر است. اخلاقی ترین روش، روشی است که شفاف، مستقیم و مسئولیت پذیر باشد، حتی اگر سخت تر باشد.


سلامت روان تنها به معنایصلح طلبی نیست، بلکه به معنای داشتن قدرت و انتخاب برای استفاده نکردن از آن است. افرادی که از قدرت و رویارویی مستقیم می ترسند، ممکن است به صورت ناخودآگاه به بازی های روانی خطرناکی روی آورند که برای جامعه مضرتر است. اخلاقی ترین روش، روشی است که شفاف، مستقیم و مسئولیت پذیر باشد، حتی اگر سخت تر باشد.

(کسی که می تواند از قدرت استفاده کند اما انتخاب می کند که این کار را نکند، بسیار متفاوت از کسی است که اساسا توانایی استفاده از قدرت را ندارد.)

روش مستقیم و شفاف اگرچه ممکن است در کوتاه مدت دشوارتر باشد، اما در بلندمدت برای فرد و جامعه سالم تر و اخلاقی تر است.




حالا سوال من، اینها توضیحات من بود، کدام روش اخلاقی تره؟


نادیده گرفتن (سکوت) یک عمل منفعلانه نیست!

برعکس یک عمل (خشونت) قدرتمند و حساب شده است. (خشم پنهان)

[سکوت و نادیده گرفتن، هرگز کنش هایی منفعلانه نیستند، بلکه ابزارهایی فعال و قدرتمند در روابط انسانی هستند.]



 سلاحی که دیده نمی شود و فرد مقابل را دچار نادیده گرفتن وجودی می کند.

[یک خشونت نامرئی اما عمیق است]


[وقتی فردی را نادیده می گیریم، در واقع او را از وجود داشتن در فضای رابطه یا اجتماع محروم می کنیم. این یک حمله به حس بودن و هویت فرد است.

و از آنجا که این عمل قابل مشاهده نیست (برخلاف فریاد زدن یا توهین فیزیکی)، فرد قربانی اغلب در انکار و سردرگمی به سر می برد و حتی ممکن است خود را مقصر بداند. این همان نادیده گرفتن وجودی است] [انکار پذیری: غیرقابل مشاهده بودن، سرزنش معکوس: قربانی خود را مقصر میداند؛ عامل می تواند بی گناهی نمایش دهد]


[تنهایی در عواقب:


قربانی در احساسات خود تنها می ماند

عدم امکان شفاف سازی و گفت وگو]



باید منصفانه از آن استفاده کرد (اصلا استفاده نکرد)، دانستن این نکته موجب میشه ما مقابل مکانیزم های افراد خودشیفته (که یکی اش نشان دادن بی گناهی است و نادیده گرفتن است، بیمه بشیم.)


[افراد خودشیفته از سکوت تحقیرآمیز به عنوان یک ابزار کنترل و تنبیه استفاده می کنند.

آنها با نشان دادن بی گناهی و انفعال، خود را در موضع قدرت قرار می دهند و تقصیر را به گردن فرد مقابل می اندازند. این بخشی از بازی روانی آنهاست تا شما را وادار کنند در احساسات و عواقب آن تنها بمانید.]


[ارتباط بین ناتوانی در ابراز مستقیم خشم و استفاده از سکوت به عنوان سلاح (متن قبلی)

 نقش خودشیفتگی در استفاده ابزاری از سکوت

نمایش بی گناهی به عنوان بخشی از بازی قدرت]



این سلاح، کلیدی است. دانستن قدرت این ابزار، ما را در برابر آن بیمه می کند:

 که به عنوان قربانی به ما کمک می کند رفتارهای دستکاری گرایانه دیگران را تشخیص دهیم و خود را مقصر ندانیم.


 به عنوان عامل: به ما هشدار می دهد که از این سلاح خطرناک استفاده نکنیم، زیرا آسیب آن می تواند عمیق و ماندگار باشد.


سکوت، که ظاهرا هیچ است، می تواند قدرتمندترین و مخرب ترین چیز باشد.


برخی از مخرب ترین خشونت ها، دقیقا آنهایی هستند که صدایی ندارند. ( خشنونت خاموش)


حکمت واقعی درک این قدرت و انتخاب شجاعانه برای استفاده نکردن از آن به عنوان سلاح است. در عوض، می توان از سکوت به عنوان فضایی برای تفکر، آرامش یا احترام استفاده کرد، نه سلاحی برای نابودی دیگری.

ترسیم مرز بین سکوت سالم و ناسالم


سکوت به عنوان فضای تفکر منظورم سالم یا سکوت به عنوان سلاح نابودی یعنی ناسالم

یعنی سالم: فضایی برای تفکر، آرامش، احترام

 ناسالم: سلاحی برای نابودی، کنترل، تنبیه



دانستن قدرت این سلاح، هم از ما قربانی بهتری می سازد، هم عامل مسئول تری.


این تحلیل، مکمل کامل بحث قبلی من درباره مدیریت خشم و شفافیت است. در آنجا صداقت مستقیم را ستودم و در اینجا فریب غیرمستقیم را افشا میکنم، هر دو بر یک اصل استوارند: رفتار سالم، رفتاری است که شفاف، مسئولیت پذیر و عاری از بازی های روانی پنهان باشد.



رفتار سالم / رفتار ناسالم (خودشیفته)

شفافیت و مستقیم گویی / سکوت تحقیرآمیز

مسئولیت پذیری / انکار مسئولیت

قدرت کنترل شده / قدرت پنهان

احترام به کرامت طرف مقابل / حمله به هویت طرف


دانستن این نکات باعث می شود تا:

رفتارهای ظاهرا منفعلانه را به درستی تشخیص دهیم

مکانیسم های پنهان خودشیفتگی را بشناسیم

مرز بین سکوت سازنده و مخرب را درک کنیم.


بلوغ روانی و اخلاقی تنها به معنای نیک بودن نیست، بلکه به معنای شناخت تاریکی ها و انتخاب آگاهانه نور است.




مردانگی = مسئولیت پذیری + تصمیم گیری شفاف

مردانگی بیشتر و جدای از انجام کار خوب (چون ما نمیدونیم در نهایت کدام کار ما خوب است و کدام غلط)(زیرا تشخیص خوب و بد همیشه ممکن نیست، اما مسئولیت پذیری و شفافیت همیشه قابل تشخیص است.)


این تعریف، مردانگی را از انجام کار خوب به روش خوب انتقال می دهد.


تمایز بین کار خوب در مقابل مسئولیت پذیری:

انجام کار خوب در مقابل مسئولیت پذیری؛

کار خوب: ذهنی، وابسته به تفسیر، نامشخص

مسئولیت پذیری: عینی، قابل مشاهده، مشخص

این تمایز، یک گذار پارادایمی است از اخلاق نتیجه گرا به اخلاق فرآیندگرا.


این ماهیت مردانگی را از سطح اعمال اخلاقی عبور داده و به لایه ای بنیادینتر می برد.

به مسئولیت پذیری و نگه نداشتن فرد مقابل در برزخ دوگانگی و برهم نهی است!


[گذار، معیار قضاوت را از نیت پنهان به رفتار قابل مشاهده تغییر می دهد.]



(عدم قطعیت چه عذاب روانی ایجاد می کند

وچگونه بلاتکلیفی، فرد را در برهنگی عاطفی رها می کند)



فراتر از اخلاق نتیجه گرا؛ارزش واقعی در نیت یا نتیجه نیست، بلکه در روش و مسئولیت پذیری است.


مسئولیت در برابر عدم قطعیت اخلاقی؛ این ایده که نمی دانیم کدام کار خوب است اما باید مسئولیت تصمیم را بپذیریم اوج حکمت اگزیستانسیالی است.


شفافیت فضیلت بنیادین است.

منظورم نگه نداشتن دیگران در برزخ مساوی است با احترام به کرامت انسانی آنها


یعنی؛

مردانگی سالم = مسئولیت پذیری و شفافیت

 خودشیفتگی = فرار از مسئولیت و بازی روانی

مردانگی = خارج کردن فرد از برزخ (شفافیت)

خودشیفتگی = نگه داشتن فرد در برزخ (سکوت تحقیرآمیز)



مسئولیت تصمیم، حتی در شرایط عدم اطمینان اخلاقی یعنی؛

من نمی دانم قطعا تصمیم من خوب است یا بد

اما می دانم که باید مسئولیت آن را بپذیرم

 و تو را در بلاتکلیفی رها نکنم


این، پاسخ اخلاقی به بن بست معرفت شناختی دنیای مدرن است.



مردانگی واقعی یعنی = شجاعت تصمیم گیری + مسئولیت پذیری + شفافیت - حتی در شرایط عدم اطمینان اخلاقی


این نگاه بسیار بالغ تر از درک ساده اندیشانه از کار خوب است، زیرا واقعیت پیچیده زندگی اخلاقی را می پذیرد اما از مسئولیت پذیری شانه خالی نمی کند.


پذیرش پیچیدگی اخلاقی یعنی:

زندگی واقعی پر از موقعیت های خاکستری است و تشخیص خوب و بد همیشه ممکن نیست...

اما این توجیهی برای فرار از مسئولیت نیست

[پذیرش خاکستری ها بدون سقوط به نسبی گرایی]


تاکید بر فرآیند به جای نتیجه یا تمرکز بر کنترل پذیرها یعنی: 

کنترل ما بر روش است، نه بر نتایج

[این بینش عملی، بار سنگین کمال گرایی را برمی دارد اما مسئولیت را حفظ می کند.]


 تمرکز بر قابلیت اجرا: مسئولیت پذیری و شفافیت قابل اجرا (عمل) هستند



این تعریف، یک چارچوب اخلاقی عملی برای زندگی در جهان پیچیده ارائه می دهد. در این نگاه:


از جزمیت اخلاقی فراتر می رود

عدم قطعیت را می پذیرد

اما از مسئولیت پذیری شانه خالی نمی کند

شفافیت را به عنوان بالاترین احترام به دیگران می داند


مردانگی؛ شجاعت زندگی کردن در ابهام است، اما با مسئولیت پذیری کامل نسبت به انتخاب های خود.


این بینش فراگیر است نه تنها برای مردانگی، بلکه برای هر شکل از بلوغ اخلاقی و روانی راهگشاست.(فراتر از جنسیت، به عنوان الگویی برای بلوغ اخلاقی عمومی قابل استفاده است)

این بینش واقع بینانه است چون؛ عدم قطعیت ذاتی زندگی انسانی را می پذیرد.

عملی است؛ ارائه راهکارهای مشخص در موقعیت های پیچیده

اخلاقی است؛تاکید بر کرامت انسانی و احترام به دیگران...



امام علی علیه السلام : مرد، هیچ باری سنگین تر از مردانگی بر نداشته است.

[غرر الحکم : 9658.]


بار سنگین دقیقا همان مسئولیت پذیری در شرایط عدم قطعیت است.





این تعریف تنها تعریف دقیقی از مردانگی ارائه می دهد، بلکه یک چارچوب اخلاقی برای زندگی در جهان پیچیده مدرن است. شجاعت زندگی کردن در ابهام، اما با مسئولیت پذیری کامل.


اصلا این نگاه نه تنها برای مردانگی، بلکه برای هر شکل از رهبری اخلاقی در جهان پیچیده امروز ضروری است. شجاعت زندگی کردن در ابهام با مسئولیت پذیری کامل

 این همان بلوغی است که جهان ما به شدت به آن نیاز دارد.


مردانگی یک صفت وجودی است که باید با نوع عملکرد به دست آورد و همانطور نگه داشت در خود با تحمل سختی ها.


صفت ذاتی نیست که ربطی به جنسیت داشته باشه.


جامعه ای که خشونت مستقیم را کاملا سرکوب می کند، خشونت غیرمستقیم و بیمارگونه را جایگزین آن می سازد.



مردانگی و سلامت روان در توانایی و امکان تخلیه خشم به صورت مستقیم، شفاف و مسئولیت پذیرانه است!! در جامعه ای که قوانین صفت و سخت و غیرفطری هرگونه بروز دادن خشونت (حتی برای دفاع از خود ) را با ماده ها و قوانین ، جرم تلقی می شود(در عمل).


این نادیده گرفتن جنبه مهم در انسان (خشم) موجب بروز تمایلات و رفتار های غیرطبیعی و فطری در ناخوداگاه افراد در آن جامعه می شود.. 


مردان از کودکی یاد می گیرند که به جای تخلیه خشم خود به صورت مستقیم، شفاف و مسئولیت پذیرانه، با روش ها و بازی های روانی پیچیده در سطح ناخودآگاه عمل کنند.

(چون این سلاح بسیار خطرناک تر و عمیق تر است و دیده هم نیمشود)


در بعد فردی؛

مردان مجبور می شوند نقش بازی کنند

و این باعث فاصله گرفتن از خود واقعی میشود وایجاد شخصیت کاذب


یعنی اینگونه با خودشیفتگی (خشم پنهان) خود را بروز دهند... که این یک جامع سراسر عقده، سراسر بیمار ، خودشیفته و همواره در حال نقش بازی کردن میسازد


سلامت روان تخریب میشود!


خشم سرکوب شده به اضطراب و افسردگی تبدیل می شود.

انرژی روانی به جای رو به رو شدن مسئولیت پذیرانه، مستقیم و شفاف صرف پنهان کاری می شود و ایجاد دور باطل از عقده ها میشود.


در بعد اجتماعی؛

ما جامعه ای از بازیگران داریم...


که همه در حال ایفای نقش هستند

که روابط بر اساس صمیمیت نیست، بر اساس نمایش است ، جامعه ای که اعتماد از بین می رود...


خودشیفتگی به شکل سازمان یافته شیوع پیدا می کند...

اینجا دیگر خودشیفتگی نه به عنوان انحراف، بلکه به عنوان استراتژی بقا محسوب است...

سیستم های اجتماعی این جامعه مبتنی بر فریب و دستکاری می شود...



مشکل اینجاست که 

 جامعه خشم را سرکوب می کند (با ممنوعیت مطلق)، نه اینکه مدیریت آن را آموزش دهد

و این با طبیعت انسانی در تضاد است


خشم سرکوب شده، ایجاد اضطراب وجودی..

نتیجه میشود دور باطل بیماری...


سرکوب خشم → خودشیفتگی → جامعه بیمار → قوانین سرکوب گرتر



مردانگی سالم یعنی:


 مسئولیت پذیری + شفافیت


یا توانایی تخلیه مستقیم خشم


خودشیفتگی یعنی:


فرار از مسئولیت + بازی روانی


خشم پنهان + نقش بازی کردن



هشدار جدی من این بود که:

جامعه ای که نمی تواند خشم را به شکل سالم مدیریت کند، محکوم به تولید خودشیفتگان است.


تخلیه خشم به صورت مستقیم، شفاف و مسئولیت پذیرانه یعنی:


تبدیل خشم از تهدید به فرصت، به عنوان یک چیز با ارزش و حیاتی و لازم در انسان؛


خشم به عنوان سیگنال نقض مرزها

خشم به عنوان منبع انرژی برای تغییر

خشم به عنوان فرصتی برای شفافیت.


خشم یک واقعیت انسانی است، نمی توان آن را حذف کرد، فقط می توان آن را مدیریت کرد

سرکوب مطلق، بیماری تولید می کند، خشم ناپدید نمی شود، فقط زیرزمینی می شود (اساسا هیچ احساس و صفتی که در ما است نمیتوان حذفش کرد، فقط داریم سرکوبش میکنیم)

خودشیفتگی محصول سیستم است، وقتی بیان مستقیم ممنوع است، بیان غیرمستقیم رشد می کنه


خودشیفتگی نه به عنوان انحراف فردی، بلکه به عنوان پاسخ انطباقی به یک سیستم بیماری است


و جامعه سالم جامعه ای است که فضایی برای تخلیه سالم خشم دارد



جامعه سالم : جامعه ای که در آن انسان ها می توانند بدون ترس از مجازات، احساسات واقعی خود را، از جمله خشم به شکل مستقیم و مسئولیت پذیر ابراز کنند.



جامعه های توتالیتر و حاکمیت های تمامیت خواه، بخاطر ذات شون (کنترل کردن همه چیز و همه کس)، مستقیم و غیر مستقیم (ناخوداگاه) به سمت ممنوعیت هرگونه توانایی ابراز ایگو و پرداختن به آن (ابراز وجود شخصی) (فردیت) می شوند! منجمله خشم و شخصیت و کرامت ذاتی اونها در اختیار...


 و ترس از انتقادات، چرا که هر اعتراضی در یک حکومت توتالیتر یک بحران وجودی است..

بنابراین هرگونه خشم حتی مشروع سرکوب می شود


واقعیت این است که ایگو برای حیات در این دنیا لازم و حیاتی است، و هرگونه زیر سوال بردنش و تضعفیش (تضعیف سیستماتیک ایگو) باعث اثرات غیرقابل پیش بینی (امراض) در جوامع می شود.