حمیدرضا صفری
48 یادداشت منتشر شدهاداره اتوبوس هیلبرتی جامعه ایران- توضیحات نظریه بحران به علاوه یک صفری در این خصوص
“حلقه مفقوده” در جامعه ایران (بر اساس تحلیل نظریه بحران به علاوه یک حمیدرضا صفری)
در خصوص یادداشت اداره اتوبوس هیلبرتی جامعه ایران و ارتباط آن با “تجربه زیسته” نگارنده و تمثیل هیلبرت در ذیل توضیحاتی ارائه می شود.
پیشنهاد “به علاوه یک” تحول آفرین
۱. فقدان “فهم زیسته” در نظام تصمیم گیری
اگر مهمانان اتوبوس فقط جابه جا شوند و از تجربه سفر خود (زیستن در اتوبوس) درس نگیرند، این جابه جایی ها بی معنی است. در نظام های تصمیم گیری، اگر درک عمیقی از “درد” و “واقعیت زیسته” مردم وجود نداشته باشد، راه حل ها صرفا “مفاهیم منتقل شده” خواهند بود که با واقعیت انطباق ندارند و بحران های جدیدی را تولید می کنند.
“به علاوه یک” تحول آفرین: ادغام “تجربه زیسته” در سیاست گذاری و قانون گذاری. این به معنای آن است که تصمیم گیرندگان خود را جای مهمانان اتوبوس بگذارند و از نزدیک با مشکلات زندگی کنند. مشارکت واقعی مردم در فرآیندهای تصمیم گیری، از سطح محلی تا ملی، می تواند این #“فهم زیسته” را به رگ های سیاست گذاری تزریق کند و حلقه های مفقوده را پر کند. این امر فراتر از آمار و ارقام خشک، به درک کیفی و عاطفی مسائل نیاز دارد.
۲. عدم ارتباط بین #“مبدا حرکت” و #“مقصود حرکت”
در اتوبوس هیلبرت، اگر مهمانان جابه جا می شوند اما هیچکس مقصد را نمی داند یا مقصد واقعی نادیده گرفته می شود، حرکت بی معنی است. نگارنده به #“گنگ سازی میان مبدا حرکت و مقصود حرکت” اشاره می کند. این حلقه مفقوده، ناتوانی در تعریف و پیگیری اهداف واقعی توسعه است.
“به علاوه یک” تحول آفرین: تعریف و تبیین روشن #“مقصد” و #“مقصود” بر اساس واقعیت های جامعه. به جای #“فرآیندهای نمایشی” که فقط مبدا حرکت را تغییر می دهند (مثلا افزایش آماری دانشگاه ها)، باید #“مقصود واقعی” (مثلا توسعه علمی که به #مهاجرت نخبگان منجر نشود) به وضوح تعریف شود. این نیازمند شفافیت، پاسخگویی و یک چشم انداز استراتژیک بلندمدت است که بر اساس واقعیت های داخلی و نه صرفا الگوبرداری های خارجی بنا شده باشد.
۳. نادیده گرفتن “فطرت حرکت” و “تغییر مستمر”
جهان بر مدار حرکت و تغییر استوار است. اگر هتل هیلبرت فقط به جابه جایی های داخلی بسنده کند و به تغییرات بیرونی (مانند تغییر مسیر، نیازهای جدید مهمانان) توجه نکند، به زودی از کارایی می افتد. نگارنده به اهمیت “تغییر و تناسب آن با حرکت” اشاره می کند. “حلقه مفقوده” اینجاست که در مواجهه با چالش ها، به جای تغییر واقعی، به #“استمرار” وضع موجود یا #“بازتولید” بحران ها دامن زده می شود.
“به علاوه یک” تحول آفرین: ایجاد #“پویایی سازمانی” و #“ظرفیت انطباق پذیری” در نهادها و ساختارها. این به معنای پذیرش دائمی تغییر، نقدپذیری و توانایی بازبینی و اصلاح خودکار است. نهادها باید به جای مقاومت در برابر تغییر، آن را در آغوش بگیرند و مانند یک موجود زنده، خود را با واقعیت های متغیر تطبیق دهند. این شامل بازنگری در ساختارهای #“توهمی” و جایگزینی آن ها با نهادهای چابک و پاسخگو است که بتوانند از #“فطرت حرکت” بهره ببرند.
۴. از دست دادن #“کنجکاوی” و #“رویکرد انتقادی”
نگارنده به از دست دادن علاقه به علوم انسانی در ایران و سپس کنجکاوی دوباره اش در #“اقتصاد عینی” و #“ریاضی و ماتریس” اشاره می کند. #“حلقه مفقوده” اینجاست که نظام آموزشی و اجتماعی، روحیه “چرا؟” و “کنجکاوی عمیق” را که لازمه #“فهم زیسته” است، از بین می برد.
“به علاوه یک” تحول آفرین: ترویج #“تفکر انتقادی” و #“کنجکاوی اصیل” در تمام سطوح جامعه. این #“به علاوه یک” به معنای پرورش نسلی است که به جای پذیرش منفعلانه مفاهیم، به دنبال #“مهندسی معکوس” آن ها و انطباقشان با واقعیت هستند. این شامل بازنگری در شیوه آموزش، تشویق پرسشگری و ایجاد فضایی برای گفتگوی آزاد و تبادل نظر است.
۵. شکاف بین #“نظریه” و #“عمل” (شکاف مفهوم-مصداق)
اتوبوس هیلبرت، یک مفهوم نظری برای توضیح بی نهایت است. اما در دنیای واقعی، اتوبوس ها محدودیت ظرفیت دارند. “حلقه مفقوده” این است که مفاهیم نظری (مثلا #“دموکراسی” یا #“توسعه”) به طور انتزاعی مورد استفاده قرار می گیرند، بدون آنکه مصداق واقعی و ملموسی در عمل پیدا کنند.
#“به علاوه یک#” تحول آفرین: ایجاد “پل های عملی” بین دانشگاه، صنعت، جامعه و حکومت. این به معنای تبدیل #“دانش منتقل شده” به #“دانش کاربردی و حل کننده مسئله” است. باید پروژه های مشترک، مراکز تحقیقاتی کاربردی و مکانیزم هایی ایجاد شود که نظریه پردازان و فعالان اجتماعی بتوانند با هم کار کنند تا شکاف بین مفهوم و مصداق را کاهش دهند. این امر مستلزم تغییر در نگرش های سنتی و تشویق به نوآوری و حل مسئله است.