انسان قدیم و جایگاه معرفت خاموش
[یزدانپناه عسکری]
انسان قدیم که در موضع درک بلاواسطه و جایگاه تعقل قلب در معرفت خاموش و فهم مستقیم و بدون تحلیل منطقی بوده است، چون حائلی نداشته قدر آن را ندانسته و خود را به موضع فعلی انداخته و حال در اثر بقایای آن معرفت رنج می برد و اگر آن قدر اقتدار داشته باشد که این رنج را به نیاز تبدیل کند و آن قدر ثبات قدم داشته باشد که بتواند به مرحله معرفت خاموش گام بگذارد ، تازه به جای اولش برگشته. و چون طی مبارزه ای حائل را کنار زده می گوید :
آتش عشقم بسوخت خرقه طامات را - سیل جنون در ربود رخت عبادات را
مسئله عشق نیست درخور شرح و بیان - به که به یکسو نهند لفظ و عبارات را
دامن خلوت ز دست کی دهد آن کو که یافت - در دل شب های تار ذوق مناجات را
هر نفسم چنگ و نی از تو پیامی دهد - پی نبرد هر کسی رمز اشارات را
جای دهید امشبم مسجدیان تا سحر - مستم و گم کرده ام راه خرابات را
دوش تفرج کنان خوش ز حرم تا به دیر
رفتم و کردم تمام سیر مقامات را
غیر خیالات نیست عالم و ما کرده ایم - از دم پیر مغان رفع خیالات را
خاک نشینان عشق بی مدد جبرئیل - هر نفسی می کنند سیر سماوات را
بر سر بازار عشق کس نخرد ای عزیز - از تو به یک جو هزار کشف و کرامات را
وحدت از این پس مده دامن رندان ز دست - صرف خرابات کن جمله اوقات را
[طهماسب قلی خان وحدت کرمانشاهی]
***
یا می گوید :
مردان خدا پرده پندار دریدند / یعنی همه جا غیر خدا یار ندیدند .
[فروغی بسطامی]
***
یا می گوید:
المنه لله که ز پیکار رهیدیم - زین وادی خم در خم پر خار رهیدیم
[مولانا - دیوان کبیر غزل 1478]
***
اصل گوهر آدمی فرشتگی است.
[غزالی - کیمیای سعادت - در شناختن نفس خویش]