انسان قدیم و جایگاه معرفت خاموش

2 دی 1402 - خواندن 2 دقیقه - 238 بازدید



[یزدانپناه عسکری]

انسان قدیم که در موضع درک بلاواسطه و جایگاه تعقل قلب در معرفت خاموش و فهم مستقیم و بدون تحلیل منطقی بوده است، چون حائلی نداشته قدر آن را ندانسته و خود را به موضع فعلی انداخته و حال در اثر بقایای آن معرفت رنج می برد و اگر آن قدر اقتدار داشته باشد که این رنج را به نیاز تبدیل کند و آن قدر ثبات قدم داشته باشد که بتواند به مرحله معرفت خاموش گام بگذارد ، تازه به جای اولش برگشته. و چون طی مبارزه ای حائل را کنار زده می گوید :

آتش عشقم بسوخت خرقه طامات را - سیل جنون در ربود رخت عبادات را

مسئله عشق نیست درخور شرح و بیان - به که به یکسو نهند لفظ و عبارات را

دامن خلوت ز دست کی دهد آن کو که یافت - در دل شب های تار ذوق مناجات را

هر نفسم چنگ و نی از تو پیامی دهد - پی نبرد هر کسی رمز اشارات را

جای دهید امشبم مسجدیان تا سحر - مستم و گم کرده ام راه خرابات را

دوش تفرج کنان خوش ز حرم تا به دیر

رفتم و کردم تمام سیر مقامات را

غیر خیالات نیست عالم و ما کرده ایم - از دم پیر مغان رفع خیالات را

خاک نشینان عشق بی مدد جبرئیل - هر نفسی می کنند سیر سماوات را

بر سر بازار عشق کس نخرد ای عزیز - از تو به یک جو هزار کشف و کرامات را

وحدت از این پس مده دامن رندان ز دست - صرف خرابات کن جمله اوقات را

[طهماسب قلی خان وحدت کرمانشاهی]

***

یا می گوید :

مردان خدا پرده پندار دریدند / یعنی همه جا غیر خدا یار ندیدند .

[فروغی بسطامی]

***

یا می گوید:

المنه لله که ز پیکار رهیدیم - زین وادی خم در خم پر خار رهیدیم

[مولانا - دیوان کبیر غزل 1478]

***

اصل گوهر آدمی فرشتگی است.

[غزالی - کیمیای سعادت - در شناختن نفس خویش]