نقاب تقدیس

8 مهر 1404 - خواندن 5 دقیقه - 25 بازدید

عنوان: معماری بهشت زمینی؛ درنگی بر پارادوکس جامعه دینی و واقعیت های تاریخی


مقدمه:

در سرآغاز اندیشه، رویایی زیبا می زیند؛ جامعه ای که بر پایه متون آسمانی بنا شده، عدالت را پیشه کند، عقلانیت را رهنما و اخلاق را نفس خویش سازد. این آرمان شهر دینی، در صفحات زرین کتب مقدس ادیان ابراهیمی ترسیم شده است. اما آنگاه که نگاه از صفحه کتاب به پهنه تاریخ معطوف می شود، با صحنه ای متفاوت و از هم جدا روبرو می شویم: جنگ ، استثمار، فقر و چپاول، همه و همه در زیر پرچم های به ظاهر مقدس و قابل پرستش و احترام! اینجاست که پرسش بنیادینی در ذهن آزاد اندیشان و صاحبان خرد رخ می نماید: اگر دین راهنمای سعادت است، این همه تباهی، فساد و نابودی از برای چیست و از کجا می آید؟


*فصل اول: عقلانیت؛ ستون استوار جامعه قرآنی*

جامعه مطلوب و خوش آیند در نگاه دینی، جامعه ای عقلانی است. اما این عقلانیت، بریده از وحی نیست، بلکه در گفتگویی دائم و پاینده با آن است. در این معماری الهی، عقل "حجت باطن" است که "حجت ظاهر" (وحی) را می فهمد و بر پیکر زمانه تطبیق می کند.


در چنین جامعه ای، سیاست های کلان در سه سطح تعریف می شوند:

_ در *سطح اهداف*، دین مقصد نهایی را معین می کند: عدالت، کرامت انسانی و عبادت.

_ در *سطح اصول*، عقلانیت جمعی و ارزش های دینی همراه می شوند: مشورت، حفظ مفاهیم دینی و پرهیز از تحریف و اسراف.

_ در *سطح راهبردها*، عقلانیت ابزاری به میدان می آید: اقتصاد، مدیریت و علوم تجربی در خدمت تحقق اهداف والا.


*فصل دوم: از آرمان تا واقعیت؛ شکاف پرنمک تاریخ*

اما وقتی صفحات تاریخ را تورق نماییم روی دیگر سکه، واقعیت تلخ تاریخ است. جوامعی که خود را دینی می خواندند و می خوانند و اغنان آن را سر می دهند، نتوانستند آن آرمان شهر را محقق سازند. علل این شکاف را باید در چند نکته جست:


*۱. استحاله دین به ایدئولوژی قدرت*

وقتی دین از آسمان معرفت به زمین قدرت فرود آمد، مخافت و مهلکه تحریف و راهنمونی همواره در کمین بود. حاکمان، آیات را نه برای هدایت و دلالت، که برای توجیه سلطه می خواندند و می خوانند. دیو جنگ و آتش بیداد در پوشش جهاد، ثروت اندوزی در لباس و دثار انفاق، و سرکوب در قاموس امر به معروف عرضه شد؛ اما نه از برای دین، که وسیله ای برای اهداف دنیوی شد.


*۲. نبرد نفس با عقل*

دین عقل را می ستاید، اما همواره در نبردی نابرابر با هوای نفس قرار دارد. چه بسیار سیاستمداران متدینی که در آزمون قدرت، منافع شخصی را بر مصالح عمومی ترجیح دادند و برای توجیه آن، به تفسیرهای خاص از متون دینی چنگ زدند و صورت حق را خراشیدند. اینجاست که فقر و تبعیض، در حالی رخ می نماید که حکومت ها خود را دینی می خوانند.


*۳. اجتهادی ناتمام*

اجتهاد وقتی کارآمد و و درمانگر است که با زمانه پیوند بخورد وگر غیر آن شود خود دملی چرکین و دردناک می شود. وقتی فقه از اقتصاد، جامعه شناسی، روان شناسی و علوم روز جدا شود، سیاست هایی تولید می شود که اگرچه نیت دینی دارند، اما به دلیل نادیده گرفتن واقعیت های عینی، به فقر و ناکارآمدی می انجامند.


*فصل سوم: استعمار و تحریف مفاهیم دینی*

داستان وقتی پیچیده تر و تنیده در هم می شود که استعمارگران وارد صحنه می شوند. آنان با سوءاستفاده از جهل و خرافات موجود در جوامع دینی، به تحریف مفاهیم می پردازند. نظریه هایی مانند "بارور کردن زمین های مرده" برای مصادره اراضی، یا تفرقه اندازی میان مذاهب، همه در جهت چپاولگری طراحی می شود، در حالی که به ظاهر رنگ دینی دارد.


*نتیجه گیری: بازگشت به خویشتن*

آنچه در تاریخ دیده و یا می بینیم، محکومیت دین نیست، بلکه محکومیت بشری است که نتوانسته است ظرفیت وجودی خویش را با معیارهای دینی هماهنگ کند. مشکل از "دین" نیست، از "دینداری داعیه داران شریعت" است.


راه حل، نه در کنار گذاشتن دین و محدود ساختن گسترش حضور آن در شئون جامعه، که در بازگشت به جوهره اصیل آن است. بازگشتی که سه شرط دارد:

* نخست، شجاعت نقد سنت های تحریف شده تاریخی

* دوم، پیوند عقلانیت دینی با دانش های جدید

* سوم، و مهم تر از همه، تربیت انسان هایی که قدرت را وسیله بدانند، نه هدف


جامعه قرآنی، آرمانی است دست یافتنی، اما شرط اول آن، گذر از "دین ظاهری" به "دین حقیقی" است. دینی که در آن، عدالت بر قدرت، اخلاق بر سیاست، و عقلانیت بر تعصب تقدم دارد.


این است معماری بهشت زمینی؛ بنایی که سنگ بنیادش نه در کاخ های قدرت، که در دل های انسان های آزاده نهاده می شود.


امیر کنعانی تربتی _ آذرخون

8 مهرماه 1404