خیال در عرفان

22 آذر 1402 - خواندن 5 دقیقه - 998 بازدید

یکی از مباحث مهم و نازک در فلسفه و ادبیات عرفانی فارسی، عالم خیال است که مورد توجه بسیاری از حکیمان، عارفان و ادبیان بوده است. موضوعی که از دیر باز بر سر آن سخن بوده و مخالفان و موافقانی داشته است. حتی در فلسفه ی یونان و فلسفه ی قرون وسطا نیز حداکثر در باب قوه ی خیال، تقریبا به همان سبک و سیاق جناب ابن سینا بحث شده است. در روزگار اکنون و در تفکر کلاسیک مدرن گرچه درباره ی قوه ی خیال به ویژه از دیدگاه های روان شناختی یا فلسفی روان شناختی قیل و قال فراوانی درگرفته است؛ اما تفکر در باب عالم خیال حتی نزد ژرف اندیشان فلاسفه ی غرب مغفول مانده است. چنانکه مارتین هایدیگر در بررسی نقش قوه ی خیال در فرآیند کسب معرفت نتوانسته است به عالم خیال بیندیشد.

به نظر می آید جناب ابونصر فارابی (۲۵۹ ۳۳۹ق)، نخستین فیلسوفی است که از عالم خیال برای بیان مقاصد فلسفی خود بهره برده است. وی در کتاب ارجمند «آراء اهل المدینه الفاضله» که کتابی درباره ی مسائل بنیادی فلسفه و فن سیاست و اجتماع است می فرماید: اگر قوه ی خیال در شخصی به کمال برسد، ممکن است وی در بیداری نیز صورت های خیال را ببیند. فارابی بر مبنای همین اندیشه، درصدد توجیه و توضیح نبوت بر می آید و می گوید: ختمی مرتبت (ص) از طریق عالم خیال بود که به عقل فعال متصل شدند و به علم دست یافتند (داوری اردکانی، 1383: 144)؛ اما باید گفت سهروردی (م. 578 ه .ق) نخستین حکیمی است که در باب عوالم خیال سخن به تفصیل گفته است به گونه ای که در کتاب حکمه الاشراق، فصل جداگانه ای را به این مبحث اختصاص داده است و با استناد به عالم خیال، به حل بسیاری از مسائل به ویژه به جمع میان دین و فلسفه، مشاهده و برهان و نقل و عقل نائل می شود؛ ولی نباید از این نکته غافل شویم که قبل از سهروردی، صوفیه نیز در این مبحث داد سخن داده اند و در آثار خود به آن پرداخته اند (رک: سهروردی، 1373: 130 231). ابوعلی سینا (م. 428 ه .ق) در نمط دهم از اشارات مطالبی به غایت نازک در باب خواب و تجربه ی انسان از عالم غیب بیان کرده است که نه تنها جناب سهروردی، بلکه همه ی متفکران پس از خود را تحت تاثیر قرار داده است. به گفته ی استاد نصرالله پورجوادی این مبحث در کتاب اشارات به طور قطع و یقین منبع و ماخذ شیخ اشراق بوده و به احتمال زیاد احمد غزالی نیز در بحث خود از خیال به اشارات ابن سینا نظر داشته است (رک: پور جوادی، 1365: 354).

اما «ابن سینا» برخلاف جناب فارابی، برای قوه ی خیال جایی در بطن مقدم مغز قائل است. به اعتقاد وی، ممکن است رویاهایی از جانب عقل فعال به قوه ی خیال افاضه شود، بدون آنکه واسطه ای در کار باشد. مشائیان متاخر نیز مانند محقق لاهیجی و میرداماد، عالم خیال را معتبر نمی دانستند. میرداماد با ذکر اعتقاد اشراقیان که آن ها را به فیثاغورثیان منتسب می سازد و نیز آرای مطرح شده در اثولوجیا، سرانجام عالم مثال را به تبع ابن سینا نقد و رد می کند. محقق لاهیجی نیز دیدگاه های همانندی داشته است. بااین حال، خیال در طبیعیات فلسفه ی مشاء نیز اعتبار داشت و یکی از افعالی که به افلاک نسبت داده می شد، تخیل بود. تخیل افلاک، برخلاف انسان ها پس از تعقل است.

سهم توجه به خیال در منظومه ی فکری ابن عربی و پیروان او، بیش از همه ی عارفان است به گونه ای که با سیری در آثار ایشان به ویژه کتاب ارجمند فتوحات، این نکته عیان می شود که وقتی وی وارد بحث خیال می شود، لحن کلام او تغییر می کند و هیجان زده و شورانگیز درباره ی آن سخن می گوید؛ تا آنجا که گاه احساس می شود تعابیر او درباره ی اهمیت عالم خیال به ظاهر هماهنگ و سازگار نیست (حکمت، 1389: 60).

خیال در منظومه ی فکری ابن عربی، نقش بسیار برجسته ای دارد و در مراتب پنج گانه ای که او وجود را بدان تقسیم می کند «حضرت خیال» یا «حضرت مثال» یکی از آن مراتب است. بدین گونه، عالم مثال، عالمی حقیقی است که در آن عالم صور اشیاء در مرزی میان لطافت و کثافت در مرزی میان روحانیت محض و مادیت صرف ظاهر می شود (رک: شفیعی کدکنی، 1390: 508). در چنین نظامی که با اندیشه ی وحدت وجود او نیز پیوند دارد، موجودات به این عالم حس منحصر نمی شود، بلکه این عالم رنگ و بو درواقع یکی از عوالم وجود و نازل ترین و پست ترین آن ها است. ورای این عالم، عالمی دیگر است به نام عالم خیال، عالمی که واقعیت و حقیقتی مسلم است؛ عالمی که زاده ی عدم است و به اندازه ی عدم فراخنای و فسحت دارد. از این رهگذار است که شیخ از وجود تنگ و تاریک وجود می گریزد و بن و بنگاه خود را در هستی نیستی نمای خیال می جوید. چنانکه جناب مولانا می فرماید:

از وجودم می گریزی در عدم؟

در عدم من شاهم و صاحب علم

خود بن و بنگاه من در نیستی است

یک سواره نقش من پیش ستی است

(مثنوی، 1387، 3/3772 37)