سنگ محک انسان

[محیی الدین ابن عربی]
(الهام کننده ی نفس کیست؟ کارهای بد آن است و یا تقوای وی) خداوند الهام کننده ی نفس را به کارهای بد و تقوا بیان نفرموده که کیست؟ و فاعل را پنهان داشته و نام نبرده است، ظاهر این است که ضمیر پنهان به مضمر در «سواها» باز می گردد و او، خدای متعال است، و هر کس که در بیان رسول خدا صلی الله علیه و سلم نظر کند که فرموده است: ان للملک فی الانسان لمه و للشیطان لمه، یعنی: فرشته را در انسان الهام است و شیطان را وسوسه، یعنی (الهام) به طاعت که همان تقواست، و (وسوسه) به معصیت که کارهای بد است، پس ضمیر در «فالهمها» به فرشته – در تقوا – و به شیطان – در کارهای بد – باز می گردد، و آن دو را در یک ضمیر – به سبب دوری مناسبت بین آن دو – جمع نیاورده است، و همگی به قضا و قدر او می باشند. (نفس از جهت ذاتش اماره ی به سوء و فرمان دهنده ی به بدی نیست بلکه از حیث قابلیتش اماره ی به سوء است).(1)
***
[یزدانپناه عسکری]
عدم موافقت انسان به هلاکت خویش و ضعف آگاهی با وسوسه موجودی ترسناک با نوع دیگری از آگاهی که فاعل پنهان است و خودش با وسوسه ها و حرفهای خودش در ذهن بشر موافقت می کند. تقوی، نگهداری نفس و جان و تابش و نور آگاهی خود، در سنگ محک مقرر با این مخلوق مخوف پنهان است.
سوره ص: قال انا خیر منه خلقتنی من نار و خلقته من طین (76) قال فاخرج منها فانک رجیم (77) و ان علیک لعنتی الی یوم الدین (78) قال رب فانظرنی الی یوم یبعثون (79) قال فانک من المنظرین (80) الی یوم الوقت المعلوم (81) قال فبعزتک لاغوینهم اجمعین (82)
_____________
1 - فتوحات مکیه جلد سوم ، شیخ محی الدین ابن عربی ، ترجمه ، تعلیق ، محمد خواجوی- تهران : انتشارات مولی، 1383 صفحه 285 ، 286
– [الضمیر المضمر یعود علی المضمر فی" سواها" و هو الله تعالی. و من نظر فی قول رسول الله- ص-:" ان للملک فی الانسان لمه، و للشیطان لمه"- یعنی بالطاعه- و هی التقوی- و المعصیه، و هی الفجور: فیکون الضمیر فی" الهمها" للملک فی التقوی، و للشیطان فی الفجور. و لم یجمعهما فی ضمیر واحد، لبعد المناسبه بینهما. و کل، بقضاء الله و قدره. (النفس لیست باماره بالسوء من حیث ذاتها و لکن من حیث قابلیتها)، (من هو ملهم النفس فجورها و تقواها؟) و ما ذکر- سبحانه!- من الملهم لها (ای للنفس) بالفجور و التقوی؟ فاضمر الفاعل. فالظاهر ان (محیی الدین بن عربی، الفتوحات المکیه (عثمان یحیی)، 14جلد، دار احیاء التراث العربی - بیروت، چاپ: دوم، 1994 م. ج4 ؛ ص 304 ، 306)]