انسان حاکم بر تمامیت خویش

[مولانا]
منطق الطیران خاقانی صداست - منطق الطیر سلیمانی کجاست
تو چه دانی بانگ مرغان را همی - چون ندیده ستی سلیمان را دمی
پر آن مرغی که بانگش مطرب است - از برون مشرق است و مغرب است
هر یک آهنگش ز کرسی تا ثری است - وز ثری تا عرش در کر و فری است
مرغ کاو بی این سلیمان می رود - عاشق ظلمت چو خفاشی بود
با سلیمان خو کن ای خفاش رد - تا که در ظلمت نمانی تا ابد
یک گزی ره که بدان سو می روی - همچو گز قطب مساحت می شوی
و انکه لنگ و لوک آن سو می جهی - از همه لنگی و لوکی می رهی (1)
[سهراب سپهری ]
برخورد خیمه زنیم ، سایبان آرامش ما ، ماییم./ چون جویبار، آیینه روان باشیم : به درخت، درخت را پاسخ دهیم./ و دو کران خود را هر لحظه بیافرینیم، هر لحظه رها سازیم./ برویم ، برویم، و بیکرانی را زمزمه کنیم. (2)
***
[یزدانپناه عسکری]
بینش منطقی، بخشی کوچک و یک هشتم توانمندی و تمامیت انسان است. تمامیت هستی و طبیعت آدمی به اراده، طیران سلیمانی و فریبایی و شگفتی است. « و لا تشتروا بعهد الله ثمنا قلیلا انما عند الله هو خیر لکم ان کنتم تعلمون - النحل/ 95 »
______________
1 - مولانا جلال الدین محمد بلخی(مولوی)، مثنوی معنوی، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامی - تهران، چاپ: اول، 1373. ص299
2 - هشت کتاب ، سهراب سپهری – تهران : انتشارات طهوری 1385. ص 174