پناهندگی در جهان متلاطم امروز؛ نگاهی حقوقی ، جامعه شناسی و روانشناسی به بحران مهاجرت

18 تیر 1404 - خواندن 4 دقیقه - 10 بازدید

در جهان پرآشوب امروز واژه پناهندگی دیگر صرفا یک اصطلاح حقوقی نیست؛ بلکه نمادی از درد، بی پناهی، آوارگی و تمنای دوباره برای زندگی است. پناهنده کسی نیست که انتخاب کرده خانه اش را ترک کند بلکه کسی است که انتخابی جز فرار نداشته است.
جنگ، خشونت، شکنجه، آزارهای جنسیتی یا تعقیب سیاسی تنها بخشی از واقعیت تلخ زندگی آن هایی ست که ناچار به عبور از مرزها و هویت ها می شوند. حقوق بین الملل، به ویژه کنوانسیون ۱۹۵۱ ژنو پناهندگی را به عنوان یک حق بنیادین به رسمیت شناخته است، اما پرسش اینجاست که آیا آنچه بر کاغذ آمده در جهان واقعی هم محترم شمرده می شود؟
امروز، بسیاری از کشورهای میزبان، در برابر ورود پناه جویان دیوار می کشند؛ نه فقط از سنگ و سیم خاردار بلکه از نگاه های پر از سوء ظن، سیاست های بازدارنده، قوانین سخت گیرانه و گاه حتی خشونت های فیزیکی. پناهنده ای که با عبور از مرگ، به مرزها می رسد اغلب خود را در سلولی سرد یا کمپ هایی بی نام ونشان می یابد که در آن نه امنیت هست نه کرامت انسانی. روان پناهنده پیش از آن که به جسمش آسیبی برسد در زنجیر است؛ زنجیر اضطراب، بی ریشگی و ترس دائمی از بازگردانده شدن. روان شناسی پناهندگی حکایت غم انگیزی ست از اختلالات اضطرابی، افسردگی، اختلال استرسی پس از سانحه و آسیب های گاه جبران ناپذیر به هویت فرد.
در این میان جامعه شناسی به ما می گوید که پناهنده فقط یک فرد نیست؛ حامل یک بحران است. حضور او در جامعه ی میزبان ساختارهای اقتصادی، فرهنگی و سیاسی را تحت تاثیر قرار می دهد. جامعه اگر نتواند پذیرنده باشد به زودی میان بومی و بیگانه دیوار خواهد کشید و واژه هایی چون «غیرخودی» و «مزاحم» را به زبان خواهد آورد.
اما از سوی دیگر، اگر جامعه ای با سیاست های همدلانه، پذیرش فرهنگی و برنامه های ادغام موثر به استقبال مهاجر و پناهنده برود، می تواند از این بحران، فرصت بسازد؛ فرصتی برای بازتعریف انسانیت و تمرین عدالت اجتماعی.
پناهندگی آزمون صادقانه ای ست برای وجدان بشر. آیا ما، به عنوان جامعه جهانی، تنها زمانی به حقوق بشر باور داریم که مرزهای مان امن باشد و اقتصاد مان آسیب نبیند؟ یا این که حاضریم از سهم خود بکاهیم تا دیگری دوباره قد علم کند؟ قانون می گوید که هیچ کس را نباید به جایی بازگرداند که در آن جان یا آزادی اش در خطر است؛ اما در عمل، چند درصد از کشورها واقعا به این اصل پایبندند؟
در روان پناهنده، گذشته ای سوخته با آینده ای مبهم گره خورده است. او نه فقط دنبال سقفی برای خوابیدن که در جست وجوی معنای دوباره ای برای زندگی است. اگر حقوق بین الملل، تنها با زبانی خشک و حقوقی سخن بگوید از درک این درد ناتوان خواهد بود. این جاست که گفت وگو میان رشته ها معنا می یابد؛ جایی که روان شناسی، جامعه شناسی و حقوق باید دست به دست هم دهند تا تصویر کامل تری از واقعیت ترسیم شود.
پناهنده نماد زخم های جمعی ماست. هر مرزی که بر او بسته می شود، زخم دیگری ست بر پیکره ی عدالت. اگر امروز چشم ببندیم، فردا شاید خود ما باشیم که در صف انتظار چشم به دروازه ای دوخته ایم که دیگر گشوده نخواهد شد. حقوق پناهندگی، تنها یک ماده قانونی نیست؛ بیانیه ای اخلاقی ست درباره این که ما در مقام انسان، تا کجا به ارزش کرامت، آزادی و همدلی پایبندیم. و این پرسشی ست که پاسخ آن، نه در دادگاه ها، که در قلب ها نهفته است.

پاینده باشید 

دانش آموز دیروز ،امروزو فردا