تحلیل روان شناختی جنایی بهمن فرزانه؛ از تحقیر تا خشم و وارونگی واقعیت

6 تیر 1404 - خواندن 8 دقیقه - 124 بازدید

در خرداد ۱۴۰۴، بهمن فرزانه متهم به قتل فجیع الهه حسین نژاد، دختر ۲۴ساله اسلام شهری شد؛ قربانی پس از سوار شدن به خودروی قاتل در میدان آزادی، دیگر بازنگشت. پس از کشف جسد و دستگیری متهم، ویدیوهایی از اعترافات او منتشر شد که رفرنس اصلی تحلیل پیش روست.

پرونده ی جنایت الهه حسین نژاد، همان قدر که یک فاجعه ی انسانی–اجتماعی است، پنجره ای قابل تامل به روان فروپاشی مردی ست که در لایه های پنهان ذهنش، از خشم درمان نشده تا تنهایی مزمن و ناکام مانده در نیاز به پیوند، در نوسان بوده است. رفتار اعترافی بهمن فرزانه از یک الگوی کلاسیک روان شناسی جنایی پیروی می کند: انکار جرم همراه با حالت مظلوم نمایی، پذیرش محدود مسئولیت همراه با تحقیر قربانی(بی حیا بود، مرا عصبانی کرد) و توجیه خشونت با ارجاع به تجارب گذشته (یاد تحقیرهای همسرم افتادم). قاتل ۳۰ساله در مواجهه های ابتدایی با نیروهای امنیتی، سعی کرد به زبان مادری (غیرفارسی) با بازجو خودی سازی کند. این حرکت، در روان شناسی بازجویی، یکی از تاکتیک های متداول در افراد دارای اضطراب موقعیتی یا کسانی است که تلاش می کنند فضا را با نزدیکی فرهنگی کنترل کنند. در این مورد خاص، زبان مادری نه به نیت کمک خواهی بلکه برای ساختن حس تعلق و کنترل موقعیت تهدیدآمیز به کار رفت.

او بارها در اظهاراتش، مقتول را با عبارت های توهین آمیز و جنسیت زده خطاب قرار داد. اما این فقط ژستی زبانی نبود. عکس ها و ویدئوهای منتشرشده از لحظi بازداشت، چهره ای به شدت یخ زده، با پلک هایی سنگین و حالت چانه ای بسته را نشان می دهند؛ نشانه هایی که در تحلیل های زبان بدن، با سرکوب هیجانی، تلاش برای کنترل خشم، و حالات دفاعی dissociation (گسست) در پاسخ به موقعیت های تهدیدکننده مرتبط دانسته می شوند (اکمن، ۲۰۰۳؛ گرونوالد، ۲۰۱۵).فرزانه نه فریاد می زد و نه التماس می کرد؛ فقط در حال انکار بود. اما نه به نیت نجات، بلکه برای تعلیق واقعیت. او در اظهاراتش مکررا تاکید می کند که انگیزه اش سرقت نبوده، چون طلاهای مقتول را برنداشته بود. این روایت با نشانه هایی از وارونگی شناختی همراه است: «اگر می خواستم دزدی کنم، چرا طلاهایش را بر نداشتم؟» اما واقعیت آن است که دلیل قتل، در تحقیر ادراک شده و خشم متراکم ناشی از شکست های مکرر زندگی اش نهفته است؛ شکست در ازدواج، ناتوانی در برقراری روابط معنادار، طردهای مکرر خانوادگی، و در نهایت، تحقیر از سوی زنی که فقط چند دقیقه او را می شناخت.

در جایی از مسیر سفر، الهه با لحنی شاید صادقانه اما صریح، به وضعیت افسردگی او اشاره کرده بود؛ جمله ای که از نظر فرزانه نه همدلی، بلکه نوعی قضاوت یا تحقیر تلقی شد و لحظه گسست روانی او(لحظه ی شکست در تنظیم هیجان یا dysregulation under social threat  است، نه روان پریشی) بود. جرقه خشمی نه فقط نسبت به مقتول، بلکه به تمام زنانی که فرزانه آن ها را مقصر تحقیرهای زندگی خود می دانست. پس از قتل، او تلفن همراه مقتول را نیز از بین برد. اما نه برای ردگم کنی (چراکه آن را فقط به گوشه ای پرتاب کرده بود)، بلکه به نوعی پاک سازی نمادین از چیزی که به باور او، مسبب سقوط و تحقیرش بود.از منظر روان شناختی، این الگو با ویژگی هایی از اختلال شخصیت مرزی (BPD)، خشم های انفجاری، حالات گسستگی، و در عین حال، صفات ضداجتماعی درهم تنیده است (لینهان،1993؛ای-پی-ای، 2022).

با این حال، هیچ نشانه ای از روان پریشی فعال (psychosis) در وی دیده نمی شود. فرزانه، نه یک سایکوتیک، بلکه مردی ست با «هشیاری ناکامل، بینش ناقص، و منطق آسیب دیده»، کسی که هنوز تصور می کرد قربانی اصلی داستان، خودش است. قتل برای او نه ابزار بزه کاری حرفه ای، بلکه واکنشی خشن و تراژیک برای بازپس گیری غرور له شده اش بود.

او در اعترافات خود، بدون ابراز هیچ گونه پشیمانی اصیل، بارها از «احساس تحقیر شدن» سخن گفته است. این تکرار، نشانگر وجود یک هسته ی شکننده ی خودشیفته (narcissistic injury) در ساختار شخصیتی اوست؛ مفهومی که در نظریات کوهوت وکرنبرگ به عنوان آسیب پذیری عمیق در برابر طرد، انتقاد یا کوچک انگاری تعریف شده است(کوهوت، ۱۹۷۲؛ کرنبرگ، ۱۹۷۵). در چنین الگوهایی، واکنش فرد به طرد یا تحقیر می تواند فورا به خشم و خشونت انفجاری یا برنامه ریزی شده تبدیل شود.

الگوی روانی فعال در فرزانه:

1. توهم مالکیت روانی بر زن (Entitlement Syndrome): این مفهوم یکی از مولفه های کلیدی در تحلیل خشم های جنسیت محور است که در آن، فرد (اغلب مرد) باور دارد که به صورت پیش فرض، مستحق توجه، کنترل یا تسلط بر زن است. این الگو می تواند در بافت اختلالات شخصیت، مردسالاری درونی شده، و خشم تحقیرمحور فعال شود.

2. تحمل پایین نسبت به طرد یا سرپیچی

3. باورهای مردسالارانه افراطی و کنترل گر

در لحظه ی قتل، انگیزه صرفا خشم آنی نبود، بلکه نیازی برای بازسازی تسلط روانی و بازیابی قدرت ازدست رفته بود. به همین دلیل، از تحقیر کلامی قربانی تا دزدیدن تلفن همراهش، نشانه هایی از خشونت تنبیهی و ابزاری دیده می شود.

این جنایت به وضوح با سازوکار خشم انتقالی (Transferred Rage)  قابل تحلیل است؛ مفهومی که ریموند نواکو در ادبیات خشونت بین فردی مطرح کرده و بر تخلیه ی خشم متراکم ناشی از روابط شکست خورده در موقعیتی جایگزین تاکید دارد (نواکو،1976). چنین سازوکاری در مجرمینی با ناکامی های مزمن، احساس درماندگی، تحقیر مستمر و عزت نفس شکننده رایج است.

از منظر حقوقی، با توجه به شواهد موجود، متهم دارای درک واقع گرایانه از کنش خود بوده و فاقد نشانه های بارز روان پریشی در لحظه ی ارتکاب جرم به نظر می رسد؛ بنابراین، طبق معیارهای قانونی ایران، اصل مسئولیت کیفری و قابلیت محاکمه در مورد او برقرار است، مگر آنکه در آینده، شواهد روان پزشکی قانونی خلاف آن را اثبات کند.

سخن پایانی:

لازم می دانم با شفافیت تاکید کنم که این تحلیل صرفا بر پایه ی منابع در دسترس عموم در فضای مجازی تنظیم شده است؛ شامل عکس ها و ویدیوهای منتشرشده از لحظه ی بازداشت، اظهارات متهم در گفتگو با خبرنگاران، و محتوای منتشرشده توسط رسانه های رسمی. هیچ گونه دسترسی مستقیم به پرونده ی قضایی، گزارش های پزشکی-روانی قانونی، سابقه ی روان درمانی یا مصاحبه ی بالینی با متهم نداشته ام. بنابراین، هرگونه برداشت روان شناختی ارائه شده، مشروط به محدودیت های منابع غیرمستقیم است و نمی تواند جایگزین ارزیابی بالینی مستقیم، با استفاده از مصاحبه های نیمه ساختاریافته و ابزارهای معتبر تشخیصی شود.

با احترام کامل به رنج خانواده ی حسین نژاد، این تحلیل در راستای مسئولیت علمی و اجتماعی در حوزه ی روان شناسی جنایی تنظیم شده و بر پایه ی رویکردی بی طرف، تحلیلی و مبتنی بر شواهد تدوین گردیده است. همچنین لازم است تاکید شود که تحلیل های روان شناختی مبتنی بر داده های رسانه ای، هیچ گاه جایگزین ارزیابی رسمی قضایی یا تخصصی نخواهند بود و باید همواره با مسئولیت پذیری اخلاقی و رسانه ای همراه باشند


Ekman
Grunwald
Otto Kernberg
Heinz Kohut
Linehan

اگر به مطالبی از این دست علاقه مندید، به این کانال در تلگرام مراجعه بفرمایید: 

https://t.me/mostafavi_psy

کانال روان| قانون| مغز