الهام امیدی مقدم
17 یادداشت منتشر شدهدر میانه جنگ در ژرفای روان آدمی چه می گذرد؟
در میانه جنگ در ژرفای روان آدمی چه می گذرد؟
در میان غبار خشم و آوای انفجارها، می توان به ژرفای روان جمعی نگریست.
جنگ، چونان زخمی کهن، پیکره زمین و ذهن را می خراشد؛ زخمی که برخاسته از هراس های ریشه دار، خاطرات سوخته، و فریاد اعصاب خردشده ی تاریخ است. ایران،سرزمین آکنده از شکوه تمدن و رنج بی پایان، امروز در حلقه ی تراژیک گرفتار است.
هر گلوله، بازتاب اضطرابی عمیق تر است، هر موشک، فریاد هراسی ناشنیده.
اما در ژرفای این تاریکی، نور امید در ژرفنای روان آدمی می درخشد.
آنجا که نفرت، زاده ی درد درمان نشده است، شفا نیز ممکن است.
روانکاوی این نزاع، ما را به سوی آن دیگری می برد که در هیبت دشمن پنهان شده است.
انسانی همانند من و تو، با ترس هایی همانند، با آرزوی امنیت و آسایشی همسان.
شنیدن زمزمه های زیر آوار ایدئولوژی ها؛ زمزمه ی مادری در تهران، پدری در تل آویو، که فقط سلامت فرزندانشان را
می خواهند؛ کلیدگشایش است.
امید، در اینجا و اکنون، شجاعت اندیشیدن ورای دوگانه ی "ما" و "آنها" است.
امید، باور به این است که حتی عمیق ترین زخم ها، اگر شناسایی شوند، می توانند التیام یابند.
امید، درک این راز انسانی است که هیچ خشونتی، هرچقدر هم ویرانگر، نمی تواند کاملا نور همدلی و خرد مشترک بشری را خاموش کند.
گویی بذر پاشی درختی است کهن در دل زمین سوخته؛
ریشه های صلح، آهسته و بی صدا، در اعماق خاک سوتفاهم ها و رنج های مشترک جست و خیز می کنند.
روزی، شاید دیر، اما حتمی، جوانه خواهند زد.
زیرا میل بنیادین آدمی نه به نابودی، که به زندگانی و پیوند است.
این نور فروزان روان، سرانجام، غبار جنگ را خواهد زدود.
به قول ملک شعرای بهار:
ای دل به صبر کوش که هر چیز بگذرد
زین حبس هم مرنج که این نیز بگذرد..