سیمین سرابی
12 یادداشت منتشر شدهعدالت اجتماعی؛ آرزویی دور برای خدمتگزاران خاموش جامعه
در روزگاری که پرداخت حقوق کارکنان دولتی و نیروهای مسلح حتی در دشوارترین شرایط اقتصادی کشور با اولویت انجام می شود، گروهی دیگر از خدمتگزاران بی ادعا همچنان در حاشیه توجه مسئولان و افکار عمومی قرار دارند: مددکاران اجتماعی شاغل در بخش های غیردولتی، خصوصا مراکز خدمات بهزیستی مثبت زندگی.
مددکارانی که در لایه های پنهان جامعه، در پشت درهای منازل مددجویان، در زوایای تاریک بحران های خانوادگی، اعتیاد، فقر، بی سرپرستی و معلولیت، در حال دفاعی بی صدا و بی امتیاز از جامعه هستند؛ دفاعی که کمتر دیده می شود و کمتر شنیده می شود.
تبعیض ساختاری؛ وقتی مددکاران زیر خط فقر زندگی می کنند
سال هاست که نخبگان اجتماعی کشور هشدار می دهند که حوزه اجتماعی مظلوم ترین عرصه در سیاست گذاری های کلان کشور است. هشدارها، گزارش ها، نشست ها و حتی فریادهای صنفی نیز تاکنون نتوانسته اند تغییری ملموس ایجاد کنند.
امروز، بسیاری از مدیران مراکز مثبت زندگی و مددکاران آن، نه تنها از حداقل های رفاه شغلی و مالی بی بهره اند، بلکه شرایطی را تجربه می کنند که آن ها را تا مرز خط فقر کشانده است. در پاره ای موارد، سطح معیشت مددجویان بهزیستی از مددکاران آن ها بهتر است. این فاجعه نیست؟ این پارادوکس دردناک، نشانه ای از بی عدالتی ساختاری و غفلت راهبردی از سرمایه های انسانی در حوزه اجتماعی کشور است.
از تریبون های فانتزی تا دردهای واقعی
درد زمانی عمیق تر می شود که نجوای صادقانه یک مددکار اجتماعی درباره سفره خالی و زندگی دشوارش با بی رحمی تمام، توسط برخی از مسئولان صنفی نادیده گرفته می شود. به جای همدردی، شاهد ادبیاتی از جنس سرزنش هستیم:
«تو که محتاج تکه نانی هستی، چگونه می خواهی برای دیگران مفید باشی؟»
این جمله، نماد برخورد غیرانسانی با انسان های مسئول است. برخوردی که به جای واکاوی چرایی این وضعیت، تمام تقصیر را به گردن فرد می اندازد و ساختار تبعیض آمیز را پاک و منزه جلوه می دهد.
مقایسه مددکارانی که در کلان شهرها و با برخورداری از روابط خاص و لابی های قدرتمند، طرح های چندصد میلیونی سازمانی را در اختیار می گیرند با مددکاران گمنامی که شبانه روز در خدمت جامعه هدف اند، بی عدالتی محض است.
سوال اینجاست: آیا تفاوت در «عرضه» آن هاست؟ یا در دسترسی نابرابر به فرصت ها، منابع و امتیازات رانتی؟
پاسخ روشن است: در نبود نظارت فراگیر و شفافیت، ساختارهای حمایت گر خود تبدیل به میدان رقابت غیرمنصفانه برای بقا می شوند.

ضرورت بازنگری در سیاست های اجتماعی کشور
چگونه می توان انتظار داشت که جامعه ای تاب آور، بانشاط و امیدوار به آینده شکل گیرد، وقتی نیروهای فعال اجتماعی آن خسته، فرسوده و نادیده گرفته شده اند؟
اگر مددکار اجتماعی خود از لحاظ روحی و معیشتی آسیب دیده باشد، چگونه می تواند در مسیر توانمندسازی دیگران موثر باشد؟ پاسخ این سوال، نیازمند بازنگری جدی در سیاست های رفاهی و حمایتی حوزه اجتماعی است.
سخن پایانی
عدالت اجتماعی نباید شعار باشد؛ باید در پرداختی ها، اولویت ها، نگاه ها و تصمیمات سیاست گذاران متجلی گردد. امروز، مسئولان باید بدانند که مددکار اجتماعی خط مقدم تاب آوری جامعه است؛ نه صرفا یک نیروی اجرایی. نادیده گرفتن این واقعیت، به تضعیف سرمایه اجتماعی کشور منجر خواهد شد.
در این میان، مطالبه گری آگاهانه، رسانه ای شدن صدای بی صدای مددکاران و شفاف سازی توزیع منابع، راهکارهایی است که از دل بحران می تواند بسترساز اصلاحات ساختاری باشد.
انتشاریافته در پایگاه خبری مددکارنیوز | مجله اینترنتی مددکاری اجتماعی