وضوح رویا دیدن

7 آبان 1402 - خواندن 2 دقیقه - 406 بازدید



دیوان کبیر شمس – غزل 1937 - هر خوشی که فوت شد از تو مباش اندوهگین


هر خوشی که فوت شد از تو مباش اندوهگین - کو به نقشی دیگر آید سوی تو میدان یقین

نی خوشی مر طفل را از دایگان و شیر بود - چون برید از شیر آمد آن ز خمر و انگبین

این خوشی چیزی است بیچون کاید اندر نقشها - گردد از حقه به حقه در میان آب و طین

لطف خود پیدا کند در آب باران ناگهان - باز در گلشن درآید سر بر آرد از زمین

گه ز راه آب آید گه ز راه نان و گوشت - گه ز راه شاهد آید گه ز راه اسب و زین

از پس این پرده ها ناگاه روزی سر کند- جمله بت ها بشکند آنک نه آن است و نه این

جان بخواب از تن برآید در خیال آید بدید - تن شود معزول و عاطل صورتی دیگر مبین

گویی اندر خواب دیدم همچو سروی خویش را - روی من چون لاله زار و تن چو ورد و یاسمین

آن خیال سرو رفت و جان به خانه بازگشت - ان فی هذا و ذاک عبره للعالمین

ترسم از فتنه و گر نی گفتنی ها گفتمی - حق ز من خوشتر بگوید تو مهل فتراک دین

فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلات - نان گندم گر نداری گو حدیث گندمین

آخر ای تبریز جان اندر نجوم دل نگر - تا ببینی شمس دنیا را تو عکس شمس دین

[وضوح رویا دیدن، آگاهی و کنترل رویا]