وضوح رویا دیدن

دیوان کبیر شمس – غزل 1937 - هر خوشی که فوت شد از تو مباش اندوهگین
هر خوشی که فوت شد از تو مباش اندوهگین - کو به نقشی دیگر آید سوی تو میدان یقین
نی خوشی مر طفل را از دایگان و شیر بود - چون برید از شیر آمد آن ز خمر و انگبین
این خوشی چیزی است بیچون کاید اندر نقشها - گردد از حقه به حقه در میان آب و طین
لطف خود پیدا کند در آب باران ناگهان - باز در گلشن درآید سر بر آرد از زمین
گه ز راه آب آید گه ز راه نان و گوشت - گه ز راه شاهد آید گه ز راه اسب و زین
از پس این پرده ها ناگاه روزی سر کند- جمله بت ها بشکند آنک نه آن است و نه این
جان بخواب از تن برآید در خیال آید بدید - تن شود معزول و عاطل صورتی دیگر مبین
گویی اندر خواب دیدم همچو سروی خویش را - روی من چون لاله زار و تن چو ورد و یاسمین
آن خیال سرو رفت و جان به خانه بازگشت - ان فی هذا و ذاک عبره للعالمین
ترسم از فتنه و گر نی گفتنی ها گفتمی - حق ز من خوشتر بگوید تو مهل فتراک دین
فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلات - نان گندم گر نداری گو حدیث گندمین
آخر ای تبریز جان اندر نجوم دل نگر - تا ببینی شمس دنیا را تو عکس شمس دین
[وضوح رویا دیدن، آگاهی و کنترل رویا]