رامین منصف کسمائی
کارآموز کانون وکلا دادگستری،پژوهشگر روانشناسی حوزه جرم، حقوق پزشکی ، تجارت بینالملل و در آخر دانش آموز
23 یادداشت منتشر شده"مغز مجرم: بررسی نورولوژیک و روانپزشکی بسترهای جرم"
"مغز مجرم: بررسی نورولوژیک و روانپزشکی بسترهای جرم"
مقدمه :
جرایم پدیده ای پیچیده اند که ریشه هایشان تنها در قوانین یا محیط اجتماعی خلاصه نمیشود، بلکه مغز انسان به عنوان فرمانده رفتار، نقشی کلیدی در شکل گیری آنها دارد. امروزه، علوم اعصاب و روانپزشکی حقوقی نشان میدهند که اختلالات ساختاری و عملکردی مغز می تواند فرد را مستعد رفتارهای مجرمانه کنند. این نوشتار با نگاهی میان رشته ای به بررسی ارتباط مغز و جرم میپردازد و پرسشهای بنیادینی را مطرح میکند: آیا برخی مجرمان به دلیل نقص در مدارهای عصبی مرتکب جرم میشوند؟ آیا عدالت کیفری باید پاسخ های خود را با یافته های علوم اعصاب تطبیق دهد؟
۱. نوروبیولوژی رفتارهای مجرمانه
مطالعات تصویربرداری مغز (مانند fMRI و PET) نشان داده اند که در برخی مجرمان، نواحی مرتبط با کنترل تکانه (مثل قشر پیش پیشانی)، همدلی (مانند اینسولا)، یا پردازش ترس (مانند آمیگدال) دچار اختلال هستند. برای مثال، کاهش حجم ماده خاکستری در قشر اوربیتوفرونتال با پرخاشگری و تصمیم گیریهای تکانشی مرتبط است. همچنین، ناهنجاری در سیستم دوپامینی میتواند به رفتارهای اعتیادآور و جرایم مرتبط با آن بینجامد.
۲. نقش ژنتیک و محیط
عوامل ژنتیکی (مانند جهش در ژن MAOA که به "ژن جنگجو" معروف است) ممکن است فرد را در شرایط محیطی خاص (مثل کودک آزاری) مستعد خشونت کنند. این تعامل ژن-محیط (Epigenetics) توضیح میدهد چرا همه افرادی که در محیطهای پرخطر رشد می کنند مجرم می شوند.
۳. بیماریهای روانپزشکی و جرم
اختلالات روانپزشکی مانند اسکیزوفرنی، اختلال شخصیت ضد اجتماعی، یا روان پریشی (سایکوز) می توانند با تحریف واقعیت و کاهش کنترل هیجانی، فرد را به سمت جرم سوق دهند. با این حال، باید توجه داشت که اکثر بیماران روانپزشکی خطرناک نیستند و نباید انگ زنی شوند.
۴. مسئولیت کیفری و عقلانیت حقوقی
حقوق کیفری سنتی بر "اختیار" و "قصد مجرمانه" استوار است، اما یافته های علوم اعصاب پرسش هایی درباره جبر زیستی مطرح میکنند. آیا فردی با نقص در قشر پیش پیشانی واقعا مسئول اعمالش است؟ رویکردهای نوین مانند "عدالت ترمیمی" یا مدلهای اصلاحی-درمانی پیشنهاد میدهند که سیستم قضایی به جای تکیه صرف بر مجازات، به بازتوانی عصبی-روانشناختی مجرمان بپردازد.
۵. چالشهای اخلاقی و حقوقی
استفاده از شواهد عصبی در دادگاهها (مثل اسکن مغزی برای اثبات کاهش مسئولیت) با چالش هایی همراه است: آیا این کار به بهانه جویی گسترده منجر میشود؟ چگونه میتوان بین حمایت از بیماران روانی و حفظ امنیت جامعه تعادل برقرار کرد؟
۶. آینده پژوهی
پیشرفتهای فناوری مانند هوش مصنوعی در تحلیل داده های مغزی یا تحریک عمقی مغز (DBS) ممکن است در آینده به ابزاری برای پیشگیری یا درمان گرایشهای مجرمانه تبدیل شوند، اما این فناوریها باید تحت چارچوبهای اخلاقی سختگیرانه قرار گیرند.
نتیجه گیری نگارنده
بعنوان نگارنده این سطور عمیقا بر این باورم که درک نقش مغز در جرایم نه برای تبرئه مجرمان، بلکه برای طراحی پاسخهای عادلانه تر و اثربخش تر است. سیستم حقوقی باید با همکاری روانپزشکان و عصب شناسان، به سمت مداخلاتی حرکت کند که هم جامعه را امن نگه دارد و هم به بازسازی زندگی افراد کمک کند. این رویکرد نه تنها عدالت را انسانیتر می کند، بلکه از هزینه های اجتماعی جرایم می کاهد.
عضو کانون وکلا دادگستری
پژوهشگر روانشناسی حوزه جرم