امید زاهد
51 یادداشت منتشر شدهدرهای صد ساله و حریم های هزار ساله
درهای صد ساله و حریم های هزار ساله
روزی در گذر از کوچه پس کوچه های بافت قدیم پس از گذر، از مسجد بهبهانی و منزل شادروان استاد زین العابدین بلادی، منزل استاد عشق را که مثل همیشه از نظر می گذراندم به این فکر می کردم که قدم زدن در بافت قدیم هم برای خودش حس آرامش و امنیت بیشتری نسبت به بافت مدرن شهری دارد. در خیابان های جدید شهر وقتی قدم می زنی، انگار آدم آهنی هستی و هیچ ارتباطی با خانه ها و برج ها برقرار نمی شود که نمی شود؛ برخلاف بافت قدیم که در هر گذرش پایت سست می شود و از رفتار و زبانت هم از گفتار باز می ماند!
در همین فکرها بودم که رسیدم به در منزل استاد عشق، مثل همیشه باشکوه بود و پرهیبت! چشم به در دوختم. خواستم بگذرم که ناگاه در نوبنیاد منزل که رو به قبله است مرا میخکوب کرد و سبب نگارش این متن همین یک نگاه شد. درهای خانه ها و عمارت های بوشهر که بیش از یکصد سال تاریخ را پشت سر دارند، همگی در ذهنم تداعی شدند. گویا این درها صدایت می کنند و می گویند اندکی تامل کن با تو سخن ها داریم! زیبایی های این درها و ظرافت های بکار رفته در آن موجب می شود، بایستی و سکوت کنی و نظاره گر باشی. درهایی که به شهادت تاریخ حک شده بر روی آن ها، دوره صد ساله زندگی را گذرانده و همچنان استوار ایستاده اند، کافی است رنگ جلایی به دل آنها بزنیم تا زنگار دلت را بزدایند و چنان شفاف شوند که خود را در آیینه شان ببینی! با این وجود این پرسش مطرح است چه چیز بی بدیلی به اهالی این خانه ها دادند که این درهای صدساله را با درهای آهنین جایگزین کردند؟ بسی جای افسوس دارد... .

استاد حسین کرمی ( محله بهبهانی)
همچنین آیه ها و ذکرهای گوناگون چون «بسم الله الرحمن الرحیم»، «فدخلوها بسلام آمنین» و ... بر روی درها، نشانه هایی از اعتقاد و باورهای اسلامی و حفظ حریم های هزار ساله ماست. باید در نظر داشت این درها حوادث تلخ و شیرین زیادی را دیده و چشیده اند. حوادث صد ساله اخیر ایران را که مرور کنیم از نهضت مشروطه گرفته تا نهضت ملی شدن صنعت نفت، ظهور انقلاب اسلامی، هشت سال جنگ تحمیلی و... همه و همه یادآور تلخکامی ها و شادمانی هایی برای ساکنان این خانه ها و عمارت ها بوده اند. درهایی که با بیش از یکصد سال تاریخ، قامت راست نگه داشته اند و به ما می نگرند. آرام و متین. بی گمان این درها جهانی زیباتر و چشم اندازی فراتر از ما داشته اند که اینگونه به تماشای جهان ایستاده اند. درهای یکصد ساله و حریم های هزار ساله یعنی بگذاریم و بگذریم.
در همین اندیشه ها بودم که استاد عشق را دیدم مشغول به خود و در کنار در ایستاده است. سلام کردم. نگاه نافذش با نگاه آمیخته به مهرش با نگاهم درآمیخت. تبسمی کرد و خواند: می شود گوشه چشمم پرکاهی گاهی/ دیده ام هر دو جهان را به نگاهی گاهی.[1]
گفتم استاد تا آمدم نگاه به در اندازم حجاب در باعث شد نگاهم به بام و آسمان دوخته نشود و ناخواسته نگاهم به در بازگردد. استاد گفت: اگر به سرتا پای این در بنگری جای نگاه نمی بینی! زیرا هر کدام از این ابزارها خود افسانه ای است چندان که گویی کوهی است بر نگاه و دل تو که سنگینی می کند و این ابزارها مانند باران بهاری است همانگونه که باران زراعتی زمین را زنده می کند و لطافت خاصی با داغی پر رمز و راز بر چهره دارد!

با اشاره به شعر روی در پرسیدم: این شعر زیبا: (بخت بازآید از آن در که یکی چون تو درآید....رخ زیبای تو دیدن در دولت بگشاید[2]) از کجا، چطور انتخاب شده؟ استاد عشق گفت: این اشعار چه بسا زبان حال نجاری بوده، او که قصد دست درازی به معشوق خود نداشته و چون جوانمرد بوده بی شک از خواص بوده و چه بسا عاشقی بوده که از معشوق جواب نهی شنیده و خواسته با این شعر بر درد فراق خود التیام بخشد و از سویی او را متوجه احوالات خود نماید. صاحبخانه در ارتباط با خدا و فردی معنوی بوده و نجار عاشقانه و موشکافانه به سادگی از ظرافت های در نگذشته است. همتی به خرج داده نه دور از خدا بوده و نه عاری از عشق! به عشق زیبارویی این اشعار نوشته شده و جلب نظر کرده است. چه بسا نجار و صاحبخانه برای ابراز احساسات به معشوق و تحت تاثیر معشوقی بوده است که به این اشعار نظر داشته است.
پس از درنگی کوتاه بی اختیار نگاهم به شیر و خورشیدی افتاد که بر روی در است. که در بافت امروزی ما هم هست و هم نیست. آورده اند که در آغاز پیروزی انقلاب اسلامی شیر و خورشیدها را با شفره از روی درها پاک کردند. و جز چند مورد اندک شیر و خورشیدی که نمادی از پرچم ایران بود را اکنون در دسترس نداریم. با این وجود ذکر «یاحنان و یامنان، یادیان و یابرهان» (بخشی از دعای معراج پیامبر) و نیز تاریخ رمضان المبارک 1325 بر روی در قابل مشاهده بود.
گفتم استاد چه تاریخی که بر این درها نگذشته است. باز درها ایستادند آنها به روی مردم جنگ زده باز شدند و حریم ها را نگه داشتند. خلاصه از اصالت خود نکاستند. با کم و بیش ما ساختند با خراشیدن های ما دوام آوردند. استاد گفت: بشنو از زبان حال این درها که این درگاه همیشه گشاده است: گشاده باد به دولت همیشه این درگاه.... بحق اشهد ان لا اله الا الله یا مفتح الابواب و ذکر نصر من الله و فتح قریب اینها خودشان جواب بسیاری از ناگفته هاست. این درها در واقع خاموش گویا هستند. آنها خالق زیبایی هایی بیشتری بوده اند تا ما!و حالا پس از یکصد سال... ما هستیم و جهان پیش رو... .
از دو سر انسان و دو سر ماری که بر روی در بود پرسیدم. استاد عشق گفت: سر دو آدمی که در دهان دو اژدها فرو رفته است بیانگر این است که از آدم های خبیث، اهالی خانه را محفوظ بدارد. نوعی نگهبان، چشم زخم یا شفابخش بوده است. شاید هم نمادی از قدرت و خشم بوده که هر دو لازم و ملزوم یکدیگرند.
از نشان هلال ماه و ستاره ها بر روی کارهای استاد پرسیدم که گفت: این هلال ماه و ستاره در ماه هایی از سال برابر هم قرار می گیرند و بهم نزدیک می شوند و نماد و تجلی سحرگاهی است برای من که آن را روی درها نصب کرده ام و برای آنکه آنان را بهتر حس کنم. چون نزدیک شدن ماه و ستاره به قول قدیمی های مقابله یا مقارنه نیرین و به نوعی تداعی قرار گرفتن دو زیبا رو در کنار هم است.

از روزن و شبکه چوبی بالای در پرسیدم. استاد عشق پاسخ داد: نجار درحالی که دستش کوتاه بوده و چون جوانمرد بوده خواسته از برای برخی افراد نگهبانی بگمارد که دست به این خلاقیت زده تا اهالی خانه را مصون بدارد از چشم زخمی و فکر باطلی! گفتم استاد روزنه ای(شبکه چوبی) بر بالای در است که برخلاف سایر درهای بافت پوشیده و مستور است. استاد گفت: این روزنه امید نجار بوده و برای اهالی نوعی حجاب ایجاد کرد ه اند: پری رو تاب مستوری ندارد / چو در بندی سر از روزن برآرد[3].
پرسیدم استاد این نعل ها برای چیست؟ گفت: در قدیم رسم بر این بود برای کسی که ترس بر می داشت نعل داغ می کردند و یا شخصی که نظر خورده بود(چشم زخم) نعل را بر آسونه (کف در) نصب می کردند. با خود فکر کردم این در خلاقیت های دیگری هم دارد. خلاقیت عنصر اصلی و محرکه هنر معماری ما بوده و در بافت قدیم به حالت رکود در آمده بود این بار اما استاد عشق طرحی نو در افکنده است! این در، تمام هنر معماری بافت قدیم ما را درنوردیده و در دل خود جای داده و به اینجا رسانیده است. اینکه این هنر اصیل با معجون خلاقیت درآمیخته شده و طرحی نو در افکنده همانا آن چیزی است که گذشتگان ما به آن متعهد بودند و پایبند به ریشه ها و متناسب به محیط و زمانه خویش به آفرینش هنرهای خود مشغول بودند.
خلاصه آنکه خلاقیت در این در نوبنیاد بی شمار است یک نمونه آن به جای پرک بالای در، پرک نیم دایره که نوعی تداعی گچ بری ها را می کند اما این بار از نوع چوب آن را می توان دید. به هر حال، پرک در سر در و پرک در قوس برای خودش سبکی است! و به قول استاد عشق درست است که گفته اند: آنچه را نمی توانی سرجایش بگذاری برمدار! اما ما آنچه را که برداشتیم بهتر از آن را به جایش گذاشتیم!
از متعلقات در پرسیدم. که استاد عشق جواب داد: گلدان ها و پایه گلدان، گل پیچ ها (علفدون کنار در)، گل های لاله، مقرنس ها، دماغه در و گل میخ دماغه، گل میخ یا قبه، کلاه و دماغه بر دو نوع: با پاپیون و دماغه و بدون پاپیون، گل میخ های کلون، گل میخ در، تک تک زنانه و مردانه(کوبه ها)، پرک، قفل های نعل مانند، لنگرهایی برای بستن در و جالب آنکه کلاه و دماغه که برعکس شوند شکل پاپیون به خود می گیرند و شاید تداعی نوعی تجدد باشد که در بوشهر قدیم اروپایی ها[4] با پاپیون بسته و کت و شلوار آراسته و تجار و بازرگانان بوشهر هم به سبک آنان از کنار این درها گذر می کردند.
استاد عشق مشغول نصب پرک های در شد. از فلسفه وجودی پرک ها پرسیدم. استاد عشق به ظرافت آنان اشاره کرد که به جوپرک شبیه هستند و گفت: اینها در واقع حجاب در به شمار می روند و بدون آن ها در لخت و عریان است و حجابی ندارد. با پرک ها در واقع حجاب در کامل می شود. همانند زنی زیباروی که خود را در چادری از نگاه نامحرم محفوظ می دارد.
استاد عشق مرا از هشدار روزگار هم خبردار کرد و گفت: از عجایب روزگار بشنو! اینکه در شهربانی بوشهر در مسجد زیارتی ها شد و در خانه ملک التجار در محله شنبدی در موزه تجارت دریایی(عمارت ایرانی) شد. خلاصه هر دری به جایی رفت. پس از روزشمار رستاخیر غافل مباش!

گفتم استاد این قفل قدیمی که بر در است... استاد عشق تبسمی کرد و گفت این دری است که قفل آن را کلیدی نیست و دریایی است که قعرش ناپیداست! گفتم استاد کلید برای در لازم است چطور می شود بدون کلید! استاد باز تبسمی کرد و گفت: آن کسی که کلید خانه خود را گم می کند جای تسلی دارد چون دست کم خانه ای دارد آن که ریسمان عقل را گم کند جای نگرانی دارد و باید بنالد. کار او دشوار است که نه کلیدی دارد و نه هرگز دری. او را جز خیال نصیبی نیست.
از استاد عشق درباره تک تک های (کوبه ها) در پرسیدم. گفت: این بکوب درها با صدایی موزون و زیبا در هم می آمیزند یکی زنانه و دیگری مردانه که آن را مانند نگاری می آرایند. این تک تک ها (کوبه ها) چون حکمتی باریک و دوراندیش نوع نگاه خود را برای هر کسی در مقام ستایش و یا نکوهش بر زبان جاری و ساری می سازند.
وقتی استاد عشق دست از کار کشید گفت زمانی باید از کار دست شست که بدانی کار بر تو چیره و مسلط است آنگاه باید دست از کار کشید و باید وقتی به سوی کار بازگردی که بدانی برکار مسلط هستی! گفتم استاد چنان مطالب شما گیرا و جذاب است که گذر زمان را احساس نکردم با این وجود درخواست دارم برخی اسرار این در را بازگویید. استاد عشق گفت: تو را طاقت شنیدن این اسرار نیست. (گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش[5]) هر چند راغبی با این وجود بدان که (نکته ها هست بسی محرم اسرار کجاست![6]) خلاصه استاد از روی مهرورزی نکاتی را گفت که برای هر شخصی در هر پست و مقامی کاربردی و مفید است. و توجه به این نکته باید نمود که استادان و هنرمندان ما در قدیم تاکنون به چه حکمت هایی دست یافته بودند که ثمره کار آنان اکنون پس از هزاران سال زنده و پویاست. برخی از اسرار و رمزهای پویای هنرماست آنچه در ادامه می خوانیم:
این در، آیینه تمام نمای ماست! // شکستن از سرگشتگی همان رها شدن است! // دنبال چوبی هستیم نه خشک و نه تر و نه کج و نه راست هستیم و در کار خود حیرانیم! خلق عالم نیز طالب چنین چوبی هستند که وجود ندارد و پیدا نمی شود. // چشم همت برگشا و ره بین! بس قدم در ره نه و درگه بین! // ما را در خود محو کن تا منیت از ما زایل شود // آنچه در آغاز رنجی باشد در واقع گنجی است.// کسی را بی جهت مذمت نکن و کسی را بیخود ستایش غیر معمول نکن.
در میان حالات (لا ادری)؛ بارها با خود از درون گفتم که از ابلهی بیرون درمانده ام، با هر پری که می شد پرید، پریدیم...، با هر پویشی که می شد راه رفت، راه رفتیم...، گاهی با رندان در میخانه بودیم و گاهی هم در بتخانه سودیم...، گاهی زنار ترسایان بر میان بستیم...، گاهی در دیر مغان نشستیم...، گاهی هم مست و گاهی هم هوشیار بودیم...، گاهی سر به زانوی فکرت نهادیم...،گاهی در های و گاهی در هوی افتادیم... گهی بود و گهی نابود بودیم... گهی گشتیم و گه هیچ ندیدیم...، گهی در پویه این راز گشتیم... کنون در ناامیدی بازگشتیم... بسی سیلی ز ماه و سال خوردیم...، بسیار گفتیم و اما آرامش نیافتیم... بسیار رفتیم اما راه ما را پایانی نبود و در پایان به دنبال روشنایی خاموش باش! به علم و عمل غره مشو؛ زیرا آنچه مقدور است مکتوب است... . تاریخی بنگارید که هر روز چنین روزی نیست... .
[1] . شعر از اقبال لاهوری. این شعر بر روی در اداره کل اتباع و مهاجرین خارجه بوشهر حک شده که یکی از نمونه کارهای استاد است.
[2] . شعر از سعدی.
[3] . شعر از نورالدین عبدالرحمن جامی.
[4] . بندر بوشهر دوره قاجار به عنوان باب الابواب و دروازه تجارت ایران در خلیج فارس دارای شکوه و عظمت زیادی بود. کشورهایی مانند: انگلستان، روسیه، هلند، فرانسه، آلمان، سوئد، نروژ،عثمانی، ایتالیا و آمریکا دارای کنسولگری و شرکت ها و کمپانی های مهم تجاری خارجی در بندر بوشهر دارای دفتر بازرگانی بودند. برای اطلاع بیشتر نگ: کتاب بوشهر و خلیج فارس، عبدالکریم مشایخی، و کتاب موسسات فرهنگی و تمدنی بوشهر دوره قاجار امید زاهد.
[5] . شعر از حافظ.
[6] . شعر از حافظ.