نگاهی کوتاه به شرح حال بنیان گذاران فرقه ضاله وهابیت ( قسمت دوم )
بسم الله الرحمن الرحیم
2 ) شخصیت و افکار و اندیشه محمدبن عبد الوهاب بنیانگذار فرقه ضاله وهابیت
او در سال 1115 هجری قمری در شهر « عیینه » از شهرهای نجد به دنیا آمد. پدر وی قاضی القضات آن شهر بود ، او پس از فراگیری مقداری از علوم دینی ، به مطالعه ای کتابهای تفسیر ، حدیث و عقاید پرداخت و فقه حنبلی را نزد پدرش آموخت.
او در آغاز جوانی ، بسیاری از اعمال مذهبی مردم را زشت و ناپسند می شمرد و در سفری که به خانه خدا رفته بود ، پس از انجام مراسم حج ، رهسپار مدینه گردید ، در مدینه توسل مردم به پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در نزد قبر آن حضرت را مورد انکار قرار داد و پس از مراجعت به نجد ، به بصره رفت و مدتی در بصره ماند و با بسیاری از اعمال مردم به مخالفت بر خواست و در نتیجه مردم بصره اورا از شهر بیرون کردند.
وی در سال 1143 دعوت خود را به مذهب جدید وهابیت علنی نمود ؛ ولی پدرش (که از علما و قاضی القضات شهر بود ) با عقاید و افکار فاسد او به شدت مخالفت کرد و همچنین اساتید و مشایخ او ، اقوال و عقایدش را باطل می دانستند و مردم از متابعت او بر حذر می داشتند ، به همین جهت بین او وپدرش و مردم نجد ، منازعه و جدال سختی در گرفت و در این منازعات ، عده ای هم طرفدار او بودند ، این منازعه و مخالفت ها چند سالی ادامه داشت تا اینکه در سال 1153 پدرش شیخ عبدالوهاب از دنیا رفت .
بعد از فوت پدر ، زمینه ای دعوت به مذهب خود را فراهم دید و در بین مردم عوام به دعوت خود پرداخت. شیخ محمد از این فرصت استفاده کرد و به انکار قسمتی از اعمال مردم که با عقایدش تنافی داشت ، پرداخت و عده ای از مردم از او پیروی کردند تا اینکه به تدریج کار او بالا گرفت و شهرتی به دست آورد.
امیر و رئیس شهر عیینه او را گرامی داشته و با خواهر امیر ازدواج نمود ؛ ولی مردم عیینه نتوانستند عقاید و افکار اورا تحمل کنند و با اینکه داماد امیر بود ، اورا از شهر بیرون راندند. او به درعیه از شهرهای شرقی نجد ( که در گذشته به بلاد مسیلمهکذاب معروف بود ) رفت. وی بعد از ورود به این شهر ( که از شهرهای معروف نجد هم بود ) به دیدار امیر و حاکم درعیه محمدبن مسعود ( که جد آل سعود است ) رفت و در این دیدار باهم توافق کردند که همدیگر را پشتیبانی کنند ، بدین ترتیب ارتباط بین این دو نفر آغاز گردید و در نتیجه ای این همبستگی و توافق ، مردم این بلاد از فرقه ای وهابیت تبعیت کردند و کم کم حمله به مسلمانان قبایل و شهرهای دیگر نجد شروع شد و تحت عنوان طرفداری از توحید و مبارزه با شرک و کفر ، جنگهای زیادی در نجد و خارج آن از قبیل یمن ، حجاز و اطراف سوریه و عراق به راه افتاد و کسانی که با عقاید شیخ محمدبن عبدالوهاب موافقت نمی کردند و حاضر نبودند که با او بیعت کنند ، کشته می شدند و اموال شان را به عنوان غنایم جنگی ، به یغما می بردند و از این طریق صدها نفر را در شهرها و قبایل به قتل رساندند ؛ مثلا در قریه ای به نام «فصول» در شهر احسا ، 300 نفر را کشتند و اموال شان را به غارت بردند. تاریخ نجد آلوسی ، ص 111 – 113 .
شیخ محمدبن عبدالوهاب در سال 1206 در گذشت و پس از او پیروان او این روش را ادامه دادند ؛ مثلا در سال 1216 قمری ، سپاهی بیست هزار نفری با تجهیزات جنگی به شهر مقدس کربلا حمله نموده و بعد از محاصره آن سرانجام وارد شهر شده و پس از کشتن هزاران نفر از زایرین کربلا ، ساکنین و مدافعین شهر( تا 20 هزار کشته هم نقل شده است ) به طرف خزینه های حرم مطهر حمله ور شده و همه ای اشیای نفیس و اموال آن را به غارت بردند و کربلا وضعیت هولناکی پیدا کرد و متجاوز از 12 سال هر از چند گاهی به کربلا یورش می بردند و از کشتار و غارت اموال دریغ نمی کردند. همچنین به شهر نجف حمله کردند که با مقاومت مردم و قوای دفاعی مواجه شدند.
مرحوم علامه عاملی در آخر جلد هفتم مفتاح الکرامه چاپ قدیم ( که یک کتاب فقهی است ) می نویسد :« این جزء از کتاب بعد از نیمه شب نهم رمضان المبارک 1225 به دست مصنف خاتمه یافت در حالی که دل در نگرانی و تشویش بود ؛ زیرا اعراب عنیزه ( که وهابی هستند ) اطراف نجف اشرف و مشهد امام حسین علیه السلام را احاطه کرده اند ؛ راه ها را بسته و زواری که از زیارت نیمه شعبان به اوطان خود باز می گشتند ، غارت نموده و جمع کثیری از آنان را کشتند که بیشتر زوار عجمی (غیر عرب ) بوده اند و گفته می شود عدد کشته شدگان 150 نفر بوده اند... ». مفتاح الکرامه ، ج7 ، ص 653 .
از زمانی که محمدبن عبدالوهاب عقاید خود را ابراز نمود ، عده ای از علمای بزرگ اهل سنت با عقاید او به مخالفت پرداختند و اولین کسی که با شدت با او به مخالفت برخواست پدرش و بعد برادرش شیخ سلیمان بن عبدالوهاب که هردو از علمای حنبلی بودند.
شیخ سلیمان بن عبدالوهاب ، کتابی بنام « الصواعق الالهیه فی الرد علی الوهابیه » در رد برادرش نوشت و عقاید اورا در این کتاب به شدت مورد نقد و رد قرار داد و در یک عبارت کوتاه و جامعی در تعریف وهابیت و موسس آن می گوید :« امروز مردم به کسی مبتلا شده اند که منسوب به کتاب و سنت است و از علوم آنها استنباط می کند و از کسی که با او مخالفت می کند باکی ندارد ، و مخالف خودش را کافر می داند.
و در او یک صفت از صفات اهل اجتهاد نیست و به خدا قسم در او یک دهم از این خصلت و صفات هم وجود ندارد ؛ ولی در عین حال کلام او بر عده ای کثیری از جهال و نادانان رواج یافته است ». الصواعق الالهیه فی الرد علی الوهابیه ، ص 4 .
سپس او کلمه استرجاع را می گوید که معمولا آن را در مصیبت برزبان جاری می سازند . از اینجا معلوم می شود که شیخ سلیمان بن عبد الوهاب برادرش یک نوع مصیبت در جهان اسلام می دانسته و که به آن مبتلا شده است و حقیقت امر هم همین است .
عباس محمود عقاد می گوید :« بزرگترین مخالفان شیخ محمد برادرش شیخ سلیمان صاحب کتاب الصواعق الالهیه بود ». الاسلام فی القرن العشرین ، ص 126 .
نخستین کتابی که از در رد وهابیت از سوی علمای اهل سنت نوشته شده همین کتاب الصواعق الالهیه است و اولین کتابی که از طرف علمای شیعه بر رد عقاید وهابیت نوشته شده ، کتاب « منهج الرشاد » است که توسط مرحوم علامه شیخ جعفر کاشف الغطا نگارش یافته است و بعد از آن کتابهای زیادی در رد وهابیت نوشته شده است .